ساقی بده آن باده که اکسیر وجود است
شوینده آلایش هر بود و نبود است
بی زیبق و گوگرد که اصل زر کانیست
مفتاح در گنج طلا خانهٔ جود است
بی گردش خورشید کم و بیش حرارت
کان زر از او هر چه فراز است و فرود است
قرعی نه و انبیقی و حلی و نه عقدی
در بوته گداز زر و نه نار و نه دود است
سیماب در او عقد وفا بسته بر آتش
از هردو عجب اینکه نه بود و نه نمود است
هم عهد در او سود و زیان همه عالم
وین طرفه که در وی نه زیان است و نه سود است
در عالم هستی که ز هستی به در آییم
ما را چه زیان از عدم سود وجود است
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
مطرب به نوای ره ما بیخبران زن
تا جامه درانیم ره جامه دران زن
آورد خمی ساقی و پیمانه بر آن زد
تو نیز بجو ساز خود و زخمه بر آن زن
زان زخمه که بیحوصله از شحنه هراسد
خنجر کن و زخمش به دل بیجگران زن
آن نغمه بر آور که فتد مرغ هوایی
زان رشته گره بر پر بیهوده پران زن
بانگی که کلاه از سر عیوق در افتد
بر طنطنه کوکبهٔ تاجوران زن
این میکده وقف است و سبیل است شرابش
بر جمله صلایی ز کران تا به کران زن
بگذار که ما بیخود و مدهوش بیفتیم
این نعمهٔ مستانه به گوش دگران زن
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی مییهست در این میکده مستیم
ساقی بده آن می که ز جان شور برآرد
بردار اناالحق سر منصور برآرد
آن می که فروغش شده خضر ره موسی
آتش ز نهاد شجر طور برآرد
آن می که افق چون شودش دامن ساغر
خورشید ز جیب شب دیجور برآرد
آن می که چو ته مانده فشانند به خاکش
سد مرده سر مست سر از گور برآرد
آن می که گر آهنگ کند بر در و بامم
ماتم ز شعف زمزمهٔ سور برآرد
آن می که چو تفسیده کند طبع فسرده
سد «العطش» از سینه کافور برآرد
آن می به کسی ده که به میخانه نرفته ست
تا آن میش از مست و ز مستور بر آرد
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
کو مطرب خوش نغمه که آتش اثر آید
کان نغمه برآرد که ز جان دود بر آید
آن نغمه که سر می و میخانه کند فاش
تا زاهد پیمانه شکن شیشه گر آید
آن نغمه که چون شعله فروزد به در گوش
از راه نفس بوی کباب جگر آید
آن نغمه که چون گام نهد بر گذر هوش
جان رقص کنان بر سر آن رهگذر آید
آن نغمهٔ شیرین که پرد روح به سویش
مانند مگس کاو به سلام شکر آید
آن نغمهٔ پر حال که در کوی خموشان
هر نالهاش از عهدهٔ سد جان به درآید
ز آن نغمه خبرده به مناجاتی مسجد
بی آنکه چو ما از دو جهان بیخبر آید
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم
لای ته خم سندل سر ساخته یعنی
ایمن شده از دردسر کون و مکانیم
چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی
بیکیسهٔ بازار چه سود و چه زیانیم
ما هیچ بها بنده کم از هیچ نیرزیم
هر چند که اندر گرو رطل گرانیم
شیریم سر از منت ساطور کشیده
قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم
پروانهای از شعله ما داغ ندارد
هر چند که چون شمع سراپای زبانیم
هشیار شود هر که در این میکده مست است
اما دگرانند چنین ، ما نه چنانیم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
رندان خرابات سر و زر نشناسند
چیزی به جز از باده و ساغر نشناسند
بیخود شده و برده وجود و عدم از یاد
درویش ندانند و توانگر نشناسند
رطلی که بغلتید شناسند و دگر هیچ
دور فلک و گردش اختر نشناسند
یابند که در ظلمت میخانه حیات است
آن چشمه که میجست سکندر نشناسند
بازان کم آزار نظر بسته ز صیدند
غیر از می چون خون کبوتر نشناسند
دشنام و دعا را بر ایشان دوییی نه
شادی ز غم و زهر ز شکر نشناسند
هستند شناسای می و میکده چون ما
فردوس ندانسته ز کوثر نشناسند
ما گوشه نشینان خرابا الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
تا راه نمودند به ما دیر مغان را
خوش میگذرانیم جهان گذران را
از مغبچگان بسکه در او غلغل شادیست
نشینده کس آوازهٔ اندوه جهان را
دیری نه ، بهشتی ، ز می و مغبچه در وی
از کوثر و از جام فراغت دل و جان را
آن دیر که هر مست که آنجا گذر انداخت
خود گم شدو گم کرد ز خود نام و نشان را
دیری که سر از سجدهٔ بت باز نیاورد
هرکس که در او خورد یکی رطل گران را
مسجد نه که در وی می و میخواه نگنجد
سد جوش در این راه هم این را و هم آن را
غلتیده چو ما پیش بتی مست به بویی
هر گوشه هزاران و نیالوده دهان را
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
ترسا بچهای کز می و جامش خبرم نیست
خواهم برمش نام ولی آن جگرم نیست
کافر شدم از بسکه کنم سجده به پایش
اینست که زناری از او بر کمرم نیست
ناقوس نوازم که مناجات بت اینست
در حلقهٔ تسبیح شماران گذرم نیست
آنجا که صلیب است نمودار سر دار
پایم شد و کم گشت و سراغی ز سرم نیست
گر خدمت خنزیر کند امر چه تدبیر
گیرم ره خدمت که طریق دگرم نیست
شیخی پس سد چله پی دختر ترسا
آن کرد، از او غیرت دین بیشترم نیست
ترسا بچه گو باده از این مست ترم ساز
تا بستن زنار بگویم خبرم نیست
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
گر عشق کند امر که زنار ببندیم
زنار مغان در سر بازار ببندیم
سد بوسه به هر تار دهیم از پی تعظیم
تسبیح بتش بر سر هر تار ببندیم
گر صومعه داران مقلد نپسندند
هر چند گشایند دگر بار ببندیم
معلوم که بر دل چو در لطف گشاید
آن عشق که برخویش به مسمار ببندیم
برلب تری باده و خشک ار نم او حلق
پیداست چه طرف از در خمار ببندیم
آن باده خوش آید که دود بر سر و بر گوش
راه سخن مردم هشیار ببندیم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
خواهم که شب جمعهای از خانه خمار
آیم به در صومعه زاهد دین دار
در بشکنم و از پس هر پرده زرقی
بیرون فکنم از دل او سد بت پندار
بر تن درمش خرقه سالوس و از آن زیر
آرم به در صومعه سد حلقه زنار
مردان خدا رخت کشیدند به یکبار
چیزی به میان نیست به جز جبه و دستار
این صومعه داران ریایی همه زرقند
پس تجربه کردیم همان رند قدح خوار
می خوردن ما عذر سخن کردن ما خواست
بر مست نگیرند سخن مردم هشیار
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
رفتم به در مدرسه و گوش کشیدم
حرفی که به انجام برم پی ، نشیندم
سد اصل سخن رفت و دلیلش همه مدخول
از شک و گمانی به یقینی نرسیدم
بس عقده که حل گشت در او هیچ نبسته
یک در نگشودند ز سد قفل کلیدم
گفتند درون آی و ببین ماحصل کار
غیر از ورقی چند سیه کرده ندیدم
گفتند که در هیچ کتابی ننوشتند
هر مسأله عشق کز ایشان طلبیدم
جستم می منصور ز سر حلقهٔ مجلس
آن میطلبی گفت که هرگز نچشیدم
دیدم که در او دردسری بود و دگر هیچ
با دردکشان باز به میخانه دویدم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
المنة لله که ندارم زر و سیمی
کز بخل خسیسی شوم ، از حرص لیمی
شغلی نه که تا غیر برد مایده خلد
باید ز پی جان خود افروخت جحیمی
نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان
نی بستهٔ امیدی و نی خستهٔ بیمی
ماییم و همین حلقی و پوشیدن دلقی
یک گوشهٔ نان بس بود و پاره گلیمی
بهر شکمی کاوست پی مزبله مزدور
دریوزهٔ هر سفله بود عیب عظیمی
ز آنجا که بود سیری چشم و دل قانع
ده روز بسازم نه به قرصی که به نیمی
گر روح غذا گیرد از آن باده که ماراست
سد سال توان زیست به تحریک نسیمی
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
دارم ز زمان شکوه نه از اهل زمانه
کو مطرب و سازی که بگویم به ترانه
خواهم که سر آوازهای از تازه بسازم
کرند به بازار به آواز چغانه
سر کندن و انداختنش را چه توان گفت
مرغی که نه آبی طلبیدهست و نه دانه
در عهد که بوده ست که یک بار شنودهست
تاریخ جهان هست فسانه به فسانه
بلبل هدف تیر نمودن که پسندد
خاصه که بود بلبل مشهور زمانه
جز عشق و محبت گنهم چیست ،چه کردم
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
ساقی سخن مست دراز است ، بده می
تا درد سر شکوه کشد یا ز میانه
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
گر شکوهای آمد به زبان بزم شراب است
باید که بشویند ز دل عالم آب است
زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد
آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است
ابری برسد روزی و جانش به تن آید
آن ماهی تفسیده که در آب سراب است
گر قهقههاش نیست مخوان مرغ به کویش
آن کبک که آرامگهش جای عقاب است
پا در گلم و مقصد من دور حرم لیک
تا چون بر هم ز آنکه رهم جمله خلاب است
وین طرفه که بارم همه شیشه ست پر از می
وقتی که شود شیشه تهی ، کار خراب است
کو خضر که تا باز کند چشم و ببیند
خمخانه و خمها که پر از بادهٔ ناب است
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
میخانه که پروردهام از لای خم او
بادا سر من خاک ته پای خم او
حیف است به زیر سر من ، بر سر من نه
آن خشت که بوده ست به بالای خم او
در خدمتم آنجا که برای گل تسبیح
خاکی به کف آرم مگر از جای خم او
سوری و چه سوری ست که در عقد کس آید
بنت العنب آن بکر طرب زای خم او
توفان چه کند کشتی نوحش چه نماید
آبی که زند موج ز دریای خم او
در زردی خورشید قیامت به خود آییم
ما را که صبوحیست ز صهبای خم او
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
وحشی مگر آن زمزمه از چنگ برآید
کز عهدهٔ شکر می ساقی به درآید
آن ساقی باقی که پی جرعه کش او
خورشید قدح ساز و فلک شیشه گر آید
آن درد که در میکده او به سفالی ست
لطفی ست که کرده ست چو در جام زر آید
خواهد ز سبوی می او تاج سر خویش
آن کس که سدش بنده زرین کمر آید
در کوچه میخانهٔ او گر فکنی راه
بس خضر سبوکش که ترا در نظرآید
گردر بزنی ، سد قدحت پیش دوانند
آن وقت که آواز خروس سحر آید
گو میر شبش گیر و بزن سخت و ببر رخت
مستی که شبانگاه از آنجا به درآید
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای رندانی میپردازد که در "خرابات" یا میکدهها زندگی میکنند و به شوق شراب و عشق، از دنیای مادی و اصول خشک اجتماعی فاصله گرفتهاند. شاعر از ساقی میخواهد تا بادهای بدهد که روح را شاداب کند و به ظهور حقیقت و نیکویی در وجود انسان کمک کند. او به زیباییهایی تعبیر میکند که در عین بینظمی و بیثبت، وجود دارد و بیان میکند که در این میکده، رندان از حیات و سختیهای زندگی غافلاند و صرفاً با باده و عشق به سر میبرند. مفاهیم خوبی و بدی، سود و زیان، در این فضا معنای دیگری مییابند و به نوعی رندانه به زندگی و عشق مینگرند. در نهایت، شاعر به نوعی نیایش اشاره میکند که در این حالت مستی و عشق، انسان به حقیقتی عمیقتر از هستی خود پی میبرد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن شرابی را به من بده که چون اکسیر زندگی است و میتواند هر نوع آلودگی را پاک کند، چه در وجود انسان و چه در عدم آن.
هوش مصنوعی: بدون داشتن مواد اولیه و ضروری، که خود نشاندهندهٔ ارزش طلا است، در واقع دروازهای به دنیای ثروت و جود (بخشش) وجود دارد.
هوش مصنوعی: خورشید که به دور خود میچرخد، در واقع حرارتش باعث تولید طلا میشود و هرچه که بالاتر یا پایینتر میرود، تأثیر آن متفاوت است.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از ابزارها و وسایل شیمیایی و هنری نظیر قرع، انبیق، یا کوره در اینجا وجود ندارد. در واقع، اینجا نمیتوان نشانی از آتش و دود مشاهده کرد. به نوعی، این فضا از هر گونه فعالیت و مواد مرتبط با جستجو یا تولید خالی است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به چیزی است که به طور همزمان وجود دارد و ندارد. مانند یک حالت پارادوکسال که در آن یک رابطه وفاداری به وجود آمده، اما در عین حال، این حالت نه به طور واضح قابل مشاهده است و نه به طور محسوسی وجود دارد. این وضعیت معماگونه و عجیب است و نشاندهنده تعارض میان واقعیت و عدم واقعیت است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در دوستی و قراردادها، تمام نفع و ضررهای جهانی وجود دارد، اما شگفتانگیز این است که در این دوستی خاص، نه ضرری وجود دارد و نه نفعی.
هوش مصنوعی: در این دنیا که ما از وجود و هستی میگذریم، چه ضرری برای ما دارد اگر به عدم برویم، وقتی که وجود و زندگی چیزی جز فایده نداشته باشد.
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در گوشهای از میخانه و دور از دنیا به سر میبریم و به خاطر اینکه در این مکان بوی خوش شراب به مشام میرسد، از مستی و شادی برخورداریم.
هوش مصنوعی: خواننده، با صدای خوش خود به ما که در جهل و نادانی هستیم، آواز بخوان. تا زمانی که در حال جدا کردن لباسهایمان هستیم، تو هم به راه نمایی دیگران بپرداز.
هوش مصنوعی: ساقی خم شراب را به تو داد و بر آن ضربهای زد، تو هم ساز خود را در دست بگیر و نواختن را شروع کن.
هوش مصنوعی: از آن ضربهای که بیصبر و حوصله به کسی که از تهدید میترسد زده میشود، خنجر بساز و آن زخم را به دل بیدردها بزن.
هوش مصنوعی: آواز دلنشینی را سر بده که پرنده خیال از آن نغمه به پرواز درآید و رشتههای بیفایده را کنار بگذارد.
هوش مصنوعی: صدایی که باعث میشود کلاه از سر بیفتد، همچون صدای طبل و نواهایی است که تاجران و قدرتمندان را احاطه کرده است.
هوش مصنوعی: این میکده به همه اختصاص دارد و شرابش برای همه به عنوان یک نعمت و سرور از هر طرف جاری است.
هوش مصنوعی: اجازه بده که ما در حالتی نشئه و بیهوا بیفتیم. این حال و خوشی را به دیگران هم منتقل کن.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشهای از خرابات (محل فساد و خوشگذرانی) ساکن شدهایم و تا زمانی که بوی شراب در این میکده وجود دارد، مست و سرمست هستیم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن شرابی را به من بده که شور و شوقی عمیق از جانم برآورد و همچون سر منصور، حقیقت را به من نمایاند.
هوش مصنوعی: آن نوشیدنی که نورش مانند نور خضر، راهنمای موسی است، از آتش درخت طور به وجود میآید.
هوش مصنوعی: میگوید: وقتی افق روشن و زیبا میشود، آن شرابی که دامن خورشید را از تاریکی شب بیرون میکشد، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: همانطور که بقیهی چیزها به ته میرسند و به خاک میافتند، این مینوشی نیز میتواند روحی سرمست از گور بیرون آورد.
هوش مصنوعی: اگر او به در و دیوار من توجه کند، شادی و سرور به قدری زیاد خواهد شد که حتی از دل من برای برگزاری جشن و سرور ندا به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: آنمیای که میتواند با طبع سرد و ناآرام را آرام کند، در دل خویش حس عطش را برطرف میسازد و مانند کافور، طراوت و تازگی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: به کسی شراب بده که هرگز به میخانه نرفته است، تا او بتواند از حال مستی و پنهان بودن خود را رها کند و به زندگی جدیدی دست یابد.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در کنار میخانه نشستهایم و وقتی عطر شراب در این مکان به مشام میرسد، مست و شاداب میشویم.
هوش مصنوعی: آیا کسی را میشناسی که آواز زیبایی بخواند و احساس را در دل آتشین کند؟ زیرا تنها آن نغمهای که از دل برآید میتواند مانند دود از جان بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: آن آواز که در میخانه به گوش میرسد، آنقدر بلند و آشکار است که حتی زاهدان دارای روحیهای خشک و سخت هم متوجه آن میشوند و ممکن است به میخانه بیایند و پیمانهها را بشکنند.
هوش مصنوعی: آن آواز که مانند شعلهای میدرخشد و در گوشها طنینانداز میشود، بویی شبیه به کباب جگر را از طریق نفس به مشام میرساند.
هوش مصنوعی: آن آوای دلنشینی که وقتی صدایش را میشنویم، همچون گامی بر سر راهی میرود و جان ما را به رقص درمیآورد، میتواند کنار آن رهگذر ظاهر شود.
هوش مصنوعی: آواز دلانگیز و شیرینی که روح را به خود جذب میکند، همچون مگسی که به سمت شکر میرود.
هوش مصنوعی: آن آهنگ شاداب و سرزندهای که در محلهٔ سکوت و خاموشی طنینانداز است، به گونهای است که هر صدایش میتواند از دل انسانها عبور کند و به عمق جان برسد.
هوش مصنوعی: صدای دلنشینی از مناجاتی در مسجد به من میرسد، در حالی که دیگران مانند ما از دو دنیا بیخبرند.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشهای از این دنیای خراب و پریشان زندگی میکنیم و تنها به خاطر عطر و بوی خوش شراب در این مکان سرمست و شاداب هستیم.
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که ما در کنار میخانهها نشستهایم، افرادی آزاداندیش و بیخیال از دنیا هستیم.
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی آرامش و آسایش اشاره شده است. به این معنا که فردی از مشکلات و دردسرهای زندگی رهایی یافته و در وضعیت امن و مطمئنی به سر میبرد. زندگی برای او آرام و بیدغدغه شده و دیگر از نگرانیها و مشکلات نگران نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که کاسه را شکستیم، نه چیزی از آن باقی ماند و نه چیزی در آن ماند. در بازار بدون داشتن مالی، سود و زیانی برای ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ما هیچ ارزش کمتری نسبت به غیر داریم، حتی اگر در شرایط سختی قرار گرفته و باری سنگین بر دوش داشته باشیم.
هوش مصنوعی: بیخبری از قضاوتهای نادرست دیگران، در حالی که ما خود را از شرایط ناگواری که به آن دچار شدیم، بیرون میکشیم و نمیخواهیم به آنها که به ما ظلم کردهاند، وابسته باشیم. ما خود را به عنوان موجوداتی مستقل و محترم میشناسیم و از هر نوع تحقیر و ظلم دوری میکنیم.
هوش مصنوعی: پروانهای که به آتش ما نزدیک میشود، از حرارت ما آسیب نمیبیند، گرچه ما مانند شمع در چرخهای از شعله وجود داریم و تمام وجودمان را نثار عشق کردهایم.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این میکده نوشیده و مست شده، بیدار خواهد شد، اما بعضیها اینطور نیستند و ما هم اینگونه نیستیم.
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در گوشهای از میکده به سر میبریم و به خاطر عطر خوش شراب، در این مکان به حالت مستی فرو رفتهایم.
هوش مصنوعی: افراد دلسوخته و فرهیخته در میخانه به ارزشهای مادی و ظاهری اهمیت نمیدهند و تنها به خوشگذرانی و لذت از شراب و جامهایشان فکر میکنند.
هوش مصنوعی: انسانی که به مرحلهای از عشق و حالتهای روحی دست مییابد، آنچنان در غم و شادی غرق میشود که هویت و هستی خود را فراموش میکند. در این حالت، فقیر و غنی برای او فرقی نمیکند و هیچ کدام را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: بنگاه بزرگی که عاشقانه در دل تو جا دارد، قابل شناسایی است، اما هیچکس نمیتواند به راحتی دوری آسمان و چرخش ستارهها را بشناسد.
هوش مصنوعی: در تاریکی و پنهانکاریهای میخانه، زندگی وجود دارد و آن چشمهای که اسکندر به دنبالش بود، را نمیشناسند.
هوش مصنوعی: پرندههای شکاری که کمتر آسیب میزنند، به شکار توجهی ندارند و فقط به میپردازند؛ زیرا جز نوشیدن شراب، چیزی نمیشناسند، حتی اگر مانند خون کبوتر باشد.
هوش مصنوعی: این افراد تفاوت بین دشنام و دعا را نمیفهمند و نمیتوانند شادی را از غم و زهر را از شکر تشخیص دهند.
هوش مصنوعی: برخی از افراد مانند ما که به رازهای می و میکده آشنا هستند، حتی بهشت را نمیشناسند و با معنای عمیق آن آشنا نیستند.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشهای از کائنات در کنار خلوص و ناب بودن قرار داریم و تا زمانی که عطر و طعم خوش شراب در این مکان وجود دارد، همچنان شاداب و سرمست هستیم.
هوش مصنوعی: وقتی که راه و روش مغان را به ما نشان دادند، ما به خوبی از زندگی گذرا لذت میبریم.
هوش مصنوعی: در میان خوشحالی و سرگرمی کسانی که در حال جشن و شادمانی هستند، هیچکس صدای غم و اندوه جهان را نمیشنود.
هوش مصنوعی: مدت زیادی طول نکشید که بهشتی با می و نوشیدنی خوشگوار در آن وجود داشت و از نهر کوثر و از جام آزادی برای دل و جان بهرهمند شدم.
هوش مصنوعی: در آن میخانهای که مردان مست به آنجا میروند، هر کسی که لحظهای در آنجا توقف کند، خود را گم کرده و دیگر نشانی از هویت و وجود خود ندارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که مدت زیادی در برابر بت سجده کند، باید بداند که او سنگینی یک بار سنگین را بر دوش خود میکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که مسجد به عنوان جایگاه عبادت، نمیتواند محلی برای نوشیدن شراب باشد. این به این معناست که این دو موضوع هرگز در یک مکان نمیتوانند coexist کنند. در ضمن بیان میکند که در این مسیر، هم باید به اصول و قواعد پایبند بود و هم به درک عمیقتری از زندگی و تجربیات انسانی رسید.
هوش مصنوعی: غلتیده و سرگردان مانند ما، در حالی که مستی بتی را احساس میکنیم، عطر خوشی در هر گوشه پراکنده است و دهان را به طرز زیبا و جذابی آراستهایم.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشهای از خرابات (محل نوشیدن شراب) زندگی میکنیم و به خاطر وجود بوی دلانگیز شراب در این مکان، سرمست و شادمانیم.
هوش مصنوعی: من از کسی خبر دارم که بدون درک از می و شراب فقط بازیچهای است. دلم میخواهد او را به نامی بشناسانم، اما جرات این کار را ندارم.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و احترام به او، به حدی به او سجده کردهام که دیگر به کافر بودن خود اعتقادی ندارم و این که احساس میکنم هیچ دینی به دوش ندارم.
هوش مصنوعی: من به صدای ناقوس میزنم، ولی در واقع دعای معبودی را میخوانم. در میان حلقههای تسبیح کسانی که تسبیح میگویند، جایی برای من نیست.
هوش مصنوعی: در جایی که نماد رنج و عذاب وجود دارد، سرنوشت من در حال تیره و تار است و احساس میکنم دیگر نشانی از خودم ندارم.
هوش مصنوعی: اگر باید به خنزیر خدمت کنم، چارهام چیست؟ هیچ راه دیگری برای خدمت به جز این ندارم.
هوش مصنوعی: شیخی برای به دست آوردن دختر مسیحی، تمام عبادت و زهد خود را رها کرد؛ برای من از این کار نشاندهنده غیرت دینی نیست و این رفتار را نمیپسندم.
هوش مصنوعی: ای ترسا، بکن که بادهای به من دهی تا بیشتر مست شوم و بتوانم بگویم که از بستن زنار چیزی نمیدانم.
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در گوشهای از خرابات (مکانی که در آن شراب نوشیده میشود) زندگی میکنیم. تا زمانی که بوی شراب در این میکده به مشام برسد، در حال مستی و شادی هستیم.
هوش مصنوعی: اگر عشق بخواهد که برای نمایش به دنیای مادی خود را بیاراییم، ما هم در بازار زندگی نُهری ویژه و شکوهمند با فرهنگ و آداب و رسوم خود میبندیم.
هوش مصنوعی: برای هر تار مویی که داریم، یک بوسه میزنیم تا به عنوان احترام، تسبیحی به نشانه توجه به پرستش آن بت بر این تارها ببندیم.
هوش مصنوعی: اگر روحانیون مقلد از ما خوششان نیاید، هرچند که دوباره در را باز کنند، ما آن را میبندیم.
هوش مصنوعی: هرگاه عشق به قلب انسان وارد شود و به دل راه یابد، احساس خوشی و نیکی به او دست میدهد، حتی اگر در عین حال خود را به چیزهایی محدود کرده باشد.
هوش مصنوعی: اگر بر لب تری باده باشد و نشانهای از خشکی در حلق نمایان است، ما چه دلیلی داریم که در میخانه در را ببندیم؟
هوش مصنوعی: آن نوشیدنی خوش که بویی خوش داشته باشد، بر ما و بر گوشهایمان بپاشیم تا سخنهای مردم آگاه را بیاثر کنیم.
هوش مصنوعی: ما در گوشهای از مکانهای خراب و بیقید زندگی میکنیم و به خاطر عطر خوششراب، در این مکان شاد و سرمست هستیم.
هوش مصنوعی: میخواهم که در یک شب جمعه از خانهای که مشروبخوری دارد خارج شوم و به محلی که زاهد و دیندار حضور دارند بروم.
هوش مصنوعی: من میشکنم و از پشت هر پرده فریب، عشق و خیال او را بیرون میآورم و تمامی موانع ذهنی را از دلش کنار میزنم.
هوش مصنوعی: بر تن او لباس مخصوصی است و از زیر آن به در صومعه میروم و زنجیری را به دور کمر میبندم.
هوش مصنوعی: مردان خدا از دنیا و مادیات روی گرداندهاند و همه چیز را رها کردهاند. در این حالت، تنها چیزی که از آنان باقی مانده، پوشش و ظاهر مذهبیشان است.
هوش مصنوعی: این مجتهدین و دینداران در واقع به ظاهر ریاکاری میپردازند و همه چیزشان تزیینی و فریبی است. پس از مدتی متوجه شدیم که همان آدمهای راحتطلب و بیخیال (رند) که در مینوشند، حقیقتاً ارزشمندترند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر نوشیدن میخواهیم سخن بگوییم، اما مستی ما مانع از آن میشود که مردم عاقل به صحبتهای ما توجه کنند.
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در گوشهای از مکانهایی خاص و غیرمتعارف زندگی میکنیم و چون در این میکده عطر خوش شراب وجود دارد، از آن مست و شاداب هستیم.
هوش مصنوعی: به مدرسه رفتم و به دقت گوش دادم، به دنبال کلامی که مرا به عمل وادارد، نشستم.
هوش مصنوعی: سخن اصلی از بین رفت و هیچ دلیلی نبود که بتواند از شک و تردید به یقین برسد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به دشواریها و مشکلاتی اشاره میکند که برطرف شدهاند. او بیان میکند که با وجود این که بسیاری از قفلها و گرههای زندگیاش باز شدهاند، هنوز هیچ راهی برای دسترسی به تمام آرزوها و خواستههایش وجود نداشته است. به نوعی، او احساس میکند که باوجود حل شدن برخی مسائل، درهای مهمی همچنان به رویش بسته هستند و نمیتواند به آزادی یا آرامش واقعی دست یابد.
هوش مصنوعی: گفتند که داخل شو و نتیجه کار را ببین. من غیر از چند ورقه سیاه چیزی ندیدم.
هوش مصنوعی: گفتند که در هیچ کتابی درباره عشق چیزی نیافتند، هر موضوعی که از آنها در مورد عشق پرسیدم.
هوش مصنوعی: در جستجوی منصور بودم که در میان جمعیت راهم را پیدا کنم. او گفت که هرگز طعم آن می را نچشیده است.
هوش مصنوعی: متوجه شدم که در دل او مشکلاتی وجود دارد و هیچ چیز دیگری نمیتواند مرا از این موضوع مشغول کند، بنابراین دوباره به سوی میخانه رفتم تا آرامش یابم.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشهای از دنیای خراب و طربآور زندگی میکنیم و به خاطر عطر و بوی شراب، در این مکان پرشور و شوق به مستی و سرور گرد آمدهایم.
هوش مصنوعی: خوشحالم که چیزی مثل طلا و نقره ندارم که باعث شود بخیل و تنگنظر شوم، یا به خاطر طمع دچار مشکلات شوم.
هوش مصنوعی: شغلی وجود ندارد که انسان را از رسیدن به نعمتهای بهشتی باز دارد، بلکه باید برای حفظ جان خود، آتش دوزخ را به جان بخرد.
هوش مصنوعی: نه کسی به دیوانگی من اشارهای میکند و نه در بند گلها گرفتارم. نه به امیدی بستهام و نه از بیمی خسته شدهام.
هوش مصنوعی: ما تنها همین حلقه و پوشیدن لباس ساده را داریم، یک گوشه نشستهایم و یک تکه نان و یک تکه گلیم برای ما کافی است.
هوش مصنوعی: کسی که برای شکم خود از زبالهها استفاده میکند و به دنبال مزد در برابر هر چیز است، به نوعی زندگی پایین و غیر محترمانهای دارد که این خود نقطه ضعف بزرگی به شمار میرود.
هوش مصنوعی: از آن جایی که چشم و دل سیر و راضی است، میتوانم ده روز زندگی کنم نه به یک لقمه، بلکه به نیمی از آن.
هوش مصنوعی: اگر روان انسان از آن نوشیدنی که از مار به دست آمده تغذیه کند، میتواند به مدت چند صد سال با جنبش یک نسیم به زندگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که به گوشهای از دنیای خراب و نابسامان پناه آوردهایم و تا زمانی که بوی خوش شراب در این میخانه وجود دارد، سرمست و شادابیم.
هوش مصنوعی: من از زمانه گلایهای ندارم، زیرا از خوبان و یاران آن خبری نیست. ای کاش نوازنده و سازی بود تا با آهنگ و ترانهام درد دل کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم ترانهای جدید بسازم و آن را با صدای بلند در بازار عرضه کنم.
هوش مصنوعی: پرندهای که نه به آب نیاز دارد و نه به دانه، نمیتواند از سر خود جدا شود و آن را دور بیندازد.
هوش مصنوعی: در تاریخ جهان، هر رویدادی که رخ داده، مانند داستانی است که بارها و بارها نقل شده است.
هوش مصنوعی: بلبل در اینجا به کسی اشاره دارد که هدف تیر (چالش یا مشکلات) قرار گرفته و این وضعیت برای او خوشایند است، به ویژه اگر آن بلبل معروف و شناخته شده در زمان خود باشد. به عبارت دیگر، او در مواجهه با سختیها و چالشها، به گونهای خاص و منحصر به فرد عمل میکند.
هوش مصنوعی: غیر از عشق و محبت چیزی در دل من نیست. ای تیر غم تو، دل عاشقان را هدف قرار دادهای.
هوش مصنوعی: ای ساقی، سخنان تو در مستی بسیار طولانی و پر از لطافت است؛ پس شراب را به من بده تا این درد و رنج را از دل براندازد و یا از میان این مشکلات نجاتم دهد.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشههای میکدهها زندگی میکنیم و به خاطر وجود بوی شراب در اینجا، حالمان خوش و سرمست است.
هوش مصنوعی: اگر سخن بزرگی در مجلس شراب گفته شود، باید از دلها غمها را بیرون کنند و آنها را پاک کنند.
هوش مصنوعی: اگر آن پرندهای که در روغن سرخ شده، از خودش گله کند، کسی نمیتواند از این موضوع ناراحت شود. نباید به خاطر عذاب خود، دیگران را سرزنش کند.
هوش مصنوعی: روزی ابری خواهد آمد و آن ماهی خراب و فاسد که در آب زلال و شفاف قرار دارد، جان تازهای خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: اگر با صدای بلند نمیخندد، او را جزو مرغهای کوی خود ندان، زیرا آن کبک یک مکان آرام و امن دارد که مناسب عقاب است.
هوش مصنوعی: من در گلی گرفتار شدهام و هدفم دور از حرم است، اما زمانی که به هم میزنم خود را، همه چیز به مانند یک تلاطم و بینظمی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این جالب است که همه بار من از شیشه پر است و پر از شراب است. اما زمانی که شیشه خالی شود، اوضاع خراب خواهد شد.
هوش مصنوعی: کجا کسی است مثل خضر که چشمش را باز کند و ببیند که میخانه و ظرفهایش پر از شراب خالص است؟
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در گوشهای از میکدهها به سر میبریم و به خاطر وجود بوی خوش شراب، در اینجا به مستی و شادی پرداختهایم.
هوش مصنوعی: میخانهای که من در آن بزرگ شدهام، به قدری به آن وابستهام که سرم باید به خاک پای آن خم باشد.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که بر سر من، چیزی که باید قرار گیرد، فقط یک خشت ساده نیست؛ بلکه باید از چیزی با ارزشتری برخوردار باشد که در بالای کمر خم قرار داشته است. شاعر به ارزش و مقام بالای خود اشاره میکند و نمیخواهد که چیزی کمارزش بر سر او قرار گیرد.
هوش مصنوعی: من در جایی هستم که اگر گل تسبیحی از خاک در دست بگیرم، فقط به خاطر خم شدن به سمت اوست.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چیزی اشاره دارد که در دل داستانی یا شعری به وجود آمده است. نوعی شادی و سرور در این توصیل احساس میشود، که میتواند به لطف و زیبایی خاص آن بوجود آمده باشد. اینجا به نشانههای زیبایی و لذت در نوعی عشق و رابطه اشاره میشود که به خاطر آن، شوق و شور خاصی در وجود دارد.
هوش مصنوعی: توفان چه کاری میتواند انجام دهد و کشتی نوح چه وضعیتی خواهد داشت، وقتی که آبی که موجهایش از دریا بالا میرود، به این کشتی میرسد؟
هوش مصنوعی: در روزی که خورشید رنگ زردی به خود میگیرد، باید به خودمان بیاییم و به خاطر داشته باشیم که این روز، صبحی است که از شراب خم ایوان او گوارا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشه خلوت این میخانه به سر میبریم و به خاطر عطر خوش شراب در این جا سرمست و شاداب هستیم.
هوش مصنوعی: وحشی، تنها زمانی میتوانم از چنگ برآیم که ساقی بتواند از پس شکر برآید و آن زمزمهای را ارائه دهد.
هوش مصنوعی: ساقی جاودانهای که برای نوشیدن نیازمان به اوست، میتواند برای ما جامی از نور و آسمان بسازد.
هوش مصنوعی: دردی که در میکده وجود دارد و در دل سفالی جا دارد، در واقع لطفی است که به ما رسانده شده، زیرا وقتی این درد در دل ما مینشیند، همانند جامی از طلا جلوه میکند.
هوش مصنوعی: آن کسی که در طلب عیش و خوشی است، به دنبال نوشیدن شراب و لذت بردن از زندگی میباشد. او کسی است که اگر به او برسد، به اوج خوشبختی و ارزشمندی دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: اگر به کوچه میخانه او قدم بگذاری و راه را پیدا کنی، مثل خضر میتوانی با سادگی به او برسی و او برایت قابل رؤیت میشود.
هوش مصنوعی: اگر به گردن تو نگاه کنند، به خاطر قد بلندی که داری، همگان به سمت تو خواهند آمد، درست زمانی که صدای خروس در صبحگاه به گوش برسد.
هوش مصنوعی: بیا و از شب استفاده کن و با قدرت در میان بزن، چرا که در آخر شب، چیزی از آنجا بیرون خواهد آمد.
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در گوشهای از میخانه قرار گرفتهایم و به خاطر وجود بوی خوش می در این مکان، به شوق و سرور آمدهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.