نزد طبیبِ عقلِ مبارکُ قدم شدم
حالِ مزاج خویش بگفتم، کَما جریٰ
دل را چو از عفونتِ اخلاطِ آرزو
محموم دید و سرعت نبضم بر آن گوا
گفتا بدن ز فضلهٔ آمال ممتلی است
سوء المزاجِ حرص اثر کرده در قوا
بیشک بود مولِدِ تب لرزهٔ نیاز
نامنهضمُ غذایِ امل بر سرِ غذا
ای دل، به عونِ مُسهِلِ سقمونیایِ صبر
وقتست اگر به تنقیه کوشی ز امتلا
مقصود از این میانه اگر حقنهٔ دلست
اول قدم ز اکل فضولست احتما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به طبیب عقل مراجعه میکند و حال خود را شرح میدهد. او دلش را بیمار و نبضش را سریع مییابد. طبیب میگوید بدن او مملو از آرزوهای بیمورد است و این حرص بر قوای او تاثیر گذاشته است. او میافزاید تب و لرز ناشی از نیازهای نامحدود است و غذای بیکیفیت موجب این وضع شده است. شاعر به دلش توصیه میکند که برای بهبود، باید از تجمع اضافات پرهیز کند و نخستین قدم، پرهیز از خوردن اضافات است.
هوش مصنوعی: به نزد پزشک با درایت و خوش قدم رفتم و وضعیت خود را برایش توضیح دادم، همانطور که باید.
هوش مصنوعی: زمانی که دل، به خاطر آلودگی آرزوها بیمار و بیتاب شد و تندتر از همیشه میتپید، نشانهای از حال ناخوشایند و اختلالات عاطفیام بود.
هوش مصنوعی: گفت که بدن پر از زشتیها و آرزوهای ناچیز است و اثر حرص بر روی تواناییها و قوای بدن تاثیر منفی گذاشته است.
هوش مصنوعی: بدون شک، او منبعی است برای ایجاد تشویش و نیاز است که نمیتوان سرکوبش کرد و همچنین منبعی دیگر برای آرزوها و خواستهها در هنگام خوردن غذا.
هوش مصنوعی: ای دل، اکنون زمان آن است که از صبر و شکیبایی بهره بگیری و خود را از آلودگیها پاک کنی تا بتوانی از پر شدن و سنگینی رها شوی.
هوش مصنوعی: اگر هدف از این ارتباط، دلپذیری و محبت است، نخستین گام باید پرهیز از خوراک اضافی و بیمورد باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.