گنجور

 
مولانا

مَن، بی‌خود و تو، بی‌خود؛ ما را کِه بَرَد خانِه؟

مَن، چَنْد، تو را گُفْتَم: «کَم خور دو سِه پیمانِه!»؟

دَر شَهْر، یِکی کَس را هُشْیار نِمی‌بینَم

هَر یِک بَتَر از دیگَر، شوریدِه و دیوانِه

جانا! بِه خَرابات آ تا لِذَّتِ جان بینی!

جان را چِه خوشی باشد، بی‌صُحْبَتِ جانانِه؟

هَر گوشِه، یِکی مَسْتی، دَسْتی زِ بَرِ دَسْتی

وان ساقیِ هَر هَسْتی، با ساغَرِ شاهانه

تو، وَقْفِ خَراباتی، دَخْلَت، مِی و خَرْجَت مِی

زین وَقْف به هُشْیاران، مَسْپار یِکی دانِه

اِی لولیِ بَربَط‌زَن! تو، مَسْت‌تَری یا مَن؟

اِی پیشِ چو تو مَسْتی، اَفْسونِ مَن، اَفْسانِه

اَز خانِه بُرون رَفْتَم، مَسْتیم بِه پیش آمَد

دَر هَر نَظَرَش مُضْمَر، صَد گُلْشَن و کاشانِه

چون کَشْتیِ بی‌لَنْگَر، کَژ می‌شُد و مَژ می‌شُد

وَز حَسْرَتِ او مُرْدِه، صَد عاقِل و فَرْزانِه

گُفْتَم: «زِ کُجایی تو؟»، تَسْخَر زَد و گُفْت: «اِی جان!

نیمیم ز تُرْکِسْتان، نیمیم ز فَرْغانِه

نیمیم زِ آب و گِل، نیمیم زِ جان و دِل

نیمیم لَبِ دَرْیا، نیمی هَمِه دُرْدانِه»

گُفْتَم که: «رَفیقی کُن با مَن کِه مَنَم خویشَت»

گُفْتا کِه: «بِنَشْناسَم، مَن، خویش، زِ بیگانِه»

مَن، بی‌دِل و دَسْتارَم، دَر خانِهٔ خَمّارم

یِک سینِه سُخَن دارَم، هین شَرْح دَهَم یا نِه؟

دَر حَلْقِهٔ لَنْگانی، می‌بایَدْت لَنْگیدَن

این پَنْد نَنوشیدی، اَز خواجِهٔ عُلْیانِه؟

سَرمَسْتِ چُنان خوبی، کِی کَم بُوَد از چوبی؟

بَرخاسْت فَغان آخَر، از اُسْتُنِ حَنّانِه

شَمْس‌ُالْحَقِ تَبْریزی! اَز خَلْق چِه پَرْهیزی؟

اَکْنون کِه دَراَفْکَنْدی، صَد فِتْنِهٔ فَتّانِه

 
 
 
حسابداری شخصی تدبیر - پیامک‌هاتو تراکنش کن!
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش پویا پازوکی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش علی اسلامی مذهب
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش آرش خیرآبادی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

آن یار غریب من آمد به سوی خانه

امروز تماشا کن اشکال غریبانه

یاران وفا را بین اخوان صفا را بین

در رقص که بازآمد آن گنج به ویرانه

ای چشم چمن می‌بین وی گوش سخن می‌چین

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه

سرمستم و لایعقل زان نرگس مستانه

پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری

پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه

ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا

[...]

سلمان ساوجی

صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه

رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه

هر صورت آبادان کز باده شود ویران

معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه

سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی

[...]

قاسم انوار

از مسجد و می خانه وز کعبه و بت خانه

مقصود خدا عشقست، باقی همه افسانه

بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من :

«قد اشرف الدنیا من نور حمیانه »

هرکس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه

بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه

شیخان مناجاتی رندان خراباتی

جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه

در میکده سر مستم از ننگ خودی رستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر