گنجور

حاشیه‌ها

مریم در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:

من این شعر رو تو یه کتاب خیلی قدیمی تو موزه خانه کرد سنندج خوندم این بیت درستش اینه
ای یاد تو مونس روانها جز نام تو نیست بر زبان ها

 

@WhiteAvenger در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶ - داغ لاله:

بشنوید این غزل را با صدای جفر در آلبوم گل های غربت
بس کنید ناموسا :|

 

ایمان در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

با سلام به دوستان ادب دوست
این وب سایت اتفاق تازه ای نیست
ولی قطعا یکی از بهترین اتفاقاتی است که به جرات میتوانم بگویم در تاریخ ادب این کشور رخ داده که قطعا سامان دهی آن و حفظش هزینه های بالایی را به متولیان آن تحمیل میکند.
امیدوارم اکنون که فرهنگمان در شبکه های اجنماعی آماج انواع هتاکی قرار گرفته نمونه ای از ادب این سرزمین را در این محل به نمایش بگذاریم تا نام ایران را به کمک این دوستان که تا کنون هر قطعه ادبی را جستجو کرده ام در گوشه ای از دسترج آنان یافته ام در جایگاهی در خور معرفی کنیم.
نام و دلتان سبز و قدم های زیباتان استوار

 

افسانه در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

سپاسگزارم جناب سیدمحمد
مانا باشید

 

میر ذبیح الله تاتار در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

سلام
گفته میشود این غزل در سال 754 هجری در زمان حکومت سخت گیری امیرمبارزالدین سروده شده است باآمدن امیرمبارزالدین ومحاصره شدن شیراز شاه شیخ ابواسحق پا به فرار نهاد و حضرت حافظ در زمان 4 سال حکومت امیر مبارزالدین همیش تحت شماتت وشکنجه بود از لحاظ اینکه حافظ با شاه ابواسحق ارتباط وعلاقه خاص داشت. ودر این ایام چهار ساله غزل وسروده های حافظ ازشکوه ، ناامیدی حکایت دارد.
در بیت اول حافظ از نسیم سحرنشانی شاه ابواسحق را می پرسد
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
در بیت دوم حافظ راه پر فراز نشیب بازگشت اورا در پیش چشم خود مجسم کرده نمی داند که کی وکجای پیروزی نصیب او میشود.
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
بیت پنجم اشاره به علاقه است که حافظ به شاه ابواسحق داشت وبه همین خاطر مورد شماتت وغضب امیر مبارزالدین قرارگرفت وامیررا به ملامت گربی کار یاد کرده است
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاس

 

کسرا در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۰:

اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه شماره 430 گلهای رنگارنگ توسط هنرمندان بی همتای موسیقی ایران زمین
با آواز استاد قوامی

 

داود در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:

سلام
بنده تحصیلات و مطالعلتم در زمینه شعر نیست. اما فکر میکنم بیت دوم به صورت زیر صحیح باشد:
خیام! که گفت دوزخی خواهد بود؟
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟

 

میر ذبیح الله تاتار در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

سلام
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
مارا به شراب ابلاغ کرده بگو از همت و اراده ما بود که تو از زندان خم رهای یافتی .
دختر رز : یعنی بنت العنب ، کنایه از شراب انگور

 

میرزاده در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۲:

بیت اول جادوان به جای جاودان باید باشد.
جادوان یعنی جادوگران.
و سحر از صفات چشم است.

 

فرهاد در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:

در پاسخ به مهدی و آناهیتا، این بیت نمیتواند اشاره ایه به آن واقعه داشته باشد، چون شاعر اشاره میکند به مالیدن سم بر "روی" نه بر تن!

 

فرهاد در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

جناب بابک، فرمایش شما درباره نشانه تفاوت و یا همسان بودن عبارت های مربوط با "یا" متین است. ولی اگر دقت کنید تنها هنگامی که جمله پرسشی باشد نشانه تفاوت است، و نه هنگامی که جمله خبری یا امری باشد (مثالهای شما نیز همینگونه هستند). بنابراین متضاد گرفتن خواب و مستی تنها در صورت پرسشی بودن مصرع است که میتواند منظور قرار گیرد (همانگونه که اشاره کرده بودید).
اما مصرع چارم پرسشی نیست. همانگونه که میدانید در زبان فارسی پرسشی بودن جمله بر اساس کلمات پرسشی است مانند کی، چگونه، کجا و غیره. ما چیزی به عنوان لحن پرسشی در فارسی نداریم مگر در محاوره و آن هم متاخر است.
مصرع نخست پرسشی است به واسطه کلمه "کی" و مصرع دوم نیز پرسشی است به واسطه "یا" که آن را دنباله مصرع نخست میکند. مصرع سوم امری است، و جمله ای مستقل. چون مصرع سوم مستقل است، رشته سخن از کلمه پرسشی مصرع نخست بریده شده است و دیگر پرسشی خواندن مصرع چهارم درست نخواهد بود. بنابراین خواب و مستی مصرع چهارم همسان میشوند.
برای نمونه دیگر به رباعی 9 خیام نگاه کنید:
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است (پرسشی - چرا)
می‌خور که زمانه دشمنی غدار است (امری)
دریافتن روز چنین دشوار است (خبری)
یا نمونه های بسیار دیگر ...
خیام اگر بخواهد در مصرع های مختلف سوال بپرسد، با کلمات سوالی میپرسد:
تا چند زنم بروی دریاها خشت (پرسشی - تا چند)
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت (خبری)
خیام که گفت دوزخی خواهد بود (پرسشی - که، چه کسی)
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت (پرسشی - که، چه کسی)
اگر آنگونه که شما میگویید باشد، میتوان دیگر جمله های خبری خیام را به دلخواه پرسشی خواند، وگفت منظور او انکار بوده است! (که دوست دیگری در بالا با بیت حکیم دیگر به همین مضمون اشاره کردند). این همان چیزیست که به آن مصادره به مطلوب میگویند، که البته مطلوب نیست.
---
در باب پرسشتان از آنها که در باره "می" اظهار نظر میکنند آیا تجربه شخصی دارند یانه، باید بگویم پرسش بسیار جالبیست. اما جای آن را اینجا نمیدانم. این حواشی برای بحث و اظهار نظر در باره کلام شاعر است، نه اینکه ما حواشی نویسان که هستیم یا چه تجربیات و مفاخر گفته و نگفته داریم. اگر جوابی هم از آنها نشنیدید حمل بر بی تجربگی نکنید، شاید آنها از پاسخ دادن معذور بوده اند و نگران از تفتیش عقاید و کردار - همانگونه که میبینید ایجا کسانی هستند که دست از سر عقاید و رفتارهای کسی که هزار سال پیش زندگی میکرده بر نمیدارند ... چه رسد به زندگان!
---
در باره اینکه منتسب کردن می با صفات والا آن را از حیطه زمین به آسمان میفرستد، پرسشی دارم. آیا اگر شاعری در توصیف معشوق زمینی اش مبالغه کرد، معشوق زمینی وی آسمانی میشود؟ مبالغه فن شعر است و نمیتوان از اینکه شاعر در بیان دلبستگیش افراط و مبالغه میکند چنان نتیجه ای گرفت.
همینگونه است درباره حالاتی که از مستی نتیجه میشود. اگر کسی بگوید از مستی به فلان درجه روحانی رسیده، نمیتوان حکم کرد که مستی وی انگوری نبوده است. بگذارید مثالی بزنم:
عبارت: اگر فیزیک بخوانید و در باره آن بیندیشید به درک بالاتری از جهان هستی خواهید رسید. واقعیت: یکی چون اینشتن چنین میکند و به کشف نسبیت نایل میاید، و هزاران دیگری همان فیزیک میخوانند و بسیار بیشتر هم در آن غور و تفکر میکنند ولی به کشفی نایل نمیایند، و یا برخی دیگر همان میکنند و بمب اتمی میسازند. آیا فیزیکی که خواندند متفاوت بود؟ نه، یکی بود. آن دیگر به ظرفیت آنها بستگی دارد که از "حالت" دانستن فیزیک چه کشفشان شود و به چه مرحله ای برسند. همچنان است خوردن سکر، چه از انگور زینفیندل باشد، یا کاکتوس آگاوه. چون خردمند روشنفکر خورد، از مصاحبتش لذت میبری، وگر به نادان کوته فکر دهی، از کارت پشیمان. این دیگر گناه می نیست.
و البته هیچ دانای غیر متعصبی نیز نمیگوید که همه مستی ها از آب انگور است. همانگونه که مثال زدید بی می هم میتوان مست شد: "آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست" ... "جان" مرا!
بسیاری از شاعران ما از آنگونه می بسیار سخن گفته اند. از جمله حافظ که به گفته دوستی تنها نزدیک 20 تا 30 درصد شعرهای او تعبیر عرفانی دارند. این درصد برای خیام بایستی بسیار نزدیک صفر باشد.
با پوزش از بلندی پاسخ.

 

فرزام در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۳:

از مضمون این غزل والا چنین بر می آید که در راه عشق و حرکت به سوی کوی دوست، تنها و بدون مرشد و راهبر نتوان پای در راه گذاشت. بهتر آن است تا با کاروانی همراه شد تا از گزند راهزن ویا گم گشتگی در وادی حیرانی مصون ماند.

 

محمد در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

سلام
با وجود اینکه در تمام تصحیح هایی که دیدم بیت دوم به همین صورت آغاز شده به نظرم به جای شب کلمه شام از نظر وزنی درست تره قطعا از حضرت حافظ البته اشتباه وزنی به دوره

 

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان:

کرد بازرگان تجارت را تمام
باز آمد سوی منزل دوستکام
بازرگان قصه ما سفر و تجترتش رو بپایان رساند و برگشت بمنزلش
هر غلامی را بیاورد ارمغان
هر کنیزک را ببخشید او نشان
واسه هرکسی یه سوغاتی وهدیه ای بهمراه داشت و بهر کدوم سوغاتی آورد
گفت طوطی ارمغان بنده کو
آنچ دیدی و آنچ گفتی بازگو
پرنده قصه از بازرگان پرسید پس سوغاتی من کو و هرچیزی که دیدی و شنیدی بازگو کن
گفت نه من خود پشیمانم از آن
دست خود خایان و انگشتان گزان
بازگان گفت نگو من خودم پشیمونم از رسوندن پیغامت و از ندامت هنوز انگشت به دهان میگزم
من چرا پیغام خامی از گزاف
بردم از بی‌دانشی و از نشاف
من چرا به حرفت گوش کردم و بیهوده بردم پیغام تورو از روی دیوونگی(نشاف)
گفت ای خواجه پشیمانی ز چیست
چیست آن کین خشم و غم را مقتضیست

طوطی در جواب گفت :ای خواجه پشیمونیت از چیه که باعث خشم و رنج تو شده
گفت گفتم آن شکایتهای تو
با گروهی طوطیان همتای تو
من گفتم از گلایه های تو در جمعی از پرندگانی مثل خودت ....
آن یکی طوطی ز دردت بوی برد
زهره‌اش بدرید و لرزید و بمرد
یکی از طوطی ها تا قصه تورو شنید و از درد ورنج توآگاه شد زهره اش ترکید وافتاد ولرزید وبمرد .
من پشیمان گشتم این گفتن چه بود
لیک چون گفتم پشیمانی چه سود
من از گفتن این پیغام پشیمون شدم که این چه حرفی بود که من زدم ولی بخودم گفتمکه دیگه ئشیمونی سودی نداره
نکته‌ای کان جست ناگه از زبان
همچو تیری دان که آن جست از کمان
حرفی رو که زده شد و از زبون پرید... مثل تیری بدون که ازکمان شلیک شده و کار از کار گذشته
وا نگردد از ره آن تیر ای پسر
بند باید کرد سیلی را ز سر
تیر رها شده برنمیگرده ...برای بستن راه سیل باید از ابتدای راه برایش چاره اندیشید و سد ساخت
چون گذشت از سر جهانی را گرفت
گر جهان ویران کند نبود شگفت
وقتیکه حرف مثل اون سیل سرریز بشه میتونه جهانی رو بگیره و خرابی ببار بیاره ...جهانی به وسعت دنیای دیگری و خودمون ....

 

م.ع در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۰:

تا زمانی که ماها بین شمس و امام زمان فرق بزاریم و تووی خیالاتمون پشت اونا سنگ بگیریم . تا رسیدن به معانی بالای سخن مولانا فاصله ایست.

 

طباطبایی در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:

متاسفام ک در مورد پیامبر خدا همچین چیزهایی رو نوشتید

 

فرزام در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - در شکایت از روزگار و دوستان و ستایش تهمتن پهلوان:

غزلی درخشان از خاقانی شروانی که نشان از دلبستگی بسیار او به ایران زمین دارد.

 

سید احسان میرصادقی در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸:

بیت نهم کلمه "که" اضافی است، درست این است: جذبه ای را به عنانگیری شوقم بفرست
که ازین بیش ندارم سر و سامان طلب

 

سید احسان میرصادقی در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۰:

بیت دهم خموش باش درست است: خموش باش که از راه پوچ گویی ها
به نیم چشم زدن سر به باد داد حباب

 

امیر حسین بهادری در ‫۷ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

این بیت فراموش شده است
کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
حسن روی تو بگوید که تو در خانه ی مایی

 

۱
۳۳۸۰
۳۳۸۱
۳۳۸۲
۳۳۸۳
۳۳۸۴
۵۰۴۹
sunny dark_mode