دوش آمد و گفت از آن ما باش
در بوتهٔ امتحان ما باش
گر خواهی بود زندهٔ جاوید
زنده به وجود جان ما باش
عمری است که تا از آن خویشی
گر وقت آمد از آن ما باش
مردانه به کوی ما فرود آی
نعره زن و جان فشان ما باش
گر محرم پیشگه نهای تو
هم صحبت آستان ما باش
پریده زآشیان مایی
جویندهٔ آشیان ما باش
از ننگ وجود خود بپرهیز
فانی شو و بی نشان ما باش
ره نتوانی به خود بریدن
در پهلوی پهلوان ما باش
تا کی خفتی که کاروان رفت
در رستهٔ کاروان ما باش
چون میدانی که جمله ماییم
با جمله مگو زبان ما باش
چون اعجمیند خلق جمله
تو با همه ترجمان ما باش
تا چند ز داستان عطار
مستغرق داستان ما باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.