اردشیر در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
با درود به همه ی دوستان بزرگوار
به زعم بنده سعدی در هیچ کجا قصد زن ستیزی یا اهانت به زنان را نداشته بلکه مفهوم "زنی" مفهومی است منفی در برابر مفهوم مثبت "مردی" که در آن روزگار این مفاهیم با ارزش های مربوطه مذکور کاملاً جا افتاده بوده و مورد استعمال بوده است. هر انسانی را باید در مقطع زمانی خود و در فرهنگ غالب روزگار خود سنجید و ارزشیابی کرد، در بیان ذهنیت سعدی ذکر این اشعار و متون میتواند خواننده ی امروز را روشن تر کند
بوستان باب ششم : شعر معروف یکی طفل دندان......
چو بیچاره گفت این سخن نزد جفت
نگر تا زن اورا چه مردانه گفت
گلستان باب ششم :
همچو نابینایی که شبی در وحل افتاده بود و میگفت آخر یکی از مسلمانان چراغی فرا راه من دارید زنی فارجه بشنید و گفت تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی.
که واقع بینی و صراحت و جسارت را اززبان زنان میشنویم.... و البته امثله دیگر هست که بنده اکنون بیاد نمی آورم.
سراج در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۷:
شود ز زخم زبان خارخار شوق افزون
که خار را پر پرواز می کند سیلاب
بیت بالا دوبار چاپ شده ،لطفاً حذف کنید،بی کران درود و مهر...
روفیا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه:
درود
درباره پرسشی که دوست عزیزی مطرح کردند :
که چرا وقتی تمام صحنه ی عرفان و تصوف و فقر اسلامی و فقر عیسوی و فقر بودایی را سر هم کردیم ، یک پنیسیلین از آن میان در نیامد که دنیایی را از درد و مرگ نجات داد،
مشابه همین پرسش را یکی از شنوندگان آقای سروش از ایشان پرسید،
که چرا این اسلامی که معرفی می کنید با همه علوم نظری و بزرگمردان و سیاستمداران و ادیبان و سایر حواشی اش یک گاندی از میانش در نیامد،
پاسخ ایشان برایم تامل بر انگیز بود:
آقای سروش گفتند که ما خیال میکنیم ما سعدی داریم، حافظ و مولانا داریم، شبستری و ملاصدرا داریم، ما که اینان را نخوانده ایم، نفهمیده ایم، انحطاط یعنی همین...
ایشان افزودند که شما خیال میکنید چند در صد از واعظین اسلام تاریخ طبری را خوانده اند، از تاریخ اسلام چقدر می دانند...
به واژه نامه مراجعه کردم تا معنای واژه انحطاط را بیابم، پست شدن، پست شدن نسبت به چه؟
ما نسبت به چه پست شدیم؟
نسبت به تاریخ خود، نسبت به ادبیات خود، نسبت به امکانات و ظرفیت های خود، ما حافظ را می خوانیم تا در جای مورد نیاز به کسی که نظر مخالف دارد بتازیم که :
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
مولانا میخوانیم تا اگر کسی به ما توهین کرد بگوییم :
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
کین سخن را در نیابد گوش خر
اصلا کاری به حافظ و مولانا نداریم، به دنبال کشف حقایق نیستیم، از مولانا و حافظ و از دین برای کسب مطامع خویش استفاده ابزاری می کنیم، در مجلسی بدرخشیم و یا خشم و حقارت خود را بر سر کسی خالی کنیم...
دریغ...
می گویند از بانکداری که پول مردم در بانک را به سرقت برده بود پرسیدند کیش تان چیست، گفت کیش خیام، گفتند چطور؟ مگر شیوه خیام چنین بود؟ به کدام سخنش عمل کردی؟!
گفت آنجا که گفته است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار!!
بگویید آیا هیچ عقل سلیمی می پذیرد که آن سارق پیرو خیام باشد؟؟
ما به اندازه همان سارق از حافظ و خیام و سعدی و دیانت بهره برده ایم نه بیشتر، ما در حقیقت چون نحوی تنها حمال کتاب های صرف و نحو بوده ایم بدون آنکه از معرفت حقیقی بهره برده باشیم، البته اضافه می کنم که بنده هرگز مردم را متهم و محکوم نمی کنم، بلکه گمان می کنم باید در جستجوی علل جدایی میان مردم ایران و فرهنگ غنی دیرینشان بود بلکه بتوان راه برون رفت از این تاریکی را جست.
امیر نظری در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:
در بیت ماقبل آخر به جای زنگ، رنگ درست است.
علی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:
شعر یارم به یک لا پیرهن (برای استاد مشیری نیست) برای فائز دشتستانی ست. ضمن اینکه اون عزیزی که فرمودن فائز دشتی درست است؛ این هم غلط است در دیوان دشتی این شعر وجود ندارد و گویا دشتستانی فردی دیگر است.
روفیا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
و اما درباره گرسنگی و احتیاج!
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند...
چه کسی میل به خودنمایی ندارد؟
چه کسی هرگز گرسنه نمی شود؟
دخترکی در میهمانی ای دست در لوازم آرایش مادر برد و پس از خودآرایی به میانه جمع دوید و گفت « منو ببینید »!
استادی در جمع حضور داشت و گفت این کاریست که همه ما می کنیم خود را به چهره مطلوب نزدیک میکنیم، سپس عرضه می کنیم، به دنبال خریدار می گردیم، ارزان هم نمی فروشیم، به کسی می فروشیم که بهایش را بداند و بپردازد، چه اشکالی دارد؟!
سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
چو گل از غنچه بیرون آی یعنی خودت را بنمایان مگر نه؟
لیک نخست زیبا شو سپس خودی بنما...
روفیا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
وفایی جان که گفت این ترجمه از من است؟
من گفتم؟!
این ترجمه از آن استاد حسین الهی قمشه ای است که همواره تلاش در باز کردن دری برای گفتگوی تمدن ها داشته است،
ایشان همواره خاطرنشان کرده اند که format اندیشه بشری در فراخنای زمان و مکان تفاوت بنیادی نداشته است و این باور برایم خوشایند و دلپذیر بوده است، این که شکسپیر و حافظ دو نابغه ادبی تاریخ بشری به موضوع واحدی اشاره می کنند بر احتمال صحت مطلب می افزاید و نوید می دهد که ما آدم ها «می توانیم» همدیگر را از پس حجاب های زمانی و مکانی بفهمیم و از هم بیاموزیم.
چه حیف است که ما دو همزبان همدیگر را نفهمیم...
میر ذبیح الله تاتار در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
سلام
ای که برمه کشی از عنبرسارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ای محبوب من ای کسی که برچهرۀ ماه خود از عنبرناب خطی چوگانی میکشی ، من به اندازه کافی سرگشته هستم ، بیش ازاین باجلال خود سرگشته و مضطرب و آشفته حالم مگردان
عنبر : مادۀ ست چرب وخوشبو که از داخل رودۀ ماهی عنبراستخراج میشود ، معمولا خاکستری رنگ است ، اما نوع عالی آن سیاهرنگ میباشد.
سارا :خالص وصاف ،.
چوگان : کنایه از زلف معشوق میباشد
کشیدن : نقاشی کردن ویا حرکت دادن را گویند ،
دراین صورت کشیدن چوگان یعنی حرکت دادن زلف .
بیت مقطع حافظ پیام دارد
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دیگران قرآن را
حافظ می بنوش ، بی پروا باش ، زندگی را به خوشی بگذران ؛ اما مانند دیگران قرآن را وسیله فریب مردم قرارمده.
مصطفی گلیاری در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین:
یک نفر تلگرام زد و پرسید:
«ببخشید میشه معنی اینو بگید؟
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
قیمت عودسیه گرفت سماری»
جواب شو تایپ کردم و به خودم گفتم حالا که زحمت تایپش تموم شده، کپی کنم واسه دوستان گنجوری:
جواب من: مال یه قصیده زیباس از فرخی سیستانی که در مدح یکی از امیرها گفته
شروع قصیده با تغزله. معشوق فرخی که سوار شتر بوده به فرخی میگه میخوای با کاروان امیر بری؟ میخوای منو تنها بذاری؟ تو راه اگه غصه دار شدی کی غمگسارت میشه؟
فرخی میگه به امیر خدمت میکنم و غمگسارم خدمت منه
دختره گریه ش می گیره و از بس اشک میریزه و هی وسمه و سورمه های چشمش میریزه روی سماری«کجاوه شتر» کجاوه مثل عود معطر و سیاه و پر قیمت میشه
زمان فرخی شعر عرفانی نداشتیم و شاعر با قلدری با معشوقش حرف میزده چون معشوقش، کنیزش بوده و اونو خریده بوده
شاعر اگه از معشوقش ناله داشته، فوقش این بوده که چرا شراب رو دیر آوردی یا چرا ساز نمیزنی و نمی رقصی
گمنام-۱ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:
بر خوان نوروز در کنار سبزه و سنبل و...هم چنین آیینه ای می نهادند و بر روی آن تخم مرغی ،
می گفتند در لحظه تحویل سال ، زمانی که گاو
( گاو نخستین؟؟) خسته ، زمین را ازین شاخ به آن شاخ جابجا می کند ، مرغانه بر آیینه خواهد لغزید
و شگفتا می لغزید !! یا ما چنین میدیدیم.
و بر من ببخشایید ار ازین شاخ بدان شاخ پریدم.
... در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:
در مورد بیت دوم غزل مطلبی هست که فکر کردم شاید ذکرش مفید باشه.
این مطلب مربوط به اعتقاد قدما در مورد جهان هستی میشه. عمدتاً در ادبیات ما این طور رایج هست که زمین رو بر شاخ گاو و گاو رو بر پشت ماهی و ماهی رو در آب متصور بودن. این موضوع در اساطیر غربی (مثل یونان) هم وجود داره. حتی علت زلزله رو هم در این میدونستن که زمین از یکی از شاخهای گاو به شاخ دیگه منتقل میشه.
البته باید ذکر کرد این اعتقاد وحی منزل نیست و گاهی دیده شده این عناصر تغییراتی داشتن. ولی عمدتاً به همین شکل وارد آثار ادبی شده.
مثال:
کرکس و شیر فلک طعمه خوران در مصاف / ماهی و گاو زمین لرزه کنان زیر بار (خاقانی)
چون زمین بر پشت گاو استاد راست / گاو بر ماهی و ماهی در هواست (عطار)
کوه برگیری به دریا درکشی / گاو و ماهی را به بالا برکشی (عطار) و ...
قابل ذکر هست که روایتی هم هست از امام صادق که زمین رو بر ماهی، ماهی رو در آب، آب رو بر صخره، صخره رو بر شاخ گاو، گاو رو بر خاک نمناک و خاک نمناک رو بر چیزی که دانشمندان از درک آن عاجز هستن معرفی کرده.
در بیت دوم خواجو میگه به اینکه میگن بنیاد زمین بر آب نهاده شده توجه نکن، چون بنیاد زمین بر باد است. منظورش هم فکر می کنم واضحه. به بی اعتباری و عدم ثبات وضعیت هستی اشاره می کنه، همون مفهومی که در کل غزل مورد نظر شاعر هست.
عذر میخوام پرحرفی کردم.
میثم در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
سلام.
انقد هندونه زیر بغل هم نذارید. خسته کننده میشه
گمنام-۱ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
جناب 7
امید که سیزده را به خوشی و خرمی به در کرده باشید.
به فرموده به غزلهای پیش و پس ازین غزل سری دوباره زدم لیک گواهی بر نادرستی آنچه معروض افتاد نیافتم.
جملگی اسم جمعند مگر باران و تیر باران
و باران صفت حالیه ای است که از دیر گاه
به جای بارشت به کار میرود
دو دیگر ، من نیز چون شما شیفته شیخم بی که شیفته خویش باشم.
گمنام-۱ در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:
جناب شمس
دست کم تا سی سال پیش پیران سیستان سزارین را " رستم زاد " می خواندند
رستمان سرکار به مانای رستم هاست .( تعمیم خاص به عام )
وفایی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:
من دارم با خودم فکر می کنم که آقای ساسان ، مرداد 92 این بیت را به درستی تصحیح کرده اند . الان سال 96 است ! یعنی نزدیک به چهار سال است که این کامنت نوشته شده ولی هیچ تغییری در آن بیت اشتباه صورت نگرفته ....
اگر گنجور عزیز ، هیچ نظرات ما را تحویل نمی گیرند ، پس ما برای چه می نویسیم ؟!
شاید بهتر باشد فقط به پاسخ دادن به سوالات دوستان بسنده کنیم ...
وفایی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:
آقای ساسان کاملا صحیح نوشته اند .
کیوان در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶۸:
در مصرع اول
"دل در تو گمان بد برد دور از تو" صحیح میباشد
مینا در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
سلام وقت بخیرمیشه این قسمت ازشعر رو برای بنده معنی کنید خیلی ممنون میشم ازلطفتون.
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
س.بیات در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
برعکس من کیف میکنم.اصلا قبلش از سعدی خوشم نمیومد و خیال خوب نداشتم مخصوصا عکسش ولی هرباری توضیحات هفت عزیز رو که خوندم فهمیدم باحالترین و شیرنترین مرد ایرونی بوده.این شعر قبلی رو سریع گذاشتم تو فیسیوکم چقدر لایک خوررد.پسرم هادی چقدر خندید.
روانش شاد سعدی
کاکو ممنون.خدا یارت
کازرون
مسعود در ۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱: