گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲:

مهناز جان
بانوی شب زنده دار
سپاس که شعر های ارزشمند نیای گرامی را با ما در میان می گذارید،
در نیم بیت آخر به گمانم واژه « بس» اخلال در وزن ایجاد می کند، اشتباه می کنم؟

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

شعر که نتوانمش خواند!
تنها دلنوشته ایست ملهم از شعر نادر جان :
Mask
I was lost
I was lost
Among many but lonely
With many masks in my pocket to wear
To have more protection
As I thought I need it
Untill he arrived in a sunny day
He showed me I did not need those masks
I threw them away
And found my real face burried under those masks
I lived life after that day
My laugh, my cry, my silence, my scream, my happiness my sarrow,my every moments grew real!
Really real
Since that blessed sunny day!

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

گرامی بشیر
اگر بخوانید : اَبرُوَش با فتحه روی {و} ایرادی درین بیت نیست
مانا باشید

بشیر رحیمی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

لطفا کلمه‌ی «ابروش» را در مصراع ذیل به «ابرویش» اصلاح کنید:
خوش نگون‌بختم که در محراب طاق ابرویش

paradox در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۰ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):

/*/*/*/*/*/*/*/****************************/*/*/*/*/*/*/*/*/*/
با این همه حاشیه ای که واسه این شعر به وجود اومده کنجکاو شدم و کل دیوان چاپ سنگی که دوستان لینکش رو در بالاتر گذاشتن صفحه به صفحه جستجو کردم اما در هیچ جایی از کتاب این ابیات رو پیدا نکردم! جز در حاشیه نویسی با خودکار آبی که معلوم نیست کار کدوم بیمار روان‌پریشیه که به خودش اجازه داده همچین عملی انجام بده.
الله و اعلم
/*/*/*/*/*/*/*/****************************/*/*/*/*/*/*/*/*/*/

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲:

یکی دیگر هم به حصر رفت...

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲:

البته حسین گرامی
گمان مبرید که روزه داران با گرسنگی کشیدن از لذت خوردن و آشامیدن محروم می شوند، که لذت صرف صبحانه و ناهار و شام را یکجا تجربه می کنند، ضمن اینکه این لذت عمق بیشتری دارد!
باور کنید! دین و آیینی که آدمیان را از لذایذ طبیعی منع کند محکوم به فناست.
در روزه گرفتن به غیر از تقویت اراده و درک حال گرسنگان و دانستن ارزش حقیقی اطعمه و اشربه گوناگون برکت دیگری نهفته است و آن برکات ناشی از ترک عادت است، خرق عادت زمینه ساز انعطاف پذیری روح و قدرت انطباق با شرایط غیر منتظره و خلاقیت است.

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲:

به حصر رفت...

nabavar در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲:

فاطمه خانم
چرا گرسنگی ؟
چرا زاری ؟
چرا ترس از خدا ؟
چرا گریستن از ترس ؟
حاشیه ی مهناز بانو و حسین 1 را بخوان .
زندگی کن .

رحیمی شورابی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

دوست عزیز جناب کورش پاک فر فکر میکنم شما این شعر را با شعر عقاب و کلاغ دکتر خانلری اشتباه گرفته اید : گشت غمناک دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسید
آفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد
ره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چاره ی نا چار کند
دارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چاره ی کار
گشت برباد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت
وان شبان ، بیم زده ، دل نگران
شد پی بره ی نوزاد دوان
کبک ، در دامن خار ی آویخت
مار پیچید و به سوراخ گریخت
............

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۳:

بنده این رباعی را با دوستان خود به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8371. پاینده باشید

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳:

یعنی :
مرگ خوب است برای هسایه
تعصب در همه جا و از هرکس ناپسند است ، حتا از جناب سعدی .

فرشید فلاحی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

سلام ودروووود در نسخه مرحوم فروغی خیلی.... درج شده که به نظر حقیر درست تر می نماید ایهام در این کلمه باعث زیبایی آن شده است
خیلی هم می تواند سپاهی از محتاجان باشد
وهم محتاجانِ بسیاری....

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

امید، رها گردد و باز آید.. روفیا جان

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۲:

مرحبا غم..
بغل گیرم به شبها زانوی غم
فشارد گردنم را بازوی غم
به صحرای دل ناشادم ای دوست
سراسر موج خون از جادوی غم!
***
دریغ از وصل مو آزرم داری
ز صحبت با محِبت شرم داری
بنالم تا سحر باشد که بینم
نگاهی از محَبت گرم داری
***
اگر دردیست بی درمان، غم یار
رهِ وصلیست بی هجران، غم یار
خوشا بلبل به خون از خنجر خار
کلید گنج بی پایان، غم یار..

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:

تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت

یوسف در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳:

این شعر رو باید به چشم یه عده حکام خائن کرد که دست دوستی با نصارا و یهود داده اند و دست از مسلمانان برداشته اند
این امت با بیش از 1 میلیارد اگر متحد بودند و دارای یک حکومت واحد بر کل دنیا حکومت میکردند ولی دریغ از این خائنین ملی گرا که به تجزیه امت اسلامی مشغول هستند

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

به حصر رفت...

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

دیر آشناست عشق تو ای یار دلپسند
...
امروز داشتم به چیزی شبیه این فکر می کردم!
روزی که آدم یار خود را می یابد به نظرش می آید که از زمانی که هنوز او را ندیده بود، از هنگامی که هنوز خودش هم خود را نشناخته بود، از خیلی خیلی پیشتر ها دلش برای او تنگ شده بود و در فراغش می سوخت!
که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی
...
به نظرم آمد که در اصل دل ما برای خودمان تنگ شده بود، در این هیاهوی جهان کثرت، با همه اطوارها و بازی های غریبش، ما راستی خودمان را گم کرده ایم، وقتی کسی از راه می رسد شبیه ما، که همو قادر به فهم ماست هم ما او را می فهمیم، نقاب از روی ما کنار می زند، درون ما را به ما نشان می دهد، آن خود گمگشته مان را که دلتنگش بودیم می یابیم!

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲:

وای وای وای...
چقدر زیبا...
شاد زی ای گوهر والای بی همتای دهر
در پناه سخت کوشی ، در هیاهو، کار زار
گوهر جانت به دست موجها غلتان شود
ای تو از اندیشه و پندار نیکو کامکار

۱
۳۳۷۰
۳۳۷۱
۳۳۷۲
۳۳۷۳
۳۳۷۴
۵۵۴۷