گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
مِهر : علاقه ، محبت ، مهر به معنای خورشید با آسمان ایهام تناسب ظاهری ومعنایی دارد. ازاین تناسب، چنین به ذهن متبادرمی گردد که همچنانکه اقبال ِخورشید و آسمان به یکدیگرگِره خورده، سرنوشتِ من نیزبا مِحبّتِ سیه چشمان گره خورده وتغییری دراین گره خوردگی ایجادنخواهدشد.
قضای آسمان: حکم الهی وتقدیراست.
علاقه و محبتی که من نسبت به سیه چشمان دارم ازبین رفتنی نیست وتازمانی که من زنده هستم این اشتیاق بامن خواهدبود. این علاقمندی درتقدیر و سرنوشت من هست وبی تردیدحکم ِ الهی تغییر پذیر نیست.
صدالبته که حافظ به قضا وقدر(به این شکل) اعتقادی ندارد. روشن است که مصرع دوّم را برای بستن ِ دهان ِ زاهد وعابد وصوفی که به قضاوقدر شدیداًمعتقدهستندبیان کرده وازنگاهِ آنها وبه عبارتی بادرنظرداشتِ باورهای آنان آورده است تا بیش ازاین مزاحمت ایجادنکند واعتراضاتشان را پایان دهند. حافظ برای قانع کردن ِ آنها ازمنطق وسلاح ِ خودآنهااستفاده کرده است. مثلِ این است که به آنها می گوید مگرشما به قضاوقدرمعتقدنیستید؟ خوب این موضوع که: "من مهرسیه چشمان را زسربیرون نخواهم کرد" نیز قضای آسمان است وتقدیر من چنین است بنابراین من مقصّرنیستم!
حافظ دراین بیت پای پافشاری برعاشق پیشگی می فشارد وباشهامت وشجاعت، بی آنکه ازانگ واتّهامهاتِ بدگویان ِ کینه توزباکی به دل راه دهد، باافتخار وغرورعشقبازی وعلاقمندی به زیبارویانِ سیه چشم را طریق ومذهبِ خویش اعلام می کند.
من نخواهم کرد ترکِ لعل یار وجام می
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است.
رقیب آزار ها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
رقیب : نگهبان یار
رقیب مرا آزارها وشکنجه هاداد (به طنز می گوید فرمود) رقیب بانامهربانی مراطرد کرد وازنزدیک شدن به یار ممانعت کرد. اوآنقدرجوروجفاکرد که دیگرهیچ جای صلح وآشتی نمانده است. شاعردرمصرع دوّم ازلاعلاجی واز روی عجز وناله باخودمی گوید: آخراین رقیب چگونه ازعواقبِ کار خویش نمی هراسد؟ مگرباورندارد که آهِ عاشقان (سحر خیزان)سرانجام به آسمان خواهدرسید ودامن ستمگران را خواهدگرفت !
رقیب می توانداستعاره از زاهدان ومتولیّان ِ یکسویه نگر ومتعصّبین ِ جاهلِ سُنّی(وهابیّون- داعش وتکفیرهای خودپسند)باشد که درهمه ی دوره های تاریخی باعناوین ِ گوناگون حضورداشته وباخشک مغزیِ خشونت آمیز، با روشنفکران ِ دلسوز جامعه همچون حافظ جنگیده وآنها رابا اتّهاماتِ واهی ازدرگاهِ یار رانده اند. آنها چنین می پندارند که ملایک وفرشتگانِ روی زمین هستند وحق دارند که هرکس دنباله رو وپیرو آنها نباشد سرازتنشان جدا کنند.! اینان درواقع معشوق اَزلی را درانحصارخودگرفته وبراین باور غلط اصرارمی ورزند که برای رسیدن به حق،راهی جزپیروی ازافکارپوسیده اشان نیست ودِگراندیشان مستحقّ ِ مرگ ونابودی هستند. درصورتی که به اندازه ی تک تک افرادبشریّت راهِ رسیدن به سرمنزل مقصود وجود دارد وکسی حق ندارد باتفتیش ِ عقاید، دیگری رابه زور شلّاق وشمشیر،مجبوربه تغییرروش ِ اندیشیدن ودست برداشتن ازباورها واعتقاداتِ شخصی نماید.چنانکه حضرت حافظ می فرماید:
همه کس طالبِ یارند چه هوشیار وچه مست
همه جا خانه ی عشقست چه مسجدچه کُنشت
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد.
درادامه ی سخنان قبلی،حافظ اگربه" قسمت وقضاوقدر" اعتقاد داشت هرگز غزل: "بیا تا گل برافشانیم ومی درساغراندازیم فلک راسقف بشکافیم وطرحی نودراندازیم رانمی توانست بسراید" روشن است که این غزل وغزل های بسیاری دیگرازاین دست، تنها ازطبعی عصیانگر وناآرام برمی آید که سرش به دنیی وعقبی فرونیاید. حافظی که ما می شناسیم یک انقلابی، روشنفکر ووارسته ایست که صدهاسال جلوتراززمان ِ خویش می اندیشیده است! اونه یک شاعربی بدیل بلکه اسطوره یِ حماسه ساز ِ ساختارشکنی،بُت شکنی وظلمت شکنیست که برزمین وزمان می شورد تامُشتِ حُقّه بازان ِ متعصّبِ خودبین راباز وبارسواشدن ِ آنها، مردم به آگاهی ودانایی برسند.
دراین بیت نیز طنز وطعنه وتمسخر زاهد وعابد کاملاً مشهوداست. به زبان آنها وبادرنظرگرفتن ِ باورهای آنان می خواهدپاسخ دندان شکنی به آنها بدهد ومی فرماید:
روزی که من خَلق شدم سرنوشتِ من اینگونه رقم خورده که من عاشق و رند وآزاد باشم. رندی درتقدیرمن نوشته شده وبراساس ِ باورها واعتقاداتِ خودشما (متحجّران وخشک مغزان)روشن است که فرمان الهی که از ازل رقم بخورد کم و زیاد نمی شود.
حافظ بهترازهمه می داند که اگر بازبانِ خودآنها وبامنطق ِ خودآنها حرف بزند زودتربه نتیجه می رسد و آنهازودتر شکست می خورند.
عیبم مکن به رندی وبدنامی ای حکیم
کاین بودسرنوشت زدیوان قسمتم
خدا رامُحتسب ما را به فریادِ دف و می بخش
که سازِشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهد شد
دراین بیت حافظ طنز وطعنه رابرجسته تر وبی پرده ترازقبل، چاشنیِ سخن قرارمی دهد. شرع را که شدیداً درآن روزگاران،درانحصارِکامل ِیکسونگرانِ متعصّبِ تکفیریست وباموسیقی مخالفت می وَرزد، به ساز تشبیه کرده است!! وبدتر ازآن،طعنه ایست که به مُحتسب ومامورینی می زند که آمده اند تااو رابه جرم ِ گوش دادن به موسیقی دستگیرکنند ! اوازآنها می خواهد اورا به حُرمتِ آوازِ دَف ونی ببخشند!!!
مُحتسب: ماموررسیدگی، مامورشرعی-حکومتی ِ اَمر به معروف ونهی ازمنکر
معنی بیت: باطنزوطعنه وتمسخرخطاب به محتسب می فرماید:
ای محتسب تو را بخدا سوگند می دهم، به حُرمتِ ناله های دف و نی، ازخطاهای ما(عیش وعشرت وگوش دادن به موسیقی که ازنظرگاه شرع گناه محسوب می گردد) درگذر. ای محتسب نگران مباش، بااین عیش وعشرتِ اندکی که ما داریم به شریعت لطمه ای نخواهدخورد! سازشریعت با این ترانه و موسیقی ِما،ناکوک و بی قاعده و بی قانون نمی شود وخللی بر شریعت وارد نمی شود مارابه حال ِخودبگذارتابه عیشمان برسیم.
مکن به حقارت نگاه درمن ِ مست
که آبروی شریعت بدین قَدَرنرود.!
مَجالِ من همین باشد که پنهان مِهر او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
مَجال : فرصت وحدودِ اختیار وتوانایی
"کنار وبوس وآغوش" ازمنظرعرفانی، رازونیازوعشقبازی باآسودگیِ خاطر درجا وگوشه ای اَمن است.متاسّفانه باتوجّه به توضیحاتِ قبلی، گویا این امکان برای شاعر عزیز ما میسّرنیست
معنی بیت: بادرنظرگرفتن ِ شرایطِ بالا وتنگ شدن ِ عرصه بر روشنفکران، می فرماید: فرصت و قدرتِ من تا همین حد است که بصورتِ پنهانی (درخیال و خلوتِ ذهن) به معشوق ِ خویش عشق به وَرزم وبدینگونه بصورت ِخیالی به عشقبازی بااوبپردازم. زمانی که می دانم امکان ِ وصلت نیست ونعمتِ کناروبوس وآغوشش به من ِ نخواهد رسید چه چیزی دارم بگویم؟
مقام اَمن ومی بی غش ورفیق شفیق
گرت مدام میسّرشود زهی توفیق
شرابِ لَعل و جای اَمن و یارمهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
معنی بیت: ای دل الان که شرابِ لَعل فام و جای راحت و آرام در اختیار داری و ساقی باتو مهر بان است ، دیگر چه می خواهی ؟ اگر اکنون روزگار خوشی نداشته باشی کی دیگرچنین فرصتی پیش خواهد آمد؟
امّا مشکل حافظ شراب وجای اَمن وساقی ِ مهربان نیست! دردِ حافظ وصالِ یاراست. اگرهم تمامی مشکلات وموانعی که درشرح بیت های پیشین مطرح شد مرتفع گردد باز حافظ ناکام است ووقتی به کامیابی می رسد که به خودِ یاررسیده باشد.
ساقی ومطرب ومی جمله مهیّاست ولی
عیش بی یارمهیّانشودیارکجاست؟
مشوی ای دیده نقش ِ غم ز لوح سینه ی حافظ
که زخم ِ تیغ دلداراست ورنگِ خون نخواهد شد
ای چشم ِاشکبارمن،اینقدرگریه مکن تو می خواهی بابارش اشک، نقش ِ غم و اندوه راازسینه ی مجروح ِمن بشویی وپاک کنی، تلاش ِ بیهوده می کنی هرگز میّسرنخواهدشد،زیرااین زخم ِخونین از شمشیردلداراست و رنگِ خون بااشک پاک نمی شود.
سوادِ دیده ی غمدیده ام به اشک مشوی
که نقش ِ خال ِ تواَم هرگزازنظرنرود.

بابک چندم در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

گمنام جان،
آخ،آخ،آخ...
می دانستم که کار به اینجا می کشد و شما مثنوی هفتاد و دو من را رها کرده و این گوشه اش را می چسبی...
خود گفتی که خلاصه کن وگرنه برایت می آوردم که سرآمدان این کار آلمانها بودند و آنان را با انگلیس و انگلیسیان رابطه نه چندان حسنه، حال آنکه تمامی آنان نیز به همان نتایج رسیدند...
باری،
فلمینگ بریتانیایی دیگری بود و کاشف آنچه که رازش بسی کهنتر از 2500 سال، شما و خاندان در زمان نیاز پنی سیلین استفاده نمی کنید؟...
انقلاب صنعت و موتور محرکه از انگلیس سر برآوردند، حال شما سوار بر کشتی و هواپیما و خودرو (این آخری هنوز به بازار نیامده ولی چه کنیم که در ایران دهه هاست که آمده!) نمی شوی؟...
هولبرن و پرسل نیز از همان دیارند، آیا نباید به موسیقی آنان گوش فرا داد؟...
اگر قرار باشد که شصت و اندی میلیون مردمان را فقط به صرف آنچه که دولت فخیمه شان در این دو قرن بر سر ما آورده به چوب بندیم، آنزمان هیچ ایرانی بابت بدهی حکومتهایش در اقصی نقاط جهان از سیخ و صلیب کشیدن در امان خواهد بود؟ امثال غزنویان تاراجگر و برده بر در تاریخمان بسیارند...
صحبت بر سر زبان است و نه یکی از دهها ده پژوهشگرانش...

خرم روزگار در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:

جناب سعید،
عرض شود ، ما عنوان نمودیم حرف اضافه "جز" رانمی توان به عشق اضافه نمود. ما در استادی ایشان شک نمی کنیم و هم در بی توجهیشان به وزن و قافیه
و البته این مساله ای پیچیده نیست.
سپاس می گزاریم.

بهنام در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:

1- کلمه "کُشته زار" جالبه که نزدیک به "کِشتزار" هست.
2-@ابراهیم ز: دوست عزیز ماله کشی نکن. سالوس و طبل زیر گلیمش هر دو مشمئز کننده بوده اند.
3-@ مجید=ابراهیم ز: قربان مگه رای گیریه؟ نسخه ای متفاوت از دیوان حافظ میشناسید معرفی کنید.

یاسان در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

جناب امین کیخا Iconoclast را معادل «رند» در زبان فارسی یا به عبارت دقیقتر در شعر حافظ میدانند حال آنکه Iconoclast (به معنای شمایل‌شکنی، آیکون‌شکنی، یا بت‌شکنی) به حرکتی مذهبی برای از بین بردن شمایل و تصاویر مذهبی توسط معتقدان به خود آن مذهب گفته می‌شود. در مسیحیت ارتدکس شرقی و پروتستانیزم به مخالفان پرستش شمایل Iconoclast میگویند. حال آنکه رند به معنای «حیله‌گر و زیرک و غدار» است که در شعر حافظ کنایه از شخص عارف به معنی و طناز است. یکی از دلایلی که شعر حافظ را غیر قابل ترجمه میکند نبودن معادل‌های کافی در زبانهای دیگر برای چنین اصطلاحاتی است

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

مرا می‌بینی و هر دم زیـادت می‌کنی دردم
تـو را می‌بینم و مـیـلـم زیـادت می‌شود هر دم
عاشق بادیدن ِ معشوق دردمندتر می شود. امّا این"درد" دردِ اشتیاق است، دردِ شوق است. دردِ عشق است. یعنی شور و شوق مرانسبت به خودت افزونتر می‌کنی. عاشق فقط دروصال به آرامش می رسد.
معنی بیت : وقتی تومرا می بینی سببِ فَوَرا ن ِ دردِ اشتیاق ِ من می شوی، سببِ بی قراری من می شوی. وقتی من تورا می بینم تمایلم به تو افزونتر می شود،تـو را که می‌بینم آتش ِ اشتیاق فروزانترمی گردد ومن عاشق تروشیداترمی شوم.
هردومصرع تقریباً یک معنی تولید می کند. حافظ خواسته بااین جمله ی ساده صادقانه احساسات وعواطفِ درونی را بیان کند. یک معنی باجملاتی ظاهراً متفاوت ومتضاد. هم وقتی که معشوق عاشق رامی بیند وهم وقتی که عاشق معشوق رامی بیند یک اتّفاق دروجودِ عاشق رُخ می دهد وآن فَوَران ِ دردِ اشتیاق است. دردِ نیازمندیست ودردِ عشق است که زیادت می شود.
سویدای دل ِ من تاقیامت
مباد ازشوق وسودای توخالی
به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری!
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مـگر دردم ؟
"به سامانم نمی‌پرسی": یعنی ازاوضاع واحوالم نمی پرسی. بعضی ازشارحان ایرادگرفته اند که بجای" به" باید "ز" گذاشته شود وازنظرآیین نگارش به سامانم نمی پرسی درست نیست!
بایددانست که چیزی که ازهمه چبز نادرست تراست ،دست بردن به عبارات وترکیباتِ اشعار یک شاعروتغییرِ چیدمان ِ واژه هاست که خوددرمیان ماحضورندارد ودیوانش به عبارتی درنزدِ ماامانت است ! بنابراین اگربه نظرما واژه ای یا عبارتی درست نیست حق تغییر دادنِ آن رانداشته وتنهامجازبه دادن نظرهستیم. ضمن ِ آنکه حافظ خودبهترازهرکسی می دانست که زسامانم ازنظرآیینِ نگارش درست تراست لیکن حافظ به عَمد از"به سامانم" استفاده کرده تا درابتدای دومصرع یک قرینه ایجاد نماید وبا "به درمانم" نمی کوشی تناسب بیافریند. ضمن آنکه حافظ دارای روحیّه ی خاصّ ِ میل به آزادی ِ فکری وعملی ِ بوده وساختارشکنی را همیشه بادرنظرداشتِ اینکه پیامدهای منفی نداشته باشد بررعایتِ قوانین ترجیح می داده است. یعنی اودرخوداین توانایی را می دید که می توانداز"به سامانم" معنای "زسامانم" رابگیرد. درنظرگاهِ حافظ هیچ اشکالی ندارد اگر باجایگزینیِ ِ دوحرفِ "ز" و"به" یک موسیقی کلام ،یک قرینه وتناسب ویک گویش ِ نوپدیدمی آید این اتّفاق رُخ دهد. مگرآئین نگارش حکم الهیست که تغییرناپذیربوده باشد؟
حافظ صاحب اختیاراست وهمواره سعی کرده باهمین روحیّه، "میل به آزادی" را درخودزنده نگه می دارد. بارها وبارها ثابت کرده که اوپادشاهِ ساختارشکنان درهمه ی زمینه ها به ویژه درعرصه ی ادبیّات است واتّفاقاً یکی ازویژگیهایی که سببِ محبوبیّت،شیرینی سخن وماندگاری غزلیّاتِ او شده،داشتن روحیّه ی ساختارشکنی،آزاداندیشی وشکستنِ ِ چارچوبهاست. اونه تنها درآئین نگارش بلکه درهیچ زمینه ای خودرااسیرتلقیناتِ گذشتگان نکرده است. پشتِ مرزنماندن و شکستنِ چارچوب ها جریانی مداوم دررفتارآن عزیز بی همتاست که ازهمین جزئیات وایجادِتغییر درآئین ِ نگارش وتغییرواژه ها وعبارات شروع شده،درزمینه های دیگرگسترش یافته ودامنه ی آن، مرزهای اندیشه واعتقادات وباورهای او رادرنَوردیده است تااینکه یک مرام ِ حافظانه ی راهبردی و یک مَسلکِ رندی بنیانگذاری گردیده است.
"چه سـرداری؟" به معنی چه فـکری داری؟ چه منظوری داری؟
معنی بیت : از اوضاع و احوال من نمی‌پـرسی ، نمی‌دانم که چه فکر ومنظوری داری. درجهتِ مداوایِ درد من تلاشی نمی‌کنی مگر دردم را نمی‌دانی ؟ نمی‌دانی که عاشق تـوام ؟
دهان ِ یارکه درمان ِ دردِ حافظ داشت
فغان که وقتِ مروّت چه تنگ حوصله بود!
نـه راه ست ایـن که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گـذاری آر و بـازم پرس تـا خاک رهـت گـردم
"نه راه است " : درست نیست ،این رفتار شایسته ی تو نیست .
"گـذار" : عبور کردن.
"خاک راه کسی شدن": کنایه از فدای او شدن،ارادتمندو بنده‌ی او شدن.
معنی بیت : اینکه درست نیست تو مرا بااین وضعیت که ازشدّتِ اشتیاق ناتوان ودرمانده شده وبه خاک افتاده ام به حال خودم رهاکنی وبگذری وبروی! ترحّم کن، لطفی کن و بازآ وبرمن گذری کن ، من محتاج یک توجّهِ ازسوی تواَم. ازحالم پرس‌وجو کن تا فدای توگردم تامطیع و بنده‌ی تـو شوم.
حافظِ عاشق حتّا درآخرین لحظه نیز درخواستی که ازیارسنگین دل خود دارد برای خودش نیست بلکه برای این است که اوبازگردد وحافظ جانِ گرامی را فدای خاک پای اوکند.
لَعل سیراب به خون تشنه لبِ یارمن است
وزپی ِ دیدن اودادن جان کارمن است.
نـدارم دستـت از دامن بجز در خاک ، آن دَم هم
که بر خاکـم روان گـردی بـگیـرد دامـنـت گـردم
"ندارم دستت ازدامن": دست از دامنت برنمی‌دارم، تـو را رها نمی‌کنم.
معنی بیت : دست از دامن تـو بر نخواهم داشت مگر اینکه بـمـیـرم تا توراها کنم. درآن روزهم اگربه مزارم عبورکنی گردوغبار من دامنت را خواهدگرفت.
عشق حافظانه، اشتیاقی عجیب وخواستنی غریب هست! پس ازمرگ هم جریان دارد وبا مرگ پایان نمی پذیرد نه آغازدارد نه انجام!
ماجرای من ومعشوق مراپایان نیست
آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام !
فرورفت ازغم ِعشقـت دَمـم ، دَم می‌دهی تـا کی
دَمـار از من بـر آوردی ، نمی‌گـویی بـر آوردم
"فرو رفت ازغم عشقت دَمَم" یعنی ازسنگینی غم واندوهِ عشق اَت نفسم بند
آمد.
"دم دادن" دمیدن ،یعنی فریفتن و افسون دادن و در کسی یا چیزی دمیدن
"دَمـار" کلمه ای ترکیسیت به معنی رگ
"دمار در آوردن" یعنی شکنجه ی سخت دادن همانندِ اینکه رگ های کسی را زنده زنده ازتنش بیرون کشیدن! کنایه ازدادن ِزَجرفراوانست.
معنی بیت :
ازسنگینی اندوه وغم عشق تو دیگر نفسم بالا نمی‌آید. تا کی مرابه حیله ونیرنگ می فریبی ،افسون می دهی وجادویم می کنی ؟ این همه زَجرکُشنده می دهی واصلاً به روی خودنمی آوری!
چه جای من که بلغزدسپهرشعبده باز
ازاین حیل که درانبانه ی بهانه ی توست
شـبـی دل را به تـاریکی ز زلـفـت بـاز می‌جـُسـتـم
رخـت می‌دیـدم و جـامـی هـلالـی بـاز می‌خـوردم
جام هلالی: استعاره ازلب است.
"می خوردم" چون با قافیه های دیگر همخوانی ندارد می توان "می خَردَم" تلفّظ کرد تابه آهنگ وموسیقی غزل لطمه ای نخورد گرچه با خوانش ِمی خوردم نیزهیچ مشکلی پیش نمی آید.
معنی بیت : خطاب به معشوق است.یک شب درتاریکی در میان ِحلقه های زلفِ تـو، پِی ِ دل ِگمگشته می‌گشتم درحین جستجوچشمم بر رخسار زیبایت می افتد وشیداوشیفته ی زیبائیت می شدم ازشدّت ِ اشتیاق،ازجام هلالی ِ لـبهـایت شرابِ عشق می‌نوشیدم وسرمست می شدم.!
جالب اینجاست که حافظ به دنبالِ دلِ شیدای خودآمده تااورا پیداکند لیکن خود نیزبدترازدلش گرفتارشده وراه راگم کرده است.!
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن براین غریب
گفت دردنبال دل رَه گم کند مسکین غریب
کـشـیـدم در بـَرت نـاگاه و شــد در تـاب گـیـسویـت
نـهـادم بـر لـبـت لـب را و جان و دل فـدا کـردم
در مصرع اوّل "تاب" را باید با سکون (ب)بخوانیم بدینصورت:"شد درتاب گیسویت " به این معنی که وقتی بناگاه وبااشتیاق تورادرآغوش کشیدم گیسوانت پـریشان شد .
معنی بیت : درادامه ی بیتِ پیشین،حافظ پس ازآنکه جام هلالی لبهای معشوق رامی نوشد،خطاب به یارمی فرماید: ازسرمستی بناگاه تـو را در آغوش کشیدم و گیسوست پریشان گشت لب بر لب تـو گذاشتم و جان و دلم راتقدیم تـو نمودم.
این بیت وبیت پیشین، تصاویربسیار روشن وخیال انگیزی درذهن مخاطب ازحالتِ درآغوش کشیده شدن معشوق وپریشانی گیسو وبوس وکنار خَلق می کند که نشان ازمهارت ونبوغ بی نظیرشاعراست.
خوابِ آن نرگس فتّان توبی چیزی نیست
تابِ گیسوی پریشان توبی چیزی نیست
تـو خوش می‌بـاش با حافظ بـروگـو خصـم جان می‌ده
چـو گـرمی از تـو می‌بـیـنـم چـه بـاک از خـصـم دم سـردم
معنی بیت : خطاب به معشوق است تـو با حافظ اینگونه(بشرح بیت های پیشین) خوش باش پس ازآن بگو که دشمن ازحسادت بمیرو وجان بسپارد. دشمنی که دلش ازمهرومحبّت خالیست وچشم دیدن مارا ندارد.گرمای محبّت بین ما خصم ِ دَم سرد وبی ذوق وشوق راخواهدکُشت.
دامن ِ دوست به صدخون دل افتاده بدست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد.

احسان تطهریه در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - نیز در ستایش ملک اتسز گوید:

بیت اول مصراع دوم: به گمانم جای "معنبر" باید "منور" نوشته بشود
یعنی همه آفاق ز روی تو منور گشته

سینا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۸:

طفل را سیبکی دهند به دست
بستانند ازو نگین بدخش
تصحیح کنید لطفا !

سینا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

در جواب نقد عده ای عزیز
حضرت مولانا در حالی داره این سخنان رو به زبون میاره که نه ما رفتیم و نه شما، نزدیک هم نشدیم رفتن پیشکش
او خود را پشت سر گذاشته و در بحر هیچ چنان مست گشته که این سخنان فقط طحفه ای برای ماست شاید که ما هم بوی این شراب ناب به مشاممان بخورد اینجاست که حضرت میگویند بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن
یک طواف حضرت مولانای ما هفتاد هج اکبر است

ف در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۶ - در منقبت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع):

با عرض سلام و تشکر
بیت 2: آستان روبت
بیت 17: تارک شکاف
بیت 20: اولوالابصار
31: ای چو پیغمبر...
34: رکابت کرده ...
39: گاو زمین
44: وه چه قدر است این که نور ....
45: می بود اگر آدم عزب
65: پر زر
66: صبح دوم
68: سدره
69: لباس
80: خوان روزی را...
81: دربان شماست
86: گردون دون
89: قبله اسم و
94: منتقم باشی به مقدار گنه

بهنام در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

آقای حسین منصوری پور:
بزرگوار، دو خط خلاصه مطلب رو بصورت کنجکاوکننده بنویس و بقیه رو لینک بده به وبلاگت. درست کردن این وبلاگها هم که مجانی هستش. واقعا فکر میکنی با چپوندن تو حلق مردم، خواننده پیدا میکنی؟

گمنام-۱ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

بابک گرامی،
سپاس می گزارم از برای روشنگری
جان کلام را فرمودید و آن اینکه افسر! جوان !انگلیسی! ( 25 یا 26 ساله)
راز به قول خودشان 2500 ساله می گشاید!!
فاعتبرو.......

بهنام در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

ضمن تشکر از دو سه تا کامنت مرتبط.
هر چی استاد و مطالب کم مایه و جوب و جوق بود اینجا جمع شده. بابا تبلیغ میخای کنی واسه خودت به اسم استاد، برو یه کانال تلگرام بزن. دو سه تا جوک مثبت 16و اینا هر روز بذار و فالوور جمع کن. سرسام گرفتیم.

بهار در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:

از شنیدن این موسیقی چنان لبریز احساس خوب شدم که یاد آلبوم فوق زیبای امیر بی گزند افتادم
هیچ سبکی و هیچ‌ریتمی مثله سبک سلطان چاوشی منو دیوونه نمی‌کنه
با افتخار برای همیشه یه چاووشیست خواهم ماند
استاد صاحب فکر و اندیشه و هنر همیشه بمون و همیشه هوادارانت رو سورپرایز کن
بی نقص و فوق زیبا بود
عجب انتخابی و عجب اجرایی
سرت سبز آقای خاص

محمد تدینی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

درود بر مدیر سامانه
چرا هر نظری را چاپ می‌کنید؟ نظرات درج شده چه از دیدگاه مفهومی و چه نوشتاری اغلب نادرست می باشند. چنین نوشتارها حاصلی جز گمراهی نخواهد داشت. برای نمونه نوشته شده است: توفان درست است نه طوفان..! در حالیکه هردو درست هستند و معنای متفاوتی دارند. در پاسخ به اینگونه نظرات، نویسنده را به منابع معتبری که در دسترس هست - چون لغتنامه دهخدا - ارجاع دهید. با سپاس

سعید رضایی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:

با سلام خدمت عزیزان "خرم روزگار و جناب حسین 2" عرض شود که ما عنوان نمودیم بر فرض محال اگر وزن و قافیه شعر درست نباشد حضرت مولانا چنین فرموده "قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر....".در صورتیکه وزن شعر با تلفظ صحیح کامل می باشد و اینقدر مساله ی پیچیده ای نمی باشد . و مولانا شاعری نیست که شکی در استادی ایشان باشد . می ماند یک احتمال و آن هم اینکه در تمامی نسخ دیوان این حرف "ب" از اول کلمه " جز" افتاده باشد و بنده برای این احتمال فقط می توانم بگویم " در عجبم " . سپاسگزارم .

یک دوست در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:

همین که دروغهایی که راجع به حضرت داوود علیه السلام گفتن
درج کردید اما نظر منو ثبت نکردید ماهیت شما رو روشن میکنه
از خدا بترسید

آذرگشسب در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:

....که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی

آذرگشسب در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶:

دفتر بی معنی مشکوک میزنه. حافظ تو زمان خودش دیوان شعرِ جمع شده ای نداشته!

حبیب حصیر در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

در مصرع دوم بیت سوم (باور نمی توان داشت...) باور نمی توان کرد - درست است.

۱
۳۱۷۸
۳۱۷۹
۳۱۸۰
۳۱۸۱
۳۱۸۲
۵۵۰۱