علی اکبر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۹:
علاوه بر دو نکته ی قبلی، اولین کلمه ی بیت سوم فکر می کنم «پدید» درست باشه
مهرداد پارسا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۸ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷:
نگاه تراژیک اصیل ایرانی باز اینجا در توصیف رودکی خودش را نمایان میکند. در نگاه اساطیری و اسطورهای اصیل ایرانی که در اساطیر یونان و داستانهای آن نیز مشاهده میشود علی الظاهر افراد پس از مرگ، نیستی را باور دارد؛ و هر چند از جهانی دیگر نیز گاه به تلویح سخن میگویند اما در شرح و توصبف آن نمیکوشند و از ذات احساسات و تعاریفی که از مرگ و زندگی ارایه میدهند میشود فهمید که در نگاه تراژیک آنها پس از مرگ نیستی خواهد بود. مثلا فردوسی در شاهنامه میگوید: جهانا مپرور چو خواهی درود/ چو میبدروی، پروریدن چه سود!
یعنی اینجا آن ذات حقیقیِ باور افراد که موقع غلیان عواطف خود را نمایان میکند مشخص میشود که همان نگاه تراژیک به زندگی و غنیمت شمردن دم و همان هستیشناسی خیامی معروف است که امروز در اگزیستانسیالیسم جهانگیر شده است.
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:
در اینجا قرینیم مساوی است با برابر یم
جمع این رباعی از 6621
nabavar در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۱:
بهنام جان ،
نکنه جوگیر شدی
شعبده در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:
درود
محمد جان شما از من مجنونترین و الحق استاد بنده من اون روشنفکر اینترنتی رو با استاد نادری بودم و اجازه میخوام از مدیر محترم و گرانقر گنجور که این شعرو تقدیم کنم به ساحت مقدس تمام فارسی زبانان و فارسی دوستان
ساقی اندر قدحم باز میَ گلگون کرد
در مَی کهنه دیرینهء ما افیون کرد
دیگران را َمی دیرینه برابر می داد
چون به این دلشده خسته رسید افزون کرد
این قدح هوش مراجمله به یکبار ببُرد
این مَی این بار مرا پاک زخود بیرون کرد
تو مپندار که در ساغر وپیمانه ما
بت سنگین دل من خون جگر اکنون کرد
انچه در سینه مجروح من َاش دل خوانی
خاک عشق است که با خون جگر معجون کرد
روز اول که به استاد سپردند مرا
دیگران راخِرد آموخت مرا مجنون کرد
دل حافظ که ز افسون لبت بی خود بود
همایون در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳:
غزل سّر تجلی ،غزل کامل ، غزل همدان
هر چه در باره این غزل بگوئیم کم است
جلال دین خود را اینجا جای داده است در نه بیت
جلال دین منزل در کوی عشق داشت چون پدر و آشنایان او همه اهل معرفت بودند و از دکان مذهب ارتزاق نمیکردند
و نان دین به مذاق آنان مزهای نداشت بلکه خود دین را مییافتند
پس عشق دست او را گرفت و به خانه شماره دویست و نه در کوچه خرابات برد که بعدا فهمید در خیابان تبریز و در شهر همدان است
شمس یکبار با جلال دین روبرو میشود ولی ارتباط برقرار نمی شود چون این ارتباط هرگز اتفاقی ساده نبود
البته پیر او را نشان کرد ولی ساعت عشق زمان پرواز را به تاخیر انداخته بود
این عشق با همه عشقها ی دیگر فرق میکرد چرا که بر خلاف عشقهای ماورای آسمانی عشقی زمینی بود و بر عکس همه عشقهای زمینی عشقی غیر جسمانی بود و زمین را و جسم را با باورهای آسمانیاش و درماندگیاش در برابر آسمان به هم زد و نظمی نوین را بر آن حاکم ساخت
بغداد را که هم نزد عرفا مظهر جایگاه معشوق بود و هم نزد زهدا مرکز خلیفه اکنون از پایتختی میاندازد و با بصیرتی ویژه همدان را که شهر دل عاشق است بجای آن قرار میدهد
و سلاله بایزید را به پادشاهی میرساند که باور میداشت در لباس انسان چیزی جز خدا نیست
و جبراییل را به دنبال انسان روانه میکند تا پیامهای معانی را از انسان دریافت کند و اینگونه همه رازهای پیدایش را یکباره باز میگشاید
و تکلیف همه ما را روشن میکند تا پیروی کردن حقیقی را بیاموزیم و با رعایت کورکورانه دستورات بی معنی خود را به درجه کمال نرسانیم
وقتی معنی حاکم میشود شعرهای آسمانی جلال دین پیدا میشوند که از معانی سر شارند و از زیبایی
که این دو هنگامی که با هم همراه میگردند آهوی خوش نافی میشود که بوی حقیقت را با خود به همه جا میپراکند
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۰:
سپاس حسین عزیز .. "دال" ناخواسته فدای ویرگول شد و از قلم اوفتاد..
"وصال او"، "او شدن" است
محمد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۵:
خاصبک: نام شخصی بوده که با ملک و اتابک محمد پیوست و مردی مکار بود: چون ملک و اتابک محمد دو سه ماه در ضیافت خانه امراء ایگ بودند. پس بر عزم استعداد روی بفارس نهادند و در پسا خاصبک با ملک و اتابک محمد پیوست و فوجی از سوارو پیاده داشت . این خاصبک مردی بود مکار ناحق شناس با اتابک محمد آغاز مساوی اتابک زنگی نهاد و گفت از وی و مدد وی حسابی برنتوان گرفت . (تاریخ افضل ص 68). لغت نامه یی دهخدا
nabavar در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۰:
به روز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسی
پس آن دلبر دگر باشد من بیدل دگر باشم
حمید رضا۴ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۱:
میم. کاف.مهریار عزیز،
به نظر می رسد پیام این غزل دلداری و امید دادن به انسانهاست.
من اشاره ای به جهنم و یا تهدید رفتن به جهنم در آن نمی بینم.
از استادان و دیگر عزیزان خواهش می کنم اگر از مولوی غزل و یا داستانی سراغ دارند که از جهنم سخن گفته، آنرا ذکر کنند.
با سپاس
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۰:
به روز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسی،
پس آن دلبر دگر باش، من بیدل دگر باشم..
امیر ادیب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
احتمالا جناب فیض رحمه الله این شعر را در استقبال شعر مولوی سروده اند:
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا...
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۱:
هر که او پیداست درصد تفرقه است..
غرق دریا گرد و ناپیدا بباش ...
بهنام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۱:
اینطوری نیست که اشعار این ابر انسان رو بخونی و درک کنی اینطوریه که به اندازه درکت حرف داره برات
رضا صلاحی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵ - ارباب زمستان:
با درود فراوان
به: یونس
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید. که لرزاند تن عریان بی برگ ونوایان را
در این بیت زمستان به اربابی تشبیه شده که با بالاپوشی از خز و (برف) از راه می رسد و لرزه بر تن بینوایان (کنایه از سرما) می اندازد. در مصرع دوم شاعر به زیبایی،" لرزیدن در اثر سرما" را به ترس رعیت از ارباب تشبیه کرده است.
حسین علیزاده hossaynalizadeh@yahoo.com در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:
من اگرخارم ... یعنی هرچه هستم ساخته وپرداخته خداوندهستم ودرمصرع دوم که ازآندست اشاره به مبنی فلسفی داردکه چهان هستی هم چنان که حدوثا به حق وابسته است ؛ بقاءاَ نیز درسرپرستی آفریگاراست .
کبرا حسینی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۱:
خَضَرکسوت یعنی سبزپوش
فرشید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
با دروود به سروران گرامی و عزیزان به نظر این بنده حقیر اجرای جناب خلیل نژاد در فراق و وداع ابدی حضرت مولانا با حضرت شمس خیلی پر سوز تر و روح نواز تر میباشد
حمید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - مست و هشیار:
در بیت سوم، "میباید" را بهتر است این طور "می باید" بنویسیم زیباتر است.
نیکومنش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸: