گنجور

حاشیه‌ها

پوری در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

احتمالا این بیت جز ابیاتی هستش که سالها پیش موقع تالیف معنای واقعی اون رو درک نکردند به همین دلیل یک مصرع از خودشون جای شعر حافظ گذاشتن از ترس اینکه مبادا کسی به حافظ بگه کافر اما غافل از اینکه این بیت عند عشق رو میرسونه ولی بدلیل اینکه درک این بیت نیاز به دانستن عرفان هم داره و فقط با نگاه ادبی نمیشه اون رو دریافت به چنین اشتباهی منجر شده . جناب حافظ در این بیت مشخصا میفرماید پدرم در حالی که روضه رضوان رو در دست داشت اونو به گندم فروخت پس من ناخلف هستم که اونو به جو نفروشم . هدف حافظ وصال یار (حق) هست . نه رسیدن به بهشت چون زمانی بهشت در کف پدر بود اما برای رسیدن به معشوق از اون گذشت .
پس : پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت .. ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم .
با عرض پوزش از همه بزرگواران که بنده جسارت کردم .

 

اشکان در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

از دفتر اول تا پنجم برسی بفرمایید
چرا اهالی گنجور فقط به بخش هایی گیر میدن واسه گپ که تابلو هست؟؟
چندتا شعر برگردین عقب یا چندتا شعر برین جلو تر چرا اونا نقد نمیشه؟؟
نکنه اونا خیلی ساده هست برای اساتید عالی مقام!!!!!
و این بسیار پیچیده!!! اااااوه
که چرا حضرت به جای واژه ی تو از شما استفاده نکرده و این بی ادبی هست و باید اعدام شه و دهانش رو با مذاب پر کنیم چون دین در خطره!!!
و باز هم میگم خدا رو شکر ای حضرت در ایران به خاک سپرده نشدی که با نگاه های آلوده اینا (به مزارت همین آدما تازه مثلا تحصیل کردشن)!تنت در مزار نلرزه
احتمال نبش قبر هم وجود داشت!!!!

 

دکتر ترابی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

پی نوشت،
به سمانه بسیار گرامی که دیریست از گنجور دور است،
پاسخی بدهکارم،( نوروز بود و نک مهرگان است)
گردو، گوز، جوز، گردکان و چهار مغز که به گمانم هم میهنان هم زبانمان در کابلستان، بلخ و بدخشان و هم فرارودان گردو را می گویند،
و گردو به سنگ نمی فروختند، به شماره می خریدند
پنجاه دست ، یک گری ( با صدای زیر) و هر دست ده گردو، پنج در هر دست.
مهرگان آمد! هان! در بگشاییدش.......
مهرگان بر شمایان فرخنده باد

 

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۱:

7571

 

دکتر ترابی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

اردشیر گرامی،
نخست به پیشگاه مهربانانی که در ماههای دوریم از گنجور ، به یاد این بی دل بی نشان بوده اند، سپاس می گزارم.
به آوردن نام گرامیشان نیاز نیست، که خود می دانند، چه ، خوش در سراچه دلم جا خوش کرده اند.
پس، زحمت افزا می شوم، (که در من این عیب قدیم است و به در می نشود که مرا بی.......)
شما داستان بر گذشتن اندیشه را تازه کردید
به یاد آوردم، در این باره نوشته بودم، به آغاز کتاب رفتم، آری ،چیزکی با نادرستی های نوشتاری؛
ویراستن دستم نداده بود، اینک باز می نویسم.
از دوستانی که بر خوانش " اندیشه بر " پای می فشارند، فروتنانه درخواست میکنم گواهیی از حکیم توس یا دیگر بزرگان زبان فارسی بنمایانند .
باری برخی از دوستان کار واژه " بر گذشتن " را بر نمی تابند:
بخوانید و داوری کنید:
بر گذشتن طی شدن ، سپری شدن
فردوسی:
اگر چاه ساری که بی آب گشت
فراوان بر او سالیان بر گذشت
ناصر خسرو:
یک سال بر گذشت که بی تو نیافت بار
خویش تو آن یتیم، نه همسایت آن فقیر
نظامی:
چون بر این قصه برگذشت شبی
رو چو عنقا، نشان نداد کسی
تذکره اولیا:
بایزید گوید: دویست سال بر بوستان بر گذرد، چون ما گلی در رسد
فزون تر شدن:
سعدی:
پسر چون زده بر گذشتش سنین
زنامردمان، گو فراتر نشین !!
عبور کردن، رد شدن، پشت سر قرار دادن:
تفسیر طبری:
یک روز به نزدیک آن دیوار برگذشت، واو را قصه آن دیوار و مردمان بگفتند
بلعمی:
خاقان بگریخت،و مردان از آنجابر گذشت و آن شهر پس و پیش خود کرد.
فردوسی:
به نام خداوند جان و خرد
کزین بر تر اندیشه ، بر نگذرد
تذکره اولیا:
وقتی بر مستی برگذشت، دهانش آلوده بود، آب آورد و دهان مرد بشست.
سعدی:
محل و قیمت خود ، آن زمان بدانستم
که بر گذشتی و مارا به هیچ نخریدی
پذیرفتن گفتار کسان:
فردوسی:
مر اورا همه پاک فرمان برید
زگفتار گودرز بر نگذرید
بالاتر رفتن، برتر رفتن:
فردوسی:
بیامد شهنشاه از آن سان به دشت
همی تاجش از مشتری بر گذشت
خروشیدن تازی اسبان به دشت
زبانگ تبیره همی بر گذشت
و سر انجام:
چشم پوشیدن:
چون بر گذری زخود پرستی
در خود نه گمان بری که هستی
باشد که ما نیز از خود پرستی بر گذریم.
تندرست و شادکام بوید

 

مجتبی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:

سلام.بیت2 مصرع 1:درآن صحرا که چون برگ خزان انجم فرو ریزد...؛ اشتباهاً "انجمن" ضبط شده است. به نظرم مراد شاعر صحرای محشراست واشاره ای دارد به آیه" و اذاالنجوم انکدرت"(سوره تکویر/ آیه2).

 

حمید سامانی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم:

س م عزیز
فراموش کردم بنویسم
که کلمه ربط و یا موصول است و در کلماتی سر هم نوشته میشود
چون + که = چونکه = چونک
ز مخفف از
از آن = زان
از آن که = زانکه = زانک
در گذشته شاعران حرف "ه" یا به عبارتی های غیر ملفوظ را برای زیبایی و یکدستی ظاهر کلمه و گاهی برای حفظ قافیه در چنین کلماتی را حذف میکرده اند و همچنان حرکت کسره در حرف آخر ملفوظ باقی میماند و همان صوت (صدای) و مفهوم مورد نظر را در خود حفظ میکرد
تعبیر ک به معنای تو در عربی از زبان دبیرتان صحیح نبوده و ایشان از خود در آورده
مثال دیگری از اشعار مولانا
چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم
زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود
گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم
تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم
با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم
اصل تویی من چه کسم آینه‌ای در کف تو
هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم
تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه تو
چونک شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم
پاینده باشید

 

علیرضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

کسی میتونه معنی بیت
«بخل ساقی باشد آن جا یا فساد باده‌ها/هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست»
رو بیان کنه؟

 

رنگارنگ در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

اشکان گرامی
از این که معنی کلمات آسمانی را برای ما روشن کردید، به سهم خود سپاسگزارم.

 

رنگارنگ در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

شهرام عزیز
همانگونه که مرسده یاد آوری کرده است
پیر مغان همان سالک است که راه و رسم منزلها میداند.

 

شهرام بنازاده در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

حقیر اطلاع ندارم که آگاهی و آشنایی جناب قزوینی با مفاهیم عرفانی تا چه حد بوده
ولی این بیت به این صورت کاملا غلط است
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
سالک ، سالک غیر واصل الی الله است که مرید پیر است .
بنابراین مفهوم وقتی درست میشود که مصرع دوم به شکل زیر باشد
که سالک بی خبر"باشد" ز راه و رسم منزل ها
ویا
که سالک "با" خبر نبود ز راه و رسم منزلها

 

اشکان در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

میبینم که دوستان خودشون رو در حدی میبینن که در مورد کلمات آسمانی حضرت مولانا نظر میدن!
سالها عمرتون رو هم بذارین 1کلمه از یک بیت رو ناتوانید دردرکش
رسیدین به جایی که میگین اشعارش خوبه یا بد!تاثیرش مثبته یا منفی!!!
عمرهابایست تا دم پاک شد
تا امین مخزن افلاک شد
انگار همه به درجه ای رسیدین که نقد و برسی کنید؟انگار دارن فیلم سینمایی میبینن!خندم میاد:D
آگاهی نسیب هر کسی نمیشه.
خدا رو هزار بار شکر که آرامگاه مولانا در ایران نیست پیش همون ترکا باشه بهتره رقصو پایکوبی دورش میکنن روحش شاد میشه!
به کسی که ماموریتش آگاه کردن انسان هاست تهمت نمیزنن.
اولین بار که سرباز کتابخانه ملی بودم یه کتابی دیدم برام عجیب بود به قطر 3وجب!
پرسیدم این چیه؟
مودبانه رییس بخش گفت دیوان عطار
وحشت کردم از قطر این کتاب!
ازم پرسید چیه؟
گفتم این همه نوشته رو بلد بوده؟
گفت نه خداوند به شکل آگاهی همه ی این ها رو در سینه او ریخته و شده کتاب برای ما!
پس دوستان آگاه باشید. امثال مولانا چند تا هستن؟
این ها پیام آوران الهی هستن نظر در مورد رفتار واشعار و حالات روحی وروانی این بزرگان یعنی کفر!

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۱ - امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود:

آدمی مخفیست در زیر زبان
این زبان پردست بر در گاه جان
چونک بادی پرده را در هم کشید
سر صحن خانه شد بر ما پدید
الگو های روان شناختی که مولانا ارائه میدهد . آبشخورش معارف و عرفان و اندیشه های متعالی یک فرهیخته نادر الوجود میباشد.
مولانا در این بیت به یک نکته ظریف و بارزی اشاره میکند (زبان یا قوه ناطقه) که تنها بشر صاحب آنست و این زبان همچون آئینه ای درون انسان را به تماشا میگذارد.
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.
در دفتر اول مثنوی اولین داستان خلیفه و کنیزک.این زبان کنیز است که ماهوی درد درون او را پیش حکیم حاذق به منصه ظهور میگذارد بطوری که حکیم های قبلی هیچ کدام موفق به شناخت درد کنیزک نبودند.حکیم حاذق در حقیت با استادی و با دیالوگ حکیمانه و خاص خود کلید قفل زبان کنیزک را میسازد و نهایتا در های بسته روحیات او را باز کرده و زوایای مکتوم جان او را شناسایی میکند و درد او را پیدا میکند .که او عاشق زرگری در سمرقند است. این روش پیسیکولوژی در علم روانشناسی مرسوم و از مهمترین شیوه های روان شنا ختی و روان درمانی در حال حاضر نیزهست.
بنا بر این برای شناخت افراد و روحیات و اذهان آنها دیالوگ و بکار گیری این شیوه خیلی موثر است روان کاو با استفاده از ابزار زبان ( هم ،زبان خود بعنوان حکیم هم ،زبان طرف مقابل )میتواند هویت شخصیتی وی را تر سیم
و ظا هر سازد. و محتوی صندوقچه سر بسته سینه او را بنمایش بگذارد.
بعد از زبان که نشانگر شخصیت و هویت نهفته اشخاص هست اعمال و رفتار شخص میباشد.

 

psk در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱:

«ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ نازپرور مالش عنّاب داد»
در این بیت شاعر می خواهد بگوید که اشک از چشمان معشوق زیبارو فرو ریخت و بر صورتش جاری شد و با دندان های سفید خود لبش را گاز گرفت. شاعر اشک را به ژاله (شب نم) و چشم را به گل نرگس و دندان های سفید معشوق را به تگرگ و لب سرخ معشوق را به عناب (میوه ای قرمز رنگ) تشبیه کرده است و در تمام این تشبیهات مشبه به را آورده است و مشبه را حذف کرده است. بنابراین ژاله استعاره از اشک، نرگس استعاره از چشم، گل استعاره از صورت، تگرگ استعاره از دندان و عناب استعاره از لب است.

 

فریبا نصیرآبادی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰:

شعر بسی زیبا و بی تکرار

 

شهرام بنازاده در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

ده چه باشد شیخ واصل ناشده
دست در تقلید و حجت در زده

 

شهرام بنازاده در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

تمام نظرات در باره ده و روستا ناشی از این است که ظاهرا مثنوی را با چشم بسته میخوانیم
خود مولانا این تمثیلش را توضیح میدهد
"چیست ده شیح واصل ناشده"

 

رنگارنگ در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم:

صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نور زخورشید جوی،" بو " که بر آید
به گمانم آب جیحون درست است ، چه چشیدن آب شور دریا ، تشنگی می افزاہد
مگر که مراد از دریا رود باشد که دور نمی نماید
که رودان فرارودان، سیر دریا و آمو دریا خوانده می شوند

 

مجید در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:

این غزل با صدای استاد شجریان عزیز در آلبوم جانِ جان بسیار شنیدنی و لذت بخش والبته قابل تامل هست

 

اردشیر در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

درود بر همه دوستان که دل در گرو فرهنگ و ادب پارسی دارند ، به رای من اقای گوهری درست میگویند ، اگر "بر" به جا و به گاه خوانده نشود به تمامی مفهوم عوض میشود، پس بخوانیم کزین برتر ، اندیشه بر ، نگذرد.

 

۱
۳۱۷۶
۳۱۷۷
۳۱۷۸
۳۱۷۹
۳۱۸۰
۵۰۴۴
sunny dark_mode