امیرعباس در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:
مایینه یا آیینه بین یا پیشگو هست که اگر پشگو بگویید که قصد جان من را کرده باشد بازم جان را برای دوستم میدهم
ساعد هاشمی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۹ - بیان آنک مخلوقی کی ترا ازو ظلمی رسد به حقیقت او همچون آلتیست عارف آن بود کی بحق رجوع کند نه به آلت و اگر به آلت رجوع کند به ظاهر نه از جهل کند بلک برای مصلحتی چنانک ابایزید قدس الله سره گفت کی چندین سالست کی من با مخلوق سخن نگفتهام و از مخلوق سخن نشنیدهام ولیکن خلق چنین پندارند کی با ایشان سخن میگویم و ازیشان میشنوم زیرا ایشان مخاطب اکبر را نمیبینند کی ایشان چون صدااند او را نسبت به حال من التفات مستمع عاقل به صدا نباشد چنانک مثل است معروف قال الجدار للوتد لم تشقنی قال الوتد انظر الی من یدقنی:
بیت پنجم مصراع اول
گر مرا چشمه کند آبی هم
باید
گر مرا چشمه کند آبی دهم
باشد
نادر.. در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۱ - اشارت به ترسایی و دیر:
درود روفیا جان
بیانی دیگر:
"مجرد" در اصل همان "مجموع" است..
داود اشکانی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۴:
درود بی پایان بر سعدی فرزانه، حکیم٬ جامعه شناس٬ مهربان ، کارگردان٬ سناریونویس و هنرپیشه .ایکاش که ما ایرانیان سخنان سعدی را دستور و راهنمای زندگی خود قرار دهیم٬ او راست میگوید که: اگر راست خواهی ز سعدی شنو 000
۷ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
سعدیا با یار عشق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت
به نظرم مصرع دوم اشکال دارد،عشق بازی پس از رفتن یار!
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:
شـاهدان گـر دلـبـری زینـسان کنـنـد
زاهـدان را رخـنـه در ایمـان کـننـد
شاهد : زیبا رو ،بیشتر به پسرانِ زیبا رویی گفته می شدکه درمیکده های ِ زرتشتیان به عنوان ساقی کارمی کردند. رندان ونظربازان نیز گاهی گوشه ی چشمی به آنان داشتند وشیفته وشیدای آنها می شدند.
گر چنین جلوه کند مغبچه ی باده فروش
خاکروب درِ میخانه کنم مژگان را.
شاهدهمان مُغبچه است که درمیخانه های زردتشتیان به مَستان خدمت می کردند.
حافظ به دلیل ِ اینکه زردتشت، به عشق ورزیِ بی قید وشرط،تاکید زیاد داشته وپیروانش رابه مهر ومحبّت وپرهیز ازجنگ وخونریزی،سفارش کرده، احترام و ارادتِ خاصّی به زردتشت داشته است. بایک نگاهِ گذرا به روشنی درمی یابیم که حافظ ازواژه های ِ (شاهد،مُغبچه، دیرمُغان ،پیرمُغان و...فراوان استفاده کرده است.) امّا اینها دلیلی بر زرتشتی بودن ِ حافظ نیست. چنانکه پیشترنیزگفته شده، جهان بینیِ این فرزانه، فرامذهبی وآزاداندیشانه هست وحافظ در چارچوبِ هیچ مذهبی قرارنمی گیرد.
معنی بیت :اگرمُغبچگان (زیبارویان) قرارباشد اینگونه دلستانی ودلبری کنند، وبه همین روش عشوه وناز راچاشنی ِ رفتار خویش نمایند،بی هیچ تردیدی در ایمان واعتقادِ زاهدان، صوفیان وعابدان ِ متعصّب ومتشرّع نیز رخنه خواهند کردوآنها را که مدّعی هستند تحتِ تاثیرهیچ عشوه وغمزه ای قرارنمی گیرند، شیفته وشیدای ِ خود خواهند کرد ودل ودینشان را برباد خواهند داد.
برتوگرجلوه کند شاهدِ ما ای زاهد
ازخدا جزمِی ومعشوق تمنّا نکنی
هرکجـا آن شـاخ نـرگـس بـشـکــفــد
گلـرخـانـش دیـده نـرگسـدان کـنــنـد
شاخ ِ نرگس استعاره از شاهدیست که چشمانش مانند نرگس زیبا ودلکش است گلرخ :خوب رو وگل چهره، کسی که چهرهای گلگون و سرخ دارد.
نرگسدان : گلدانِ گلِ نرگس ،استعاره ازچشم است
معنی بیت :
شاهد به شاخ نرگس تشبیه شده است، وقتی گل نرگس شاهد باشد گلدان ِ این نرگس نمی تواند معمولی باشد! نرگسدان (گلدانِ) این شاهد، چشمانِ گلچهرهاست.
خوبرویان وگل چهره ها که ازروی تکّبر وغرور به کسی نگاه نمی کنند، چشمان خودرا گلدانِ این شاهد می کنند. یعنی چشم ازاو برنمی دارند. درحالی که همگان به این خوبرویان نگاه می کنند وحظِّ روحانی می برند،این خوبرویان نیز ازنگاه کردن به این شاهدی که ازدلبری رخنه دردین وایمان ِ زاهدان می کند،لذّت می برند ودر زیبائیهای اوخیره می مانند،بطوریکه اگر درچشمان ِ آنها نگاه کنی، عکس ِ این شاخ ِ نرگس(شاهد) راخواهی دید.
بجزآن نرگس ِ مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
ای جـوان سـرو قـــد ؛ گـویـی بـبـر
پـیـش از آن کـز قـامتت چوگان کنند
سروقد : خوش اندام وبلند قدِ دلربا
گوی : توپِ مخصوص ِ چوگان بازی. دل به توپِ گوی تشبیه شده است. عشقبازی همانند بازی چوگانست! توپش دلِ عاشق وچوبش، قامتِ رعنای شاهد!
گوی بُردن : کنایه ازاین است که ای شاهد، ازاین نعمتی که به توداده شده(خوش قامتی) بهرهمند شو، کاری بکن.
معنی بیت :
همچنان سخن پیرامونِ شاهد است.خطاب به شاهد:
ای جوان ِ خوش قدو قامت؛ ساکت منشین وبه بازی (عشقبازی) بپرداز ودلی(گویی) رابِبَر، عمرمثل برق وبادمی گذرد.قبل از آنکه پیرشوی، قبل ازآنکه این قد وقامتِ رعنایِ تو خمیده شود، از موهبتی که به تو داده شده استفاده کن،واردبازی شو وگویی بِبَر،هم خودرا بهره مند کن هم عاشقانت را. . سروقد با بلندی ِ چوبِ چوگان تناسبِ زیبایی دارد.حافظ به زبان ِ آن زمان،که چوگان بازی تفریح وسرگرمی مردم بوده، شاهدِ زیباروی ِ خویش را دعوت به عشقبازی می کند.
حافظا گرمَدد ازبخت بلندت باشد
صیدِ آن شاهدِ مطبوع شمایل باشی
عاشقـان را بـر سر خود حُکم نیست
هرچه فـرمان تــو بـاشـد ، آن کنـنـد
معنی بیت :
حافظ عاشقی تمام عیاراست وزمام دل وجانش را به معشوق سپرده وخطاب به معشوق می فرماید:
ماعاشقان از خود هیچ اختیاری نداریم، هرچه که نظر تو باشد ،هرچه که توفرمان دهی همان را انجام خواهیم داد.
دردایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیم ایم
لطف آنچه تواندیشی حکم آنکه توفرمایی
پیش چشمم کمتر است از قطـرهای
ایـن حـکایت ها کـه از طـوفـان کنـنـد
معنی بیت :
این داستانهایی که از طوفانهایِ ویرانگر و سیل آسا (اشاره به داستان طوفان نوح) نقل می کنند، در مقایسه با گریه ها وسیلِ اشکِ من قطرهای بیش نیستند!
ماکه دادیم دل ودیده به طوفانِ بلا
گوبیا ای سیل ِ غم خانه به یکبار ببر
یـار مـا چـون گـیـرد آغـاز سماع
قدسیان برعرش دستافشان کنند
سَماع به معنیِ شنیدن هر آواز خوشاینداست. در اصطلاح صوفیه حالتِ جَذبه واشراق وازخویشتن رفتن وفنا به امر غیر ارادیست که اختیارِعارف تأثیری در ظهور آن ندارد. ولی بزرگان صوفیه ازهمان دورههای قدیم بهاین نکته پی بردندکه گذشته ازاستعدادِ صوفی وعلل ومقدّماتی که اورابرای منجذب شدن قابل میسازد وسایل عملی دیگری که به اختیارواراده یِ سالک است نیز برای ظهورحال فنامؤثر است.بلکه برای پیدایش «حال» و «وجد» عامل بسیار نیرومندی شمرده میشود. از جمله موسیقی وآوازخواندن ورقص است که همه یِ آنها تحت عنوان «سَماع»در میآید. صوفیه میگویند سماع حالتی درقلب ودل ایجاد میکند که «وجد» نامیده میشود و این وجد حرکات بدنی چندی بوجود میآورد که اگراین حرکات غیرموزون باشد «اضطراب» واگرحرکات موزون باشد کفزدن و رقص است.
قدسیان : فرشتگان وملایک
دست افشانی : رقص و نشاط، کف زدن
معنی بیت : هنگامی که معشوق ومحبوبِ ما شروع به آوازخواندن ورقص می کند، چنان نشاط آور وحال برانگیزاننده است که نه تنها آدمیان بلکه فرشتگان هم به وَجد آمده وبه رقص وکف زدن ونشاط میپردازند .
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد.
مردم چشمم به خـون آغـشـتـه شـد
در کجـا ایـن ظـلم بـر انـسـان کـنــنـد
مردم چشم : مردمک دیده، ضمنِ آنکه با انسان درمصرع بعدی، تناسب زیبایی ایجاد شده است.
معنی بیت : از بس که گریه کردهام مردمک چشمانم به خون آلود شده است ، در فرهنگِ کدام ملّت و سرزمینی چنین رفتارهایی دیده می شود؟ درکجا انیگونه ستمی به مردم می کنند ؟
یعنی هیچ جا سابقه ندارد که چنین ستمی بر مردم روا دارند.
دل ازمن بُرد وروی ازمن نهان کرد
خدارا باکه این بازی توان کرد؟!
خوش بـرآ بـا غصـه ای دل ؛ کاهل راز
عیش خوش در بـوتـهی هجران کنـنـد
برآ : در اینجا بساز، کنار بیا
اهل راز: دانندگان اسرار حقیقت ، رندان وعاشقان ِ راستین، آنهاکه باطن پاکی دارند وازحقایق باخبرند.
بوته : ظرفِ مخصوص ِ ذوبِ طلا و فلزات ، کورهی ریخته گری
بوتهی هجران : هجران به ظرف ِ ریخته گری تشبیه شده است.بدین سبب که درهجران دل انسان ازسوز وگداز،ذوب می شود و ظرف ِریخته گری نیز بسیار داغ وذوب کننده ی فلزات است.
معنی بیت : ای دل بامشکلات وغم واندوهِ دوری،بساز و به نیکویی کنار بیا چراکه عاشقان و مَحرمان ِ راز در آتش فراق می سوزند وگداخته می شوند وساخته می شوند. بنابراین از زاویه ای دیگر، غم ودرد واندوهِ غیبتِ معشوق، نعمت هستند وآنها که به حیقیت واصل شده اند دراین دوران به کامیابی و لذت می پردازند وزبان به شکایت بازنمی کنند.
ازدستِ غیبتِ تو شکایت نمی کنیم
تانیست غیبتی نَبُوَد لذّت حضور
سر مکـش حافـظ ز آه نـیـمـه شــب
تـا چـو صـبـحات آیـنـه رخـشـان کنند
سرمَکش: غفلت مکن، فارغ مشو
معنی بیت :
ای حافظ ازشب زنده داریها، گریه وزاری کردنها وسوزوگدازِ نیمه شبهای دوره یِ فراق، فارغ مشو،طاقت بیاور پاپَس مکش، تا آئینهی دلت را، همچون صبح روشن،صیقل دهند و درخشان سازند .
در این بیت وارونگی لطیفی رُخ داده است ؛ آه درشرایط معمولی هر آینه ای را مکّدر می سازد اما در دنیای عشق اینگونه نیست و آه های عاشقان، آینهی دل را صفا و درخشندگی می بخشد.
تاچه کند بادلِ تودودِ دلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد!
۷ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
پیوند به وبگاه بیرونی
یار از دست رفت . شجریان . مشکاتیان
۷ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:
پیوند به وبگاه بیرونی
آلبوم در خیال
الیاس در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
با عرض سلام خدمت تمام دوستانی که نظرات و آراء خودشون رو نوشتند و همچنین خدمت خواننده های گرامی؛
همچنین عرض ادب و خسته نباشید دارم ، خدمت بزرگوارانی که باعث و بانی این سایت هستند. واقعا خدمتی هست بس والا به فارسی زبانان و دوست داران زبان فارسی. بنده که خیلی استفاده بردم.
خواستم به عرض عزیزان برسانم که : ترجمه ی جناب هادی برای مصرع دوم بیت دوم، هم از نظر معنایی و هم از نظر ربط دادن به مصرع قبل از آن خیلی رسا و بلیغ است و قابل تحسین است.
نظر برخی از بزرگواران مبنی بر اینکه مصرع دوم (لیست دموع عینی هذا لنا العلامة ) پرسشی باشد، خواهان کلمه ای پرسشی در مصرع مذکور است !! در حالی که وجود کلمه ای دال بر پرسشی بودن این مصرع، نمایان نیست و تا جایی که آگاهی داشته باشم، حذف کلمات دال بر پرسشی بودن ،در کلام عربی و مقدر شدنشان حتی با وجود قرینه جایز نیست. پس چطور می شود که این مصرع پرسشی معنا شود و حتی یک کلمه ی پرسشی دال بر پرسشی بودن عبادت وجود نداشته باشد ؟؟؟
اگر بزرگواری اطلاعاتی بیشتر در این زمینه(حذف کلمه ی پرسشی بدون وجود قرینه در کلام عربی) دارند، خوشحال میشوم در حضورشان تلمذ نمایم و از علمشان بهره ای ببرم.
و اگر مضمون پرسشی این مصرع را حذف کنیم، و همین عبارت بزرگواران رو( آیا اشک چشمانم نشانه ای نیست برای ما؟؟ ) بدون مضمون پرسشی اش معنا کنیم(= اشک چشمانم نشانه ای برای ما نیست )، می بینیم که هیچگونه ربطی به مصرع قبلی ندارد و حتی معنای بیت و معنای شعر را تغییر می دهد و ناقص و بی معنی میشود.
نتیجتا و باتوجه به قواعد عربی معنای کامل مصرع دوم بیت دوم چنین میشود : ( اشکی برای چشمانم نمانده و این(عدم اشک_در چشمانم_) برای ما نشانه (ای است بر اینکه از فراق دوست چنان گریسته ایم که اشکی در چشمانمان باقی نمانده)است.
معنی واقعی و تحت اللفظی مصرع دوم بیت دوم می شود=《《 اشکی نیست برای چشمانم، و این برای ما نشانه است 》》.
برای دوستانی که دلیل میخواهند که چرا اینگونه شعر را معنا کرده ام و با ادبیات عربی آشنایی دارند، ترکیب مختصر بیت را عرض خواهم کرد تا مقصود بنده نمایان تر و دارای دلیل باشد؛ به شکل پایین :
لیست(افعال ناقصه)دموع(اسم لیست) و خبر لیست محذوف است؛ مثلا (لها) ؛ عینی(مبتدای مؤخر) و لیست و اسم و خبر لیست خبر مبتدای مؤخر. هذا مبتدا ( عطف شده بر جمله ی قبل، یعنی لیست دموع عینی؛ با حرف عطفی محذوف، مثلا فاء ؛ و لنا متعلق به العلامة و العلامة خبر هذا .
از نظرات دوستان دیگر کمال استفاده را بردم و این نظرات ایشون بود که بنده رو وادار کرد بر شرح ایشان تعلیقی چند بنویسم تا مطلب روشن تر و قابل درک تر باشد.
و باز هم از جناب هادی به خاطر معنای بلیغ و رسایشان کمال تشکر را دارم.
و السلام علیکم و رحمةالله
۷ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:
پیوند به وبگاه بیرونی
شجریان-مجید درخشانی ... در خیال
۷ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:
پیوند به وبگاه بیرونی
بزم خصوصی | شجریان، مهستی، یاحقی
بی سواد در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
همایون گرامی،
در همین شصت و چند حاشیه برخی دوستان به جابجایی بی قراری و سوگواری در بیت های سوم و چهارم ، به درستی اشاره کرده اند، من نیز با آنان هم رایم ، گیسوی یار بی قرار و بر قرار باد.
تندرست و شادکام بوید.
گلاویژ شیخ الاسلامی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۳:
سلام؛ از دوستان فرهیخته ای که با مفاهیم پیچیدۀ اشعار ناصر خسرو آشنایی دارند، خواهش می کنم مصراع دوم بیت هفتم: (تا کی بوی به جهل کبا مسته) را معنی بفرمایند. "کبا" و "مسته" هریک جداگانه در لغت نامۀ دهخدا معنی شده اند. امّا در این شعر چه مفهومی دارند؟ با سپاس
حسین،۱ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:
آرش جان
به نظر من خوانش بسیار شایسته ایست
من از ایشان تشکر می کنم
حالا که شما نمی پسندید، آدرس را دارید ، این گوی و این میدان ، ببینیم چه می کنید.
زنده باشی
*** در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳:
واقعا زیباست...خدایش بیامرزد
در مصرع اول بیت پنجم " پیمودن باده ست " صحیح به نظر میرسد
مسعود آیهن در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴:
آخر آه و فغان وحشی ما را می کشد
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۸۹:
81006
۷ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰:
جمالالدین ابوالفرج عبدالرحمن ملقب به المحتسب پسر یحیی بن یوسف بن جمالالدین عبدالرحمن بن الجوزی که هنگام سقوط بغداد به دست هولاگو(656هجری) به قتل رسید. سعدی در این حکایت از وی به عنوان «مربی» یاد میکند. ابن الفرجابنالجوزی نوادۀ ابوالفرج بن الجوزی صاحب کتاب مشهور ابلیس و کتاب المتنظم است که به سال 597 در گذشت و چون نوادۀ او لقب و کنیه و اسم و عنوان جدّ خود را داشت، اشارۀ سعدی به نام وی موجب خطای برخی از محققان شد و آنان را بر آن داشت که سعدی را شاگرد ابن جوزی بزرگ و در نتیجه سال تولد او را مقدم بر سال 597هجری پندارند،و اما ابوالفرج بن الجوزی دوم در سال656، یعنی همان سالی که سعدی گلستان را تمام کرده بود، هنگام فتح بغداد به قتل رسید. ابن جوزی دوم از سال631 سمت مدرسی مدرسۀ مستنصریۀ بغداد را داشت و قاعدتاً باید سعدی چند سالی بعد از شروع تحصیل در نظامیۀ بغداد و در حدود بیست و چهار پنجسالگی خود، که همزمان با جوانی او بود، خدمت این استاد را درک کرده باشد؛ و این نکته را نیز باید دانست که ابن جوزی و نیای او و پدر و برادرانش همه از جملۀ متکلمین عهد خود و در مذهب فقهی تابع امام احمد حنبل بودند و در مورد او مراد سعدی از «شیخ» و «مربی» کسی است که وی را در علوم شرعی در کَنَف تربیت داشت نه در تصوف؛ و نعمت چنین تربیتی نسبت به سعدی برای چند تن از پیران عهد او از آن جمله برای شهابالدین ابوحفص عمر بن محمد سهروردی(متوفی به سال632) حاصل شد. جامی گوید که سعدی «از مشایخ کبار بسیاری را دریافته و به صحبت شیخشهاب الدین سهروردی رسیده و با وی در یک کشتی سفر دریا کرده» و این سخن اخیر او لامحاله انعکاسی است از قول سعدی در همین مضمون، ولی گفتار سعدی در این مورد منحصر به سفر با سهروردی نیست بلکه نشانی از صحبت و اقامت در خدمت او و استماع سخنان عارفانۀ دیگر او نیز میدهد و به هر حال تأثیر نظرها و عقاید شهابالدین سهروردی را در بعضی از اقوال سعدی میتوان یافت. منتهی سعدی در کسب نظرها عارفان و قبول تربیت ایشان گویا به پیر و مرادی تنها اکتفا نکرده بلکه به عدهای از آنان ارادت ورزیده و از ایشان کسب فیض کرده باشد و به عبارت دیگر سعدی در عین آنکه با گروهی از مشایخ مصاحبت و بدیشان ارادت داشته تابع و فرمانبردار مطلق آنان نبوده است چنانکه هر مُریدی نسبت به مراد باید باشد، بلکه از راه صحبت و کسب فیض از محاضر بزرگان طریقت از گفتارها و نظرها و نتایجی که از مجاهدات خود گرفته بودند برخوردار شده و احیاناً بعضی از نظرهای آنان را نیز نپذیرفته است. اما اینکه دولتشاه و هدایت سعدی را مرید شیخ عبدالقادر در گیلانی(م561) نوشتهاند اشتباه محض است و این اشتباه از غلطی نشأت کرده است که ظاهراً از دیرباز در حکایت دوم از باب دوم گلستان از بعض نسخ این کتاب رخ داده.
ذبیح الله صفا، سعدی، تاریخ ادبیات در ایران
محمد طرفی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
دوستان ارجمند سلام دو کلمهی مصرع دوم این بیت اشتباه ذکر شده است «چشم ندارد»:
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
دو کلمهی دوم مصرع دوم باید «باز نیارد» باشد!!!
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
باز نیارد خلاص هر که در این دام رفت
روفیا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۱ - اشارت به ترسایی و دیر: