گنجور

حاشیه‌ها

بشیر رحیمی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۸ دربارهٔ وطواط » رباعیات » شمارهٔ ۳ - در تغزل:

مصراع سوم، چیزی کم دارد.

نوراله در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

و این روح است که باید سوار جسم و غالب بر جسم باشد نه جسم بر روح عیسی سوار بر خر نه خر سوار بر عیسی .

نوراله در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

خربنده یعنی جسم ما که انسان در حال پرورش جسم است و عیسی هم روح ما است که باید عیسی تغذیه شود تا خربنده ی ما اشاره به ظهور حضرت عیسی هم دارد که حضرت عیسی سوار بر خر می آید . مثال های دیگر که زده مثل ناقه و حضرت صالح است ، ماهی و حضرت هود است ،هرچند جسم بمیرد روح نمیمیرد یا برای آزادی و بقا باید از جسم خارج شویم از زندان تن رهایی پیدا کنیم اول فنا بعدا بقا .

شمس شیرازی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

گزافه گویی است، لعل سیراب لب یار همچنان تشنه به خون است.

آزاده در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی:

خفتند به ناز تا قیامت
خیلی دردناکه

معوم علیشاه در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

تو بیت باید اینجوری خوند
لعلِ سیراب به خون ، تشنه لبِ یارِ من است
و منظورش این هست که لبان یار تشنه هست ولی چون خونی هست نمیتونه اب بخوره و برداشت من از این مسرع اینه حضرت استعاره به چیز دیگه ایداده
اگر از لحاض عرفانی نگاه کنیم منظور از یار یا خدا بوده یا حضرت علی لعل سیراب به خون ینی دلش خون شده از فراق و دوری و انقد خون جگر خورده که تشنه اب هست

سعید در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

به نظر منظور از سواد همون مردمک چشم باشه. چون تو مصرع دوم بیت قبلی آورده که "که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت" و در واقع مرجع ضمیر "ش" همون "دیده" تو مصرع قبلی باشه

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۴۷:

جمع این رباعی از 5419

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:

مـا نـگـویـیــم بــد و مـیــل بــه نــاحــق نــکــنـیــم
جـامـه‌ی کـس سـیــه و دلـق خــود ازرق نـکـنـیـم
حضرت حافظ گرچه دراین غزل اخلاقیّاتِ شخصی ِ خودرا طرح نموده، لیکن به نوعی می توان این صفاتِ اخلاقی را همان خصوصیّات رندان ِ آزاد منش ووارسته درمقابله با زاهدان، عابدان وصوفیانِ ریاکار دانست‌.
اخلاقیّات ِ حافظ نیزهمانندِ غزلیّلت ِ او منحصربفرداست. گرچه برخی معتقدند که تفکّراتِ اوبَرگرفته ازپندارپاک، گفتارپاک وکردارپاک است. امّااین همه ی ماجرانیست و اخلاقیّات ِ رندِ شیراز، جنبه‌ای از فلسفه، روانشناسی ومنطق ودرعین ِحال خارج از سنّت‌های مذهبی وقومیست. اخلاقیّاتِ حافظ را درآن روزگاران ِ سیاه، می بایست مُدرن، انسان‌گرا،و آزاداندیشانه طبقه بندی کرد.
"بَـد گـفـتـن" شامل خیلی چـیـز ها می‌شود ازجمله: رنجانیدن ِ دیگران،غیبت کردن، عیب جویی ، تهمت زدن ، افـتـرا بـسـتـن" و.....
میل به ناحق نکنیم: تمایلی به کارهای ناشایست، مثل ِ حق کسی را پایمال کردن وتجاوز به حقوق ِ دیگران نداریم وهرگز به انجام دادن ِ چنین کارهایی وَسوَسه نمی شویم.
"جامه" : لـبـاس ، پـیـراهـن
"جـامـه‌ی کسی سیـه نکنیم": بـه کـسـی اتّـهام ناروا نزنیم.
"دَلـق" : لباسی ژنده و پشمیـن ، لباسی حقیر وپَست که درویشان ِ ازبندِ دنیارسته می پوشیدند وارزش اجتماعی نداشت.
در اینجا "دَلـق" در بـرابـر "جـامـه" آورده شده و دلیلش این است که می خواهدبگوید ما جامه ی فاخر ِ دیگران راازحسادت، پَست وبی ارزش ولباس ِ پَست ِ خودرااز خودپسندی فاخر وارزشمند نمی کنیم.دست به تقلّب نمی زنیم.
"اَزرق": آنچه در لباس ِ صوفیان جلب توّجه می کند تنوّع رنگیِ آنهاست. جامه ی صوفیان و رنگ آن بیانگر مقام آنان بوده است. در ابتدای طی طریق باید که پیر به هر صورت که صلاح بیند برای او [صوفی] رنگی برگزیند. آن گونه که آورده اند رنگِ جامه ی صوفیان می بایست مناسب با سیرتِ آنان باشد. رنگ هایی که برای صوفیان ذکر شده اند عبارتند از: رنگ سفید، رنگ کبود، رنگ ازرق، رنگ سیاه، رنگ سبز، رنگ سرخ، رنگ عسلی، خود رنگ و رنگ عودی.
جامه ی اَزرق؛ اَزرق را به معنای رنگِ آبی، زاغ، متمایل به سبز و زرد، کبود، نیلوفری وسُرمه ای آورده اند. اَزرق پوش را معادل ِ صوفی و اَزرق پوشی را به معنای تصوّف نیز به کار برده اند. کاشفی سبزواری (قرن دهم هـ.) آورده است؛ « رنگِ کبود، رنگ آسمان است و کسی را زیبـد که در حـال خـود ترّقـی کـرده باشد و روی به بـالا نهـاده و آسمـان که مـقّر ملایکـه اسـت به رنگ کبود نماید. رنگ ِاَزرق جامه ی صوفیان « نشان می دهد مراد خود را ترک و از نفس ِ خود روی گردانده اند!
مـعـنـی بـیـت : مـا هرگزبـه بـَد گـویـی(شامل: رنجانیدن،مسخره کردن، پشتِ سردیگران حرف زدن، اِفترا وتُهمت بستن و نـکـوهـش ِ دیـگـران نـمـی‌پـردازیـم ومیل ورَغبتی بـه انجام ِکارهای نـاشایست نداریم. بـه کسی تهمت آلـودگیِ بـه گـنـاه نمی‌زنـیـم و خـود را پاکیزه، روحـانی و مـنـزّه از گـنـاه وتافته ی جدابافته ازمردم نمی دانیم.
عـیـب درویـش و تـوانگـر بـه کـم و بیش بـد ست
کار بـَد مـَصـلـحـت آنسـت کــه مـطلـق نـکـنـیـم
ارتباطِ افقی وعمودی ازلحاظ ِ معنایی ازابتداتاپایانِ غزل حفظ شده است.
درادامه ی بیتِ پیشین می فرماید:
سرزنش ِدرویشان به فقروتُهیدستی(اینکه چرانداری) ونکوهش ِدولتمندان به داشتن ثروت(اینکه چرا داراهستی) درنظرگاهِ ما بَد وناشایست است وما ازچنین رفتارهای فضولانه پرهیز می کنیم. ازلحاظِ اخلاقی کار درست وشایسته این است که مطلقاً(هرگز) تمایلی به چنین رفتارها نداشته باشیم.
عیبِ رندان مکن ای زاهدِ پاکیزه سرشت
که گناهِ دگران برتونخواهند نوشت.
رَقـَمِ ِ مـَـغـلـَـطه بـر دفـتر دانش نــزنـیـم
ســـــرّ حق بـر وُرق شعـبـده مـُلـحـق نـکـنـیـم
"رقـم" :معانی رقم بسته به جمله ای که بکارگرفته شده متغیّراست ومعانی گوناگونی دارد. در ایـنـجـا بـه مـعـنـی ِ "خَط ِ بُطلان کشیدن" است.
"مـَغـلـَطه" وسَفسَطه یکی هستند. اگرکسی بدونِ منطق ،باتوسّل واستناد به اَمثال وحَکم وتمثیل های غیر علمی مطلبی را به کُرسی نشانده ونتجه ی اشتباه رابه اثباط رساند، گویند که مغلطه یاسفسطه می کند.
"رقم مغلطه بردفتردانش نزنیم ": ما باعلم ودانش ومنطق وفلسفه مخالف نیستیم وبامطالب ِ علمی مقابله نمی کنیم. مااهل منطق ودانش وفلسفه هستیم. "خط زدن" یعنی ازاعتبار انداختن وباطل کردن. همانگونه که در قدیم آموزگاران تکالیف دانش‌آموز را بررسی کرده ودرنهایت روی ِ آن خـطـی می‌کشیدند وآن تکالیف باطل شده واز اعتبارساقط می گردید.
حافظ به این جهت تاکید می کند که ما بادانش وفلسفه مخالف نیستم که درآن روزگاران، برخی از زاهدان،عابدان ،صـوفـیـان ومـتـشـرّعـیـن ِ متعصّب ،علنی باعلم ودانش مخالفت می کردند وچیزی خارج ازشریعت راقبول نمی کردند. آنهاعـلم ودانش را فقط به انـدازه‌ی خوانـدن قرآن و نـمـازقبول داشتند!.
امّاحافظ بابیان این غزل وسایردیدگاههای روشنگرانه، نشان می دهد که درآن روزگاران ِ سیاه وفضای بسته، چقدر بی باک وروشنفکربوده است.
"شـَـعـبـده" یا"شُعبده فرقی نمی کند هردودرست است: نـیـرنـگ ، حقّه‌بازی ، چشم بنـدی
وَرقِ شعبده" قطعه کاغـذ هایی که بـا آن چشم بندی و حـقـّه بازی می کـردنـد،شبیهِ کارهای خارق العاده که امروزه با پاسور انجام می دهند. فال گرفتن ومانندِآن
"مـُلـحـق نکنیم" : به همدیگرپـیـوند ندهیم ، درنیآمیـزیم.
مـعـنـی بـیـت : ما باعلم ودانش موافقیم، بامنطق وفلسفه آشناییم وهرگز خـطِّ بُـطـلان بـر عـلـم و دانـش نمی کشیـم . عـلـم و دانـش با مَغلطه وسَفسطه تخریب نمی کنیم. اسرارحق وحقیقت را باحُقه بازی ونیرنگ،چنانکه برخی ازدراویش وصوفـیـان بـا نـیـرنـگ و حـقـّه‌بـازی ادّاعای کرامت وفضیلت کرده وخَلق رامی فریبند، در نمی آمیـزیم .
شـاه اگـر جـُرعه‌ی رندان نــه بـه حـُرمت نـوشـد
الـتـفـاتـش به مِی صــاف مـُـروّق نـکـنیـم
شاه دراینجا شخص خاصی مدِّ نظرنیست ومنظور همان بالاترین وشخص اوّل مقام حکومتیست. حافظ مُدافع مرام ِ رندیست. دربیانِ ویژگیها وخصوصیّاتِ رندان وحفظِ حُرمت ِ این وارستگان وفرزانگانِ آزادمنش، باکسی تعارف ندارد وازهیچکس حتّا شاه که کانونِ قدرت است نمی ترسد.
"جـُرعـه ی رنـدان" : شـرابی که متعلّق به رنـدانست. استعاره ازحقوقِ اجتماعی رندان است. حافظ هرچیزی را باادبیّات ِ رندانه وزبان ِشیرین ِمیخانه مطرح می کند. شاه هم که باشی بایستی حقوق ِ مَدنی واجتماعی ِ رندان را رعایت کنی وگرنه باشمشیر بّران ِ منطق ِ حافظانه وبیان ِ آتشین ِ رسول ِ عشق مواجه خواهی شد.
"حـُرمـت" :رعایتِ احـتـرام
"التـفـات" : تـوجـّـه
مُروّق: شرابِ ناب وتصفیه شده وعاری ازدُرد، زلال
"دراین بیت "شاه شخص اوّل مملکت" با "رندان که هیچ جایگاه اجتماعی نداشتند" وشرابِ رنــدان که دُردآلود بود وارزانترین شراب" با"مروّق که صاف وگرانترین شراب درتضادهستند.
مـعـنـی بـیـت : چنانچه شاه نسبت به شرابِ دُرد آلودِ رندان، بابی رغبتی نشان دهد وآن را با احترام نـنـوشـد،( ویا چنانچه شاه نسبت به حقوق ِ اجتماعی ِ رندان توجّهی نکند) مـانیزمقابله به مثل کرده و بـه شـرابِ ناب و خالص و زلال اوبی اعتنایی می کـنـیـم.یا مانیز احترام وحُرمتِ اورا رعایت نمی کنیم.
حافظ شاید درعالم ِ دوستی ورفاقت، پادشاهی را موردِ مدح وستایش قرار داده وخودرابنده وچاکر وی خوانده باشد، لیکن چنانکه می بینیم درطرح باورها وتبیین ِ عقاید وجهان بینی ِ خویش، خودرا ویک رندِ به ظاهر لا اُبالی وبی ارزش را با پادشاه دریک جانشانده وهردو را باوزنه می سنجد. اوبی هیچ واهمه ای ازتبعاتِ این گستاخی وجسارت، ازیکسو مقام ِ رندان راازمنظراجتماعی ارتقاء می بخشد وهمزمان ازمقام اجتماعی شاه می کاهد تا هردو دریک سطح قرارگیرند.!
تاچه بازی رُخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه ی شطرنج ِ رندان را مَجال شاه نیست
خـوش بـرانـیـم جـهـان در نـظـر راه روان
فـکـر اســبِ سـیــه و زیـن مـُـغـَــرّق
رانـدن" : ایـهـام دارد : 1- به حرکت در آوردن ، تـاخـتـن 2- طَــرد کردن.
نکته ی ارزشمندی که در"خـوش بـرانـیـم جـهـان" نهفته این است که: "بی آنکه دغدغه ی تجمّلات داشته باشیم فقط به خوشباشی وخوشگذرانی می پردازیم" است. چه بسیارکسانی که غرق درخیالاتِ تجمّلات شده ویک عمرازسرحسرت وحسودی خون ِ دل می خورند وازنعمت هایی که دراختیار دارندبهره نمی جویند.آنها داشته ها رانادیده انگاشته وایّام عمررابه اندوهِ نداشته ها سپری می کنند.
اگر‌کسی توانست زهرچه رنگِ تعلّق پذیردآزادگردد، گویی که افسار اسبِ جـهـان را به دست گرفته وبه تاخت وتازپرداخته وازدنیا وآخرت،اسلام وکفر،شاه وگدا،شادی وغم وووووفارغ شده،به آزادی ورهایی می رسد.
"راه روان" : سـالـکان ، اهل سیـر و سـلـوک
"سـیــه" : سـیـاه
مـنـظـور از "اسب سیـه" ، اسبی کمیاب،اصیل و گران قیمت است.گوینداسب اسفندیار سیـاه بـوده ، اسب سیـاوش ـ شـبـرنـگ ـ سیـاه بـوده ، اسب شیـریـن ـ شـبـدیـز ـ که آن را بـه خسـرو بخشیـد سیـاه بـوده است. "اسبِ سیاه"در ایـنـجـا کـنـایـه از تـجـمـّلاتِ بسیارو دلبستگی به زیور آلات ومـال و مَـنـال دنـیـا ست.
"مـُـغـرّق" : به زروسیم وگوهر آراسـتـه شده ،زین ویراق وافسار اسبِ بزرگان وپادشاهان درقدیم،به سیم وزر زینت داده می شدند.
"زیـن مـُغـرّق" هم نَمادِ تجمّل گرایی و میل ِ به مال و منال دنیا است.
مـعـنـی بـیـت : فارغ وآزاد ازهمه ی تعلّقاتِ دنیوی، رندانه وحافظانه به خوشگذرانی، وعیش وعشرت می پردازیم. چونان رهروان ِ طریق ِ رندی ازهرقید وبندی آزادشده ایم(جهان وهرچه دراوست ازخود رانده ایم) وعمررا فقط بـه خـوشی و سـرمـستـی می گـذرانـیـم .ما ذرّه ای بـه فـکـر تـَجـمـّلات و زَر و زیـور دنـیـاکه حاصلی جزاندوه وغم ببارنمی آورند نیستیم.
آســمـان کـِشـتـی اربـابِ هــنـر می شکند
تکـیه آن بِه که بـر ایـن بَحـر ِمـُعـلـّق نکنـیم
"آسـمـان" دراینجا استعاره از روزگار وچرخ فلک است. هنرمندان ظاهراً دراین دوران نیز درمضایقه وسختی بسر می برده اند که رندِ شیراز،روزگار(آسمان) بـه دریـایـی مـوّاج و طوفـانی تشبیه کرده که کشتی صاحبانِ هنر واندیشه رادرهم می کوبد ومی شکند. هنرمندان به ویژه شاعران به سببِ ویژگی ِ خاصی که درتولیدِ اندیشه وآگاهسازی مردم دارند درهمه ی دوره ها تحتِ فشار وظلم هستند.
"کشتی" : استعاره از وجـود ، شخصیت
"هـنــر" : فضیلت ، دانـش ، کمال ، معرفت
"اربابِ هنر" : صاحبان عـلـم و انـدیـشه ، دارنـدگان فـضـایـل انسانی
"تـکـیـه کـردن" : اعـتـمـاد کـردن
"مـُـعـلـّق" : آویـزان ، واژگـون
"بَحرِ مُعلّق" : استعاره از آسمان
مـعـنـی بـیـت : درروزگار ِ نامناسبی بسرمی بریم. صاحبان اندیشه وهنر درشرایطِ نامطلوبی قرارگرفته اند. گویی که آسمان به دریایی طوفانی وموّاج تبدیل شده(البته فقط برای هنرمندان) وکشتی هنرمندان واندیشه وَرزان را دَرهم شکسته ونابود می سازد. به آرامش ِ ظاهری ِ این دریافریب نخوریم بـهـترآن است کـه بـر این دریای واژگون اعـتماد نکنیم.
حافظ جای دیگر نیز ازاوضاع نامناسب وناامید کننده ی هنرمندان(شاعران) شکایت کرده ومی فرماید:
عشق می وَرزم وامیّد که این فنِّ شریف
چون هنرهای دگر موجبِ حرمان نشود.
گـربـدی گـفـت حـسـودیّ و رفـیـقـی رنـجـیـــد
گـو تـو خوش بـاش که ما گوش به احمـق نـکـنـیـم
"گربَـدی گفت حسودی" :اگرحسودی بَـد گـویی کـرد ، چنانچه حسودی حـرف بـدی زد
"احـمـق" : نـادان، جاهل (منظورهمان حسود است)
گوتوخوش باش هم اشاره به "حسود" می تواندباشد هم به کسی که رنجیده خاطرشده است.
مـعـنـی بـیـت : اگـر یک نفرحـسـود به یکی ازرفقا بدگویی کرد وحرفِ ناشایستی زد و آن رفـیـق آزرده خـاطـرشد، بـه او بـگـو کـه رنجیده خـاطـر مَباش، شادباش که مـا بـه سخـن نـادان تـوجـّهـی نـداریـم و حرف حسود را اصلاً نمی شنویم. یا ای حسود،اگ توبه بدگویی دلت خوش است، بدگویی کن وخوش باش که ما گوشی برای شنیدن ناسزا نداریم.
غمناک نبایدبودازطعن ِ حسود ای دل
شایدکه چو وابینی خیر تودراین باشد.
حافـظ اَرخصـم خطا گـفت نـگـیـریـم بـر او
وَربه حق گـفـت جَدَل با سخن حق نکـنیم
"اَر" : مخفّف اگـر
"خـصـم" : دشمن
"خـطــا" : نـادرست ، اشتـبـاه
"نگیریم بر او" :عیب جویی نمی کنیم، بـر او خُـرده نمی‌گیریم
"جـَـدَل" : جرّوبحث وگـفـت‌وگـو ، مـخـالـفـت و سـتـیـزه در گفت‌وگو
مـعـنـی بـیـت : ای حــافـــظ ! چنانچه دشـمـن (همانندِ حسود دربیتِ پیشین)حـرف نـادرسـتـی زد، گوش نمی دهیم،عیب جویی نمی کنیم، بـر او خُـرده نمی‌گـیـریم و اگـر حـرف ِحقیقت و درستـی زد حتّاازدشمن نیزمی پذیریم بـا او مـخـالـفـت نمی‌کـنـیـم.
حافظ درقرنها پیش درآن روزگاران ِ سیاه وجهالت، باغزلی ناب،بخشی از منشور ِ انسانیّت،تمدّن وحقوق بشری را بازبانی شیرین ومنطقی بازگو کرده واین نکته ی مهمّ رابه اثبات رسانده که انسانیّت واخلاقیّات هیچ ارتباطی به دین، مذهب وقومی گری ندارد وبا آزاداندیشی وآزادمنشی نیز می توان به رفتارهای خویش جهت بخشید وبااحترام متقابل وپذیرش ِ عقاید ِ یکدیگرباصلح وصفا وپرهیزازجنگ وخونریزی زندگی کرد‌.
براساس ِ جهان بینی وباورهای حافظ، تمامی بشربدون نظرداشتِ مذهب واعتقاداتِ آنها، آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظِ مَنزلَت و حقوق فردی واجتماعی با هم یکسانند. به آن‌ها، موهبتِ عقل و وجدان واحساس عطا شده است، و باید نسبت به یکدیگر روحیه ی برادری داشته باشند.تنها گناهِ نابخشودنی آزار واذیت است که گستره ی آن حتّا حیوانات وطبیعت رانیزشامل می شود. درچنین جهان بینی نه تنها کسی به بهانه ی اندیشیدن مجازات نمی شود بلکه همگان به اندیشه ورزی پیرامونِ خدا، ادیان، اخلاقیّات، انسانیّت،طبیعت وغیره تشویق وترغیب می شوند تا جامعه درمسیر پویایی وشکوفندگی قرارگیرد.ازهمین روحافظِ زخمی باشمشیر کینه وجهالت، که طعم ِ تلخ ِ تکفیروتبعید رانیزچشیده، با بیزاری ازتعصّب،ریاکاری وفریب ِ خَلق ،بانگاهی روشنفکرانه وجهان شمول، مَسلکِ رندی راپایه گذاری کرده وازمیهمانانش چنین پذیرایی می کند:
هرکه خواهد گوبیا وهرکه خواهد گوبرو
کِبر وناز وحاجب ودَربان بدین درگاه نیست.

ابوالفضل سلطانپور در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:

بوی گل ادب ز دماغم نمی رود
شاعز، تعبیر زیبایی برای «زیبایی اخلاق نیکو» به کار برده.
اخلاق خوب مثل «بوی خوش» گل می مونه.
خدا شاعر رو رحمت کنه.

nabavar در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:

پری خوان : آنکه تسخیر جن کند ، افسونگر ، جن گیر
در قدیم معمول بود ، پریشانی روح را با بیرون کردن جن از بدن بیمار درمان می کردند.
شامورتی بازی حقه بازان

۷ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۱ - ماده تاریخ (میوهٔ بهشتی = ۷۷۸):

سرجمله‌اش فروخوان از میوهٔ بهشتی
میوه بهشتی
ب=2
ه=5
و=6
ی=10
ش=300
م=40
ت=400
میوه بهشتی=40+10+6+5+2+5+300+400+10
=778
میگوید در سال 778 مرده است

ا.گ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:

ما آن شقایقیم ...

بابک چندم در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:

@مرتضی،
"پری خوان" یعنی آنکه پری را فرا می خواند یا احضار می کند...

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۲:

.. نقش‌های خود را یک یک فروتراشیم...

داریوش افشار در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

درود بر شما
من از راه ترانه ای که بانو نِلی به تازگی خوانده است، با این چکامه ی فوقوالعاده آشنا شدم. لتفن ترتیبی دهید که بتوانم فایل ام پی تری آن را برایتان بفرستم که آن را در بخش معرفی خوانندگان این چکامه درج بفرمایید. من شوربختانه هم در بارگزاری ام پی تری و هم تبدیل آن به ویدیو کامیاب نشدم، تاکنون.
سپاس

منصور در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:

سلام
نوازنده پیانو فخری ملک پور می باشد که مرتضی محجوبی قید شده است.

حمید بزم اصفهانی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲۴:

داستان مرگ آدمی با دست خالی است.
چوب بید اشاره به دو چوب بید است که همچون فتیله ای مستحب است زیر بغل میت گذاشته و او را دفن می کنند.
تنها چیزی که عارف به دنبال خود به پیشگاه خدا میبرد نه اعمال که امید او به لطف بیکران خداست و هیچ یک از اعمال به دلبل آلودگی به شرک قابل عرضه به محضر رب الارباب نیست.

اوات سیف در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

از دوستان عزیز بخصوص جناب رحمت ا..نجفقلی از آمل و روفیا که به اطلاعلتم افزودند نهایت قدر دانی رادارم

اوات سیف در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
به تناسب زهد فروشان و ساقی توجه فرمایید اگر لب معشوق مبیود دیگر زهد فروشان جایگاهی در بیت نداشت یا به زبان ادبی ارتباط بیت دو مصرع نا نتناسب بود(بوسبدن لب ساقی و بوسیدن دست زاهد)

۱
۳۱۷۴
۳۱۷۵
۳۱۷۶
۳۱۷۷
۳۱۷۸
۵۵۰۲