گنجور

حاشیه‌ها

معین گلابی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

درود.در ردیفِ سازیِ سنتورِ صبا،تالیف پایور نیز،واژه ی "ضرورت" در کمانکی،روبروی "مروت" آمده است.

 

هو در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد:

درود
کانال شاهنامه خوانی در راستای آشنایی با داستانهای شاهنامه در تلگرام ، راه اندازی شد:
Shahnamekhani@

 

setareh در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - گرگ و شبان:

ببخشید واژه

 

setareh در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - گرگ و شبان:

با عرض سلام من هرچه چقدر تو اندروید روش کلیک میکنم معنی وهژه هارو نمیاره لطفا یه کاری کنی

 

دوست... در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

درود
اگر آن ترک شیرازی...
ترک اصولا به افراد نژاد ترک و نرک زبانان اطلاق می شود
ولی مجازا غالب شعرای بزرگ آن را به معنی زیبا روی استعمال کرده اند
چنانکه فرخی‌سیستانی گوید :
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
از همه ترکان چون ترک من امروز کجاست
یا دیگری گوید
ای ترک بیا امشب آتش به دل غم زن
آتشکده زرتشت بر خیمه رستم زن
یا مرحوم سید هدایت الله شهاب فردوس گفته است :
ترکی بربود دل از دست من
کش نبود همتا در دلبری
و بی شک کلمه ترک در مطلع غزل به معنای زیباروی است که خواجه فرموده:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
پ.ن ( ترک به فتح اول دختر بکر و دوشیزه و به ضم اول کنایه از مطلوب و معشوق و غلام ).
منبع
کتاب افکار و عقاید خواجه نوشته پرتو علوی
.

 

غلامرضا مقبلی قرایی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

درتایید صحبت های شماfarshidعزیز،می گویم احسنت.

 

علی ب در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:

مهر تو عکسی بر ما نیافکند
آیینه رویا ، آه از دلت آه
خورشید روی تو بر ما نتابید اگرچه آیینه از تابش خورشید روی تو در رویش است ، آه از دلت آه .
در دیگر اشعار حافظ نیز حسادت به آیینه که در بر گیرنده رخسار معشوق است و شکایت از روی پوشاندن معشوق چندین بار آمده
در این بیت به زیبایی از کلمات تکمیل کننده مصرع دوم در مصرع اول استفاده شده که البته بدون مصرع دوم نیز کاملا با معنی است :
دیدار روی چون خورشید تو نصیب ما نشد
در صورتی که عکسی بر ما نیافکند : در عین حال در کنار مصرع دوم : آیینه رویا ( یا در بعضی نسخه ها رویان ) شکایت از خودستایی معشوق و نصیب بردن آیینه و بعد آه از دلت آه که شکایت از این روی پوشاندن معشوق دارد
ضمنا اعتقاد دارم در این شعر نیز مانند بسیاری از دیگر اشعار جناب حافظ صحبت از عشقی واقعی و زمینی است
الصبر مر ، والعمر فانٍ
یا لیت شعری ، حتام القاه (یا حتی ما للقاه )
مصرع اول به این معناست که صبر تلخ است و عمر (دنیا) فانی
در صورتی که اگر صحبت از خدا و عشق الهی و این دست مفاهیم بود ، فانی بودن دنیا و عمر انسان باید امتیاز مثبتی محسوب میشد و در جهت وصل
در صورتی که در راستای مفهوم کلی شعر و نیز دیگر عبارات همین بیت شاعر شکایت از فانی بودن جهان و کوتاهی عمر داشته و این مساله را نیز در ادامه فراغ یار و دوری بیشتر دانسته

 

سارا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

تمام حواشی رو خوندم و به نظر صبا رسیدم. دقیقاً ایشون درست گفتن.جناب سعدی از نعمت همسر خوب برخوردار نبوده اند و درین شعر زنان رو از دید زندگی زناشویی خودشون قضاوت کرد.. که البته از سعدی عالم این چنین یک طرفه به قاضی رفتن بعید هستش. ولی ایشون هم معصوم نیست و اگر قضاوت نادرستی کردن باید گفت بشر جایز الخطاست. ضمن اینکه فرهنگ زمانه رو هم باید در نظر گرفت. جایگاه زن در ادوار مختلف تاریخ به تدریج سیر صعودی طی میکنه.

 

امیرحسن در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - اشک یتیم:

یاد باد آن روزگاران یاد باد
این شعر همیشه زنده است .
اصلا شاهکار و معجزه پروین هست.
و امروز از تمام قرون و اعصار گذشته واقعی تر و آشکارتر
مارا به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که ......
مدتی این شعر تو ذهنم موج می زنه تا اینکه امروز یه جستجو زدم این سایت اولین پیشنهاد بود . ولی تمام نظرات مربوط میشه به خاطرات کودکی . اون جای خودش ولی معنا و مفهوم و شباهت اوضاع فعلی وحشتناک و دیوانه کننده هست .
کودکی رو ول کن ....مارا به رخت و ........

 

رضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰:

این شعر یکی از زیبا ترین صحنه سازی ها در ادبیات فارسی است که گفتگوی گل ها رو برای شادی از امدن بهار نمایان میکند و اوج توانمندی زبان فارسی رو به همه جهان نشان میدهد درود بر مولا نا که افتخار ایران و پارسی زبانان است و همه شعرای خوبمون مانند او و سعدی حافظ فردوسی فریدون مشیریو .....

 

کسرا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۳:

دو بیتی زیبایی ست

 

امیرحسین در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵:

آن: از مصطلحات صوفیانه است و آن نوعی حسن و زیبایی است که قابل درک اما توصیف ناپذیر است

 

Mir Seyed Sepehr در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

Ya Hagh
Allah Allah Hay Hay
پیوند به وبگاه بیرونی
Mir Seyed Sepehr

 

Mir Seyed Sepehr در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

Ya Hagh
Salamon alaikom
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
حدیثی در منابع کهن شیعی نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود: «براستی که خداوند عزّ و جلّ را ستونی است از یاقوت سرخ که سر آن ستون زیر عرش و پایه‌اش در پشت ماهی در زیر زمین هفتم است، و هرگاه بنده‌اش‏ "لا اله الّا الله" گوید، عرش بلرزد و آن ستون به حرکت آید و ماهی بجنبد و خداوند عزّ و جلّ خطاب به عرش گوید: ای عرش من! آرام گیر، در جواب گوید: پروردگارا! چگونه آرام گیرم در حالی‌که تو گوینده این ذکر را نبخشیده‌ای، خداوند تبارک و تعالی در پاسخ فرماید: ای ساکنان آسمان‌هایم شاهد باشید که من گوینده این کلمات را بخشیدم».
Mir Seyed Sepehr

 

محمدرضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

سلام
این فایل صوتی که قرار دادید به نظم خیلی ضعیف است و اگر اینگونه صوت ها قرار داده نشوند بهتر خواهد بود

 

صلاح الدین احمد لواسانی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۰ - بیان این خبر کی کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله:

چون سرو کارت به کودک درفتاد
هم زبان کودکی باید گشاد

 

طلا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۰:

واقعا عشق اندوختنی چه معنی داره؟
لطفا درستش رو بنویسید
آموختنی

 

فاطمه در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۲:

بیت اخر رو اینجور هم گفته میشه که
آنچنان زی که بمیری برهی
نه چنان زی که بمیری برهند

 

فرهاد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۳ - حکایت تیرانداز اردبیلی:

مصرع اول بیت نهم بنظرم باید به صورت " تو که آهن به ناوک بدوزی و تیر" نوشته شود.

 

محمدامین مروتی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیش‌قدم‌تر باشی:

در صفت پیر و مطاوعت وی
محمدامین مروتی
مولانا در لزوم اطاعت از پیر می گوید انسان راهی را که بارها رفته، گم می کند چه رسد به راهی که تا کنون نرفته و رهزنان بسیار بر سر راه سالک کمین کرده اند. پس باید حتما پیری باشد. اما پیری که راه را بلد باشد و خود قبلا آن را پیمایش کرده باشد:
بر نویس احوال پیرِ راه‌دان
پیر را بگزین و عینِ راه دان
مولوی می گوید منظور از پیر اشاره به سن و سال نیست. بلکه اشاره به آشنایی قدیمی و ازلی با حقایق من لدنی (یعنی خدایی) است. چنانچه شراب کهنه، ارزش و گیرایی و قوت بیشتری دارد:
کرده‌ام بخت جوان را نام پیر
کو زِ حق پیرست نه از ایّام، پیر
او چنان پیرست کِش آغاز نیست
با چنان دُرّ یتیم، انباز نیست (این در کمیاب، مثل و مانندی ندارد.)
خود قوی‌تر می‌شود خمر کُهُن
خاصه آن خمری که باشد مَن لَدُن
پیر را بگزین که بی پیر، این سفر
هست بس پر آفت و خوف و خطر
آن رهی که بارها تو رفته‌ای
بی قلاوز ، اندر آن آشفته‌ای
پس رهی را که ندیدستی تو هیچ
هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ
لزوم مطاوعت از پیر برای رام کردن سرکشی های نفس است. نفس به خری می ماند که بر آن نشسته ای تا تو را به مقصد برساند ولی او تو را علاف می کند، چرا که به فکر شکم خود است. پس افسار خرِ نفس را به دست راهبانِ راهدانی بسپار:
گردنِ خر گیر و سوی راه کش
سوی ره‌بانان و ره‌دانان خَوش
هین مهل خر را و دست از وی مدار
زانک عشقِ اوست سوی سبزه‌زار
گر یکی دم، تو به غفلت وا هِلیش،
او رود فرسنگ ها سوی حشیش
دشمن راهست خر، مستِ علف
ای که بس خر بنده را کرد او تلف
اگر هم راه را پیدا نمی کنی و راهبانِ راهدانی، همراهت نیست، هر چه نفس بدان امر کرد، خلافش عمل کن:
گر ندانی ره، هر آنچ خر بخواست
عکسِ آن کن، خود بود آن راه راست
با هوا و آرزو کم باش دوست
چون یضلک عن سبیل الله اوست (یعنی گمراه کننده ات از راه خدا نفس است.)
اما بدان که بهترین عاملِ شکنندة هوای نفس، همرهی مرد راهدیده است:
این هوا را نشکند اندر جهان
هیچ چیزی همچو سایه ی همرهان
مردی که عاقل باشد و سرمایة دانایی اش، تجارب و سلوک شخصی اش باشد نه منقولات از دیگران:
اندر آ در سایة آن عاقلی
کش نداند بُرد از رهِ ناقلی
پیامبر در حدیثی به حضرت علی(ع) وصیت می کند که دیگران به وسیله و واسطة عبادت به حق تقرب می جویند. اما تواز طریق مصاحبت مرد عاقل تقرب جو تا از دیگران سبقت گیری. اگر سایة مرد حق بر سرت باشد، سایة خدا هم بر سرت خواهد بود:
یا علی از جملة طاعاتِ راه
بر گزین تو سایة خاص اله
هر کسی در طاعتی بگریختند
خویشتن را مَخلصی انگیختند
تو برو در سایة عاقل گریز
تا رهی زان دشمنِ پنهان‌ستیز
از همه طاعات اینت بهترست
سَبق یابی بر هر آن سابِق، که هست
و تابع بی چون و چرای پیر شو چنان که موسی قول داد تابع خضر باشد:
چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو
همچو موسی، زیر حکمِ خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق
تا نگوید خضر رو هُذا فراق
گرچه کشتی بشکند تو دم مزن
گرچه طفلی را کشد تو مو مَکَن
دست او را حق، چو دست خویش خواند
تا یدالله، فوق ایدیهم، براند
اگر هم کسی بی پیر این راه را بپیماید از نوادر است. با این وجود ان نوادر نیز بدون توجه و همت پیر راه به جایی نمی برند:
هرکه تنها نادرا این ره برید
هم به عَونِ همّتِ پیران رسید
دست پیر مانند دست خدا برای غایبان هم موثر و مفید است:
دست پیر از غایبان، کوتاه نیست
دست او جز قبضه الله نیست
اما شرط مریدی تحمل جور مراد است. چنان که آیینه بدون صیقل زدن، صاف نمی شود:
چون گزیدی پیر، نازک‌دل مباش
سست و ریزیده چو آب و گِل مباش
ور به هر زخمی تو پر کینه شوی
پس کجا بی‌صیقل، آیینه شوی
هرچند مولانا بر مطاوعت و متابعت بی چون و چرای مرید از مراد تاکید می کند، مع هذا، صحبت از پیری است که اولا نماد عقل است و ثانیا خود این راه را رفته و از پیچ و خم ها و راه و رسم منزل هایش با خبر است.

 

۱
۳۱۳۹
۳۱۴۰
۳۱۴۱
۳۱۴۲
۳۱۴۳
۵۰۷۶
sunny dark_mode