گنجور

حاشیه‌ها

علی رجبی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید:

بیت ششم با توجه به وزن
شکل صحیح
شود زود چون "خورد از بهر خویش"
بیت هشتم اشتباه تایپی
شکل صحیح
"هرانکس" پرستد بود بت پرست

نیکومنش در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

درود بیکران بر دوستان جان
-آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
معنی ومفهوم ابیات:ان یار سیما رویم چون ماه نو که سر تا پایش چون پریان زیبا و عاری از هر ایراد بود به همراه پریان اختر روی به میهمانی من به خانه دل قدم گذاشتند
2دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
دلم که هاله ای از رخ یارم بر او ظاهر شده بود موقعیت را مناسب دید و آرزومند شد در این مقام و جایگاه (شهر-برج:از مدارات حرکت سیارات)
مستقر گردد که سیمای ماه کامل نگارم را ببیند ولی نمی دانست که یارش
در آن مقام اتراق نخواهد کرد و قصد ادامه سفرش را دارد
3-تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
نه تنها من عاشق و شیدا شدم و راز دلم برملا شد و همه جا آوازه آش پیچید این داستان همه پاک دلانی است که چرخ گردون به دنبال به دام انداختن و فاش کردن رازهایشان هست
4-منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
آن چهره مقصود ماه گونه که مراد خردمندانه من است چون ماه نو آرام آرام ظهور می کند و ماه کامل می شود و آرام آرام با حسن ادب چهره را می پوشاند و با این حال کمالات صاحب نظری را می نمایاند
5-از چنگ منش اختر بدمهر به در برد
آری چه کنم دولت دور قمری بود
من که می خواستم دران جایگاه مستقر شوم و سیمای ماه کاملش را مشاهده کنم به ناگاه اختر فروزانی مرا از جایگاه کنار‌ زد و دید دلم را از تیر راس ماه سیمای ان نگار برون راندو چنین بد مهری در حق من کرد
6-عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود
ای دل درویش و حقیقت جوی من تو گدای عشقی و آن یار پادشاه مملکت حسن است پس این عذر را پذیرا باش که آن شاه بخواهد خود را بر تو مخفی داردو به مقام نپذیرد
7-اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود
زندگی برای من همان دقایقی است که به حضور رسیدم و ماه پاره سیمای دوستم را مشاهده کردم باقی عمرم همه بی خبری و هوس رانی بیش نبوده است .
8-خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
با ظهور او گوییا که در بهشتی بودم بر لب جوی پر از گل و سبزه و نسترنی نشسته ام و همه درهای عشرت بر من باز است ولی صد دریغ و افسوس که آن گنج ارامش روح و روان رهگذری بود و رفتنی
9-خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
ای بلبل جانم سزاست اکنون که از رشک عشق بازی نسیم لطیف صبحگاهی با آن گل ماه رو ،که ازادانه به عشق ورزی با او می پردازد خود را فدا کنی و جان ببازی
-هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
و این گنج خوشبختی و سعادت یعنی دیدار هلال ماه رخ دوست و هر خوشبختی دیگر به یمن شب بیداری و نیایش با پروردگار و تسبیح نام زیبای او به وقت صبحگاه به من «حافظ»عنایت گردید .
سر به زیر و کامیاب

علی رجبی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید:

بیت هفدم مصرع دوم "افاتد" اشتباه تایپی ست...
بی گمان "افادت" بوده است
اما افادت هم باعث برهم خوردن وزن مصرع خواهد شد
نظرم اینه که افاده بوده است
چه افاده تا هر دو یار آمدند
افاده = فایده
بیت بیست و هشتم اشتباه تایپی
گشاید خورد آب با "میش و گرگ"
بیت سی و یکم اشتباه تایپی
شوند از "پس" مهدی اندر نماز
بیت بیست و هشتم مصرع دوم بهتره "بخورزو" جدا نوشته شود
"بخور زو" و پس شادزدی جاودان
بیت سی ام مصرع دوم مشکل اساسی داره
هم وزن هم خوانش
در نظرم شکل صحیح این باشد
"ره دین مر این است آن را بدار"

محمدعلی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۷ - الحكایة ‌و التمثیل:

در ابتدای بیت پنجم بنظر می رسد “ کر “ درست باشد.

حسن قاسمی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵:

نسخه خطی موجود در کتابخانه سپهسالار تهران

حسن قاسمی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵:

این قصیده در ص89 نسخه خطی به شماره 2934 بای این عنوان : «قصیده در مدح خواجه عبدالله انصاری» آمده است و در بالای آن مرحوم رضا قلی هدایت که مالک نسخه بوده است توضیحی درباره آن نوشته است.

علی رجبی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲ - در نعت نبی علیه السلام:

بیت هفتم مصرع اول اشتباه تایپی است
خبر زانچه "بگذشت" یا بود خواست
بیت هشتم مصرع اول با توجه با قافیه درخت در مصرع دوم اشتباه تایپی صورت گرفته
به یک چشم زد از دل سنگ "سخت"
بیت دوازدهم مصرع دوم هم با توجه به قافیه مصرع دوم
هنرهاش را بر هنر "برفزود"

... در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

شیخ احمد جام، ژنده پیل، غزلی داره در همین وزن و قافیه و ردیف:
عشق رمزی در نهاد ما نهاد / شورش اندر جان این رسوا نهاد
هر زمان رمزی دگر او ساز کرد / هر دمی نقش دگر پیدا نهاد
گاه پیدا گشت در چشم همه / گاه برقع خفیه از رخ وا نهاد
گاه اندر شکل دیگر رخ نمود / گاه نامش آدم و حوا نهاد
گاه موسی وار اندر کوه طور / گاه نام او ید بیضا نهاد
گاه اندر بدر جنگی ساز کرد / گاه نامش سید بطحا نهاد
دوستان را دوستی از سر گرفت / جان ما در ورطه یغما نهاد
گاه سری در جهان آغاز کرد / نام او توحید در دلها نهاد
رخ نمایان کرد پیدا در همه / باز شکل دیگر او اینجا نهاد
سود سودایی همی کردی به خود / باز از سر سود با سودا نهاد
باز سرها سود در سودای عشق / کس چه داند تا چه او غوغا نهاد
احمدی را چون جمال خود نمود / نام او سر دفتر شیدا نهاد
البته که معتقدم غزل عراقی لطف و صفای دیگه ای داره.
با احترام

محمد جواد محمودی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

در مصرع:
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
بنظر می رسد که منظور شاعر از "طالب بی قرار شو" این باشد که اگر انسان فساد حاکم بر طبیعت و این دنیار بپذیرد و دیدگاهش این باشد که هیچ چیزی به بهترین وجه خود باقی نخواهد ماند به آرامش دست پیدا می کند تا اینکه دائم این انتظار را داشته باشد که در دنیا همه چیز در ثبات خواهد بود که این رنج آور است.
دنیا مکانی برای رنج و درد و بی ثباتی است و هر وقت این نکت6 را قبول کردیم در آرامش خواهیم بود.

بهرام ناهد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۸:

با درود، در این غزل بیت اول در آخر نوشته شده است.

امیر در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

با سلام
برای تفسیر شعر اول باید صحیح شعر را خواند.
مثلا در بیت دوم شاعر میگوید .
از هر دست .که دادند-از ان دست گرفتند.
یعنی هر چه رو که در هر راه حق از دست دادند از ان دست یعنی خدا گرفتند.
بعضیها متاسفانه این ظرب المثل از هر دست بدی از همون دست میگیری اشتباه میگیرن.
اگر منظور شاعر این بود میگفت : از هر دست که دادند .از همان دست گرفتند که اینطور نیست.
یک اشتباه چاپی هم در شعر در بیت سوم هست .
در اصل شاعر میگوید:یک طایفه راه بر مکافات سرشتند .
که به اشتباه نوشته شده را بهر .و همین طور در مصرع بعد یک سلسله راه بر ....درست است.
منظور از مصرع اول مرتاضهای هندی است که راه ریاضت رو پیش گرفتن.
منظور از مصراع دوم کسانی هستند که میگوید اینها توهم است و ما چیزی رو قبول میکنیم که مبینیم.
بیت دیگه ای که درش ابهام بپد برای دوستان :میگوید : یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد است.که منظور افراد متوهم هست مانند کسانی که ادعای پیامبری کرده و میکنن.
بیت بعدی مورد ابهام : همت طلب از پیران سحر خیز - زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند است.
که معنی صحیح انتخاب دنیای باقی است که منظور اصلی دل نبستن به این دنیاست .
شاه بیت این شعر بیت :زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند.است .
اینجا منظور شاعر میگوید اگاه باش که در این راه با توجه به دامها و دانه ها .دنباله رو کسانیکه از غیر از خدا کمک خواستن نشیوید.
در بیت بعد شاعر میگوید : اینها کسانی هستند که زمانیکه حقیقت برشون اشکار میشه دچار ترس میشوند
در بیت: کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند.
شاعر میگوید ادم کوته نظر که منظور انسان بخیل و متکبر است مانند درخت سرو است .چون درخت سرو به کسی سایه نمیدهد و مظهر بخل و کبر بخاطر بلندیش است.فکر میکند که از همه سر تر هست مانند بلندی سرو.اما نمیداند که درخت سرو همواره در باد در عذاب است به ایطرف و انطرف میرود و همواره در عذاب است.شاعر در مصرع بعد میگوید : کین جامه اندازه هر کس نبریدند .منظور اینست که ما در این راه یعنی پیوستن به مردان حق همواره ازمایش میشویم .تنها به صرف پیدا کردن راه به مقصد نخواهد رسید کسی .اصل پیمودن صحیح راه و رسیدن به مقصد است.به قول گفتنی هلو برو در گلو نیست .امیدورام مفید بوده براتون دوستان

۷ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود
شجریان میخواند:
موجم این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که درست تر مینماید.

۷ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

پیوند به وبگاه بیرونی
بزم خصو صی استاد حبیب الله بدیعی و استاد شجریان در المان سال 65

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:

در این جا در مصرع اول از این رباعی زنهار به معنی برحذر باش معنی میدهد
جمع این رباعی از 6811

همایون در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:

هر غزلی می‌‌تواند برای ما فضایی برای اندیشیدن و نوشیدن پیامی از بزرگی‌ باشد که همان ساقی جان است و شرابی را که پرورده است به ما پیش کش می‌‌کند و اندک اندک ما را نیز به رنگ و خوی خود در می‌‌آورد و موجب سماع و مستی روان ما می‌‌گردد چنین مستی جای دیگری یافت نمی‌‌شود
دل‌ به آسانی در بروی کسی‌ نمی گشاید چون اسارت بدنبال می‌‌آورد و دل‌ اسیر، روزگار آدم را دگرگون می‌‌سازد
گاه پیش می‌‌آید که همگی‌ دل‌ خود را به روی کسی‌ می‌‌گشایند و راهبر و پیشروی هر چند کوتاه مدت پیدا می‌‌شود
گاه دل‌ در خود را به روی کسی‌ می‌‌گشاید و عشقی‌ گاه کوتاه مدت و گاه دراز مدت پدید می‌‌آید
عاشقی می‌‌تواند کوتاه ضعیف و یا بلند و قوی باشد
دلی که یکباره و به تمامی عاشق است دیگر هیچ چیز جالبی در دیگران نمی‌‌بیند و از جرگه مردمان خارج می‌‌شود ممکن است بگویند اگر از عاقلان نیست پس حتما دیوانه است ولی نه‌ دیوانه هم او را ببیند چون طفلی می‌‌گرید و پناه می‌‌جوید و می‌‌گریزد
اگر کسی‌ نه جزو عاقلان و مردمان عادی است و نه‌ جزو دیوانگان پس جایی‌ در هستی‌ ندارد پس حتما به نیستی‌ پرتاب شده است و به رحمت ایزدی پیوسته!
در آستانه چنین رویدادی ابتدا عقل پای به میان می‌‌گذارد و عاشق را سرزنش می‌‌کند و هشدار می‌‌دهد مبادا دیوانگی کنی و آبرو و روابط و حیثیت خود را به باد دهی
نمی‌ داند که با کسی‌ روبرو است بسیار با تجربه و آموخته که هیچ اعتنایی به آن‌ نمی‌‌کند که هیچ بلکه عقل را دست هم می‌‌اندازد و سر کار می‌‌گذارد وقتی با مردمان سخن می‌‌گوید اینگونه حرف می‌‌زند که:
عمری را برای مراعات دیگران و به خاطر گرفتاری‌های آنان در این دنیا گذرانده است بی‌ آن‌ که فایده‌ای به دست آورده باشد مانند طفلی که هیچ نقشی در زندگی‌ خود ندارد فقط خون می‌‌خورد و رشد می‌‌کند بدون هیچ اراده‌ای هر چند که طفل یکبار این دوره را می‌‌گذراند ولی او انگار بار‌ها همین مرحله را تکرار می‌‌کند و هیچ چیز جالبی‌ نه در آسمان و ستارگان آن و نه در زمین و خوردنی‌های آن‌ می‌‌یابد و تنها حسی که دارد حس زندان است بدون اینکه جرمی‌ مرتکب شده باشد و این نیست مگر آنکه با مردمانی روبرو است که در دل‌ خود را بروی عشق بسته اند و فقط زندگی‌ روزمره را دنبال می‌‌کنند و در نتیجه او را نمی‌‌شناسند که عشق او را هر بار به صورتی نو در می‌‌آورد و بر عکس دیگران چهره شناخته شده‌ای ندارد
اما در حقیقت موضوع چیز دیگری است و اینکه او با میل خود در این زندان بسر می‌‌برد زیرا اینجا دوستی‌ یافته است و در این چاه یوسفی پیدا شده است و آن همه دوران طفلی و زادن‌ها و مردن‌های مجدد و مجدد نتیجه بزرگی‌ ببار آورده است و جان او را شیرین کرده است و از خامی و ترشی بیرون آورده است و او را به حلوا فروشی تبدیل کرده است که دیگران را نیز شیرین می‌‌کند بی‌ آنکه به آن‌‌ها حلوا بخوراند و کام آنها را شیرین کند بلکه جان آن‌‌ها را و ذات آن‌‌ها را شیرین می‌‌کند خودش نیز شیرینی‌ را از لب و سخن یارش چشیده است و میداند که همین مردمان نیز بوی شیرینی‌ را می‌‌شناسند و به سوی آن‌ جذب می‌‌شوند پس‌ای شمس تبریز بدان که کار ما بی‌ نتیجه نمانده و هر روز مردمان بیشتری برای چشیدن لذت پختگی و شیرین شدن بسوی ما می‌‌آیند

جواد اسدی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

متاسفانه و خوشبختانه اساتید بزرگوار که در حاشیه غزل نظراتشان را در مورد واژگان سخی و سخن فرمودند قاطعانه نتوانستند که یکدیگر را قانع کنند لذا از گنجور عزیز تقاضا میکنم به استاد شفیعی کدکنی احترام گذاشته و واژه سخن را به جای سخی استفاده کنند.
سپاسگزارم

۷ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:

شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
میبویم نکهت مهر و میبینم برق وصال بیا که جان فدای توام نسیم شمال
شَمت=میبینم/متناسب با شممت(استشمام نمودم) در آغاز بیت
در فارسی هم مثلا وقتی گفته میشود قوچعلی شم اقتصادی دارد یعنی دید و بینش اقتصادی دارد و بوی آن را خوب میفهمد
ربطی هم به می ندارد
خلاصه می شده نخود هر آش که نباشد آش مزه ندارد!

علی یوسفی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۵:

مولانا خوانی دکتر عبدالکریم سروش حق این شعر را به خوبی ادا کرده است

علی یوسفی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۵:

مولانا خوانی دکتر عبدلگریم حق این شعر را به خوبی ادا کرده است

پریسا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸:

درود فراوان
دوستان عزیز "سپاس گزار" صحیح است

۱
۳۱۴۰
۳۱۴۱
۳۱۴۲
۳۱۴۳
۳۱۴۴
۵۶۳۳