گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

کس نیست که افتاده ی آن زلفِ دوتانیست
دررهگذرکیست که دامی زبلانیست
غزلی ناب،پُرازمضامین بِکروشاعرانه وعاشقانه که علاوه برخیال انگیزی وکام بخشی،همچون آینه ای باورهاواعتقاداتِ شاعررا نیز انعکاس داده ودل وجان ِ آدمی راصفامی بخشد. ضمنِ آنکه تمام ابیاتِ این غزل زیبا ونغزخطاب به معشوق است. معشوق دراین غزل گاه زمینی وگاه آسمانیست تا مخاطبین دریک سفر رفت وبرگشتِ خیال انگیز اززمین تاآسمان وبلعکس، میهمانِ افتخاریِ خواجه ی رندان عالم باشندوازهنرنماییِ شگفت انگیزاین اعجوبه ی تمام روزگاران حظِّ روحانی ببرند‌.
زلفِ دوتا: ایهام دارد: 1-زلفی که ازفرق سربه دوقسمت تقسیم کنند.2- زلف دوتاشده ،خمیده
افتاده: گرفتارشده دردام عشق که همان حلقه های زلف است. افتادگی ،تواضع وتسلیم شدن رایکجا درذهن مخاطب تداعی می کند.
دررهگذرکیست: در گذرگاهِ ومحلّ عبورچه کسیست.
معنی بیت: (زلفی که ازدوسو برآن رخسارماه آویخته ای همه رامجذوبِ وشیفته وشیدا کرده است.) کسی نیست که دلباخته وتسلیم جاذبه ی آن زلفِ دوتانشده باشد. ویازلفِ خمیده وسرکج تو همان دام عشق است و همه به دام افتادگانند،برای هیچ کس راه گریزی نیست. زیرا در گذرگاهِ هیچ کسی نیست که ازاین دام هاگسترده نبوده باشد.
حافظ کلِّ جهان رایک میدان عشقبازی می بیند و براین باوراست که آدمی ازهر گذرگاهی عبورکندقطعاً با حلقه ی زلفی،چشم فتنه انگیزی ،چاهِ ذقنی،فریبِ خط وخالی،جاذبه ی لعل لبی ویاجادوی قدوقامتی روبروشده و به دام عشق می افتدوهیچ گریزی نیست! چنانکه دربیت های پیش رو خواهیم دید حافظ معتقداست که زاهد وصوفی نیز که بظاهر باعشق مخالفت می کنند ازبه دام افتادگانی هستند که خودشان نمی دانند ویانمی خواهند باور کنندکه عاشق شده اند! امّاحقیقت با خواستن ونخواستن ِزاهدان یاباورکردن ونکردنِ صوفیان تغییری نخواهد کرد.
چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
معنی بیت:
ای معشوق عزیز،ازآنجا که چشمانِ دلفریبِ توبه جادوی جاذبه، دل ازگوشه نشینانی که به کُنجی پناه برده اند می ستاند ومی رباید،پس تقصیرمانیست که به دنبال توروان هستیم!اینکه ما به دنبال توهستیم تومارابه دنبال خویش می کشانی، توباجاذبه وکششی که در چشمان خود داری طنابی برگردن ماانداخته وهرجاکه دلت می خواهدمی بری! ماخطاکارنیستیم.
دراین بیت نکته ای که وجوددارد این است که حافظ بابکارگیری واژه یِ "دنبال" "دنباله ی چشم" رانیز درذهن مخاطب متبادرساخته تا تصویر واضح تری ازمعنای بیت خَلق کند. باتوجّه به اینکه به آخرین نقطه و قسمتِ بیرونی چشم را"دنباله ی چشم" می گویند،شنونده متقاعدمی گرددکه عاشقانی که به دنبال معشوق روانند همانندِ دنباله ی چشم، گویی که بخشی ازچشمانِ معشوق شده وچاره ای جزرفتن به دنبال اوندارند.!
همچنین بکارگیریِ واژه ی "گوشه نشینان" نیزنشان ازهوشمندی ونبوغ خاصّ شاعراست. گوشه نشینان ضمن آنکه درروشنی تصویرِ "دنباله ی چشم" کارسازمی افتد به مخاطب نیز کمک شایانی می کندتابپذیردکه گناه ازجانبِ عاشقان نیست چراکه عاشقان گوشه نشینی انتخاب کرده بودند که ازاین دامها نجات پیداکنند، این دلرباییِ چشمان یاراست که گوشه نشینان رابدنبال خودمی کشاند. همچنین "گوشه نشینان" رساننده ی این نکته هم هست که معشوق ازروی غروربه اینها مستقیم نگاه نمی کند وباگوشه ی چشم می نگرد درنتیجه اینان گوشه نشینانِ چشمان اوهستند.
روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
ای معشوق چهره ی زیبای تو مگرآئینه وانعکاس دهنده ی فروغ لطفِ خداوندیست که اینچنین به دلهاآرامش می بخشد وجانهاراباصفا وباطراوت می سازد؟ در مصرع دوّم پاسخ می دهد: آری به راستی که جمالِ تو جلوه ای ازجمال حق است ودراین سخن هیچ تردید ودروغ وفریب نیست.
نرگس طلبد شیوه ی چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سِر و در دیده حیا نیست
زهی: مرحبا آفرین
مِسکین: بیچاره
سِر: راز
گل نرگس شیوه ی مستانه ی چشم توراطلب می کند وقصد دارد طرزنگاه کردن تورا بیاموزد مرحبا به جادوی چشمان توکه نرگس راشیفته ی وشیدای خودکرده است. بیچاره نرگس ازرازجادوی چشمان تو بی خبراست وداردتلاش بیهوده انجام می دهد!. نرگس چقدربی شرم وحیاست که باگستاخی می خواهد طرزنگاهِ تورا تقلیدکند.
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عَربده با باد صبا نیست
مپیرای: پیرایش مکن، پیرایش یعنی کوتاه کردن واصلاح کردن مو جهت افزودن به زیبایی
عَربده: دادوبیدادکردن وفریادزدن ازروی مستی
محض رضای خدا زلفِ خودراازبهر پیرایش بازمکن چراکه حتماً بادِصباخبردارخواهدشد ونافه ی (عطر) جانبخش زلفت رابه مشام ِمردم خواهدرساند. شبی نیست که من برسراین موضوع صدعربده برسرباد صبانکشم وبااودعواومجادله نکنم.صبامنتظرفرصت است تا توزلفت رابگشائی واوشمیم دلنوازگیسوانت رادرفضا بپراکند وتوخود می دانی که این موضوع چقدربرای عاشقت تحمّل سوز وآزارنده است. درجای دیگردرهمین زمینه می فرماید:
حافظ چونافه ی زلفش به دست توست
دَم درکش اَرنه بادِصبارا خبرشود
بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست
ای معشوق عزیزبه نزدِ عاشقانت بازگرد که بی شمع دلفروزرخسارتو، محفلِ عاشقان وهم پیاله ها درظلمت فرورفته واثری ازنوروشور وشوق وجود ندارد.
تیمارِ غریبان اثرِ ذکرِ جَمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست؟
تیمار: رسیدگی وخدمت کردن ،دلجویی کردن ازروی محبّت ودلسوزی
ذکر: یاد،یادمان،ورد
جمیل:نیکو،خوب وخوشایند
این بیت به سببِ آنکه درنگاهِ گذرادشوارفهم می نمایدبسیاری ازشارحان به خطا رفته ومتاسّفانه معانیِ غیرقابل قبولی ارایه داده اند وازمنظوراصلی ِ شاعردور شده اند! درحالی که بااندکی تامّل ودقّت می توان به راحتی به منظور شاعرپی بُرد.
حافظ درمصرع اوّل قائده ای مرسوم ومعمول رامطرح نموده وسپس باپرسش ازمخاطب (معشوق) این پیام ونکته رابازگوکرده که مگرشما طبق این قائده عمل نمی کنید؟
حال ببینیم قائده ی معمول چه بوده است.
حافظ درمصرع اوّل می فرماید: مطابق قائده ای که شنیده ایم دلجویی ازغریبان دراثرتعریف ها وذکرهای خوب اتّفاق می افتد. یعنی ابتداغریبان به ذکرجمیل می پردازند و ازخصلت های نیکوکاریِ صاحب خانه می گوید وصاحب خانه نیزمتقابلاًپس ازشنیدنِ تعریف ها وتمجیدهابا قرارگرفتن در معذوراتِ اخلاقی، ازغریبان دلجویی وغمخواری می کنند.این قائده درهمه ی شهرها مرسوم ومعمول است.
درمصرع دوّم می فرماید: جانا، ای معشوق عزیزتر ازجان، مگراین قائده درشهرشما رعایت نمی شود که ماهرچه به ذکرجمیل می پردازیم وازنیکی ها وخوبی های شما می گوئیم هیچ واکنشی نشان نمی دهید و ازغریبان دلجویی نمی کنید؟
دی می‌شد و گفتم صَنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
"عهد" درمصراع اوّل به معنی پیمان ووفاداری
"عهد" درمصرع دوّم ایهام دارد هم به معنای دور وزمانه هم به معنای پیمان ووفاداری
غلطی: دراشتباهی
معنی بیت: دیشب یادیروز معشوق درحال عبورورفتن بودگفتم ای معشوق به عهد وپیمانمان وفادارباش وعمل کن گفت: ای خواجه ی عاشق تودراشتباهی! دراین دوروزمانه که کسی وفاداری نمی کند چه توقّعی داری؟
گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت؟
در هیچ سری نیست که سرّی ز خدا نیست
پیرمُغان:
درموردِ "پیرمغان" قبلاً توضیحات زیادی داده شده است. درست است که به روشنی مشخصّ نیست که منظورازپیرمغان چه کسی است، واحتمال قوی این است که این"پیر" اصلاً وجودِ خارجی نداشته ویک شخصیّتِ خیالی بوده است. حافظ ازآنجا که وسواس زیادی برای انتخابِ راهنما وپیرداشته، ناگزیر در کارگاهِ خیال دست به آفرینشِ یک پیری روشن ضمیربه سلیقه ی خود زده، به او شخصیّتِ کامل بخشیده،سپس وی رابه عنوان الگو و شاخص قرارداده تارفتارهای خودرا با اوتنظیم کند.
به هرحال پیر مغان ِ حافظ،هرکه بوده باشد باتوجّه به ویژگیهایی که ازاوتوصیف کرده یک انسانِ کامل،آگاه،پاک نیّت ونیک رفتاری بوده است.
به ترکِ خدمتِ پیرِ مغان نخواهم گفت
چراکه مصلحتِ خود درآن نمی بینم.
خلاصه اینکه حافظ به عشق وانسانیّت ومحبّت می اندیشد. اوخودبه تنهایی یک مذهب ومَسلکِ تمام عیاربا محوریّتِ انسانیّت است وعشق درسرلوحه ی باورها واعتقاداتِ اوست. حافظ حافظ است وهیچ برچسبی براندیشه های جهانی اونمی چسبد.
جنگِ هفتادودوملّت همه راعذربنه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
معنی بیت: اگرمن پیرمغان رابه عنوان مرشد وراهنما انتخاب کرده ام برمن خُرده مَگیرید، من به دیدگاهی رسیده ام که برپایه ی این نگرش،درهرسرسرّی ازاسرارخداوند نهفته وازهرکس به سوی آن معشوق راهیست. یعنی به اندازه ی تعدادآدمیان درروی زمین راهی به سوی خالق بی همتا وجود دارد وهیچکس نمی تواندادّعا کند که فقط این راه است که به آن منبع ِلایزال متّصل است!
همه کس طالب یارند چه هشیار وچه مست
همه جاخانه ی عشق است چه مسجدچه کُنشت
عاشق چه کند گر نکِشد بار ملامت
با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست
تقدیرعاشق این است که سرزنش ها وملامت ها راتحمّل کند ودَم برنیارد. اوبایدتنها به عشق بیاندیشد وخوش باشد وملالتی ازملامت ها به دل راه ندهد. هیچکس نمی توانددرمقابل تقدیر ومشیّتِ الهی مقاومت کند.هرچقدرکه قوی ودلاور وبی باک باشی سپری پیدا نخواهی کرد که درمقابل اراده ی خداوندی برسر بگیری وبگریزی. مشیّتِ الهی براین است که سینه ی عاشق آماج حملاتِ کج اندیشان باشد وتیرملامت ها وخنجرسرزنش هابرآن فرود آید. بنابراین عاشقان باید که بی هیچ چون وچرایی دوام بیاورند وبه عشقبازی ادامه دهند وهرگزازاین آزارهارنجیده خاطرنگردند.
وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقتِ ماکافریست رنجیدن
در صومعه ی زاهد و در خلوتِ صوفی
جز گوشه ی ابروی تو محرابِ دعا نیست
گفتیم که حافظ جهان رامیدان عشقبازی می بیند وبراین باوراست که همه ی آدمیان فارغ ازمذهب ها ومسلک ها درحال عشقبازی بامعشوق اَزلی هستند.لیکن بعضی هابه فراخورمعرفت وذوقی که دردل دارند به این نکته واقف هستند وباجان ودل عشقبازی می کنند وبه همان میزان نیزحظِّ روحانی می برند وبعضی دیگرواقف نیستند وبامخالفت باعشق خودرا ازآن حظِّ معنوی محروم می سازند.اینان به هردین ومذهب ومسلکی بوده باشند درحال عشقبازی بامعشوق اَزلی هستند گرچه خودرابه خواب زده وبراین حقیقت جاهل مانده وبرخودستمی عظیم کرده اند.
معنی بیت: درعبادتگاهِ صوفی ودرمسجدِ زاهد وعابد وهرمعبد وخانقاهی، محرابِ دعایی جز کمانِ ابرویِ معشوق نیست وهمه دراین محراب به رازو نیازمی پردازند اگرچه بعضی مخالفند وانکارمی کنند امّا حقیقت همین است وبس.
ابرویِ دوست گوشه ی محرابِ دولت است
آنجابمال چهره وحاجت بخواه ازاو
ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرتِ قرآن و خدا نیست
دراینجا روی سخنِ حافظ بامتشرّعینِ متعصّب ویک سویه نگراست که حافظ رابه ناحق به بهانه ی پرداختنِ به عشق، متّهم به اِرتداد وکفرورزی نموده اند. حافظ دراین بیتِ پایانی به آنهاتذکّرداده وگوشزدمی کند که:
ای کسانی که باگستاخی "حافظِ قرآن" را به ناحق تکفیرمی کنید وچنگتان راآماده ی فروکردن به سینه اوکرده اید، ازقرآنی که درسینه ی اوست شرم کنید مگراندیشه وافکارشما درراستای دفاع ازخدا وقرآن وتلاش برای حفظِ حُرمتِ قرآن نیست؟ پس به خودبیائید وبدانید که تُهمت زده و تصمیم به شکافتنِ سینه ای گرفته اید که حافظِ قرآن است.
به شُکر تهمتِ تکفیر کز میان برخاست
بکوش کز گل و مُل دادِ عیش بستانی
جفا نه شیوهٔ دین‌پروری بود حاشا
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی
رموز سرّ اناالحق چه داند آن غافل
که منجذب نشد و از جذبه‌های سبحانی
درون پرده ی گل غنچه بین که می‌سازد
ز بهر دیده ی خصم ِ تو لعل پیکانی
طرب‌سرای وزیر است ساقیا مگذار
که غیر جام می آنجا کند گرانجانی
ز حافظانِ جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایفِ حَکمی با کتابِ قرآنی

همایون در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:

غزل مرام نامه ای‌ و مانیفستی که باید حفظ بودش
بیت‌ها همه حفظ شدنی اند تنها ترتیب آنها بهم می‌خورد که:
هله دل‌
نه‌ عدم ر‌ه تو
دل‌ تو تن‌
دنیای درون را چگونه میتوان یافت؟ با حس مشترک!
آنچه که در بیرون است اگر با هوش ویژه ای‌ در هم آمیخته شود
میشود درون، چون دیگر آن‌ آمیختگی در بیرون نیست و به دنیای درون تعلق درد
آن هوش ویژه را از جلال دین میتوان بخود انتقال داد

بی سواد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

شهرام،
فراموش مکنید که در نسخه چاپ سنگی نیکلسن !!سخی آمده است ، و البته نیکلسون چون از اهالی فرنگ است بهتر از هر ایرانی شعر وادب فارسی را می شناسد .

امین مروتی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم:

از حکمتهای سکوت عارفان، پرده داری حقایق غیبی است
محمدامین مروتی
زید در جواب احوالپرسی پیامبر می گوید به چشم خود، قیامت را می بینم که چه کسی رویش سیاه و یا سپید است و چه کس در آتش دوزخ یا نعیمِ جنّت در چه کار است:
یوم تَبیَضُّ و تَسوَدُّ وُجوه
ترک و هندو شهره گردد زان گروه
جمله را چون روز رستاخیز من
فاش می‌بینم عیان از مرد و زن
پیامبر او را هی می دهد که لب فرو بند و بیش از این سرّ مگو:
هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
چرا که اگر اهل دل همه حقایق غیبی را فاش نمایند، دیگر انگیزه ای برای خوف و رجا و عبادت و امید باقی نمی ماند و سناریوی مورد نظر خداوند به هم می ریزد. باید در این عالم، همه چیز عیان نباشد تا هم آدمیان مورد آزمایش قرار گیرند و هم چرخ جهان بگردد:
غیب مطلوب حق آمد، چند گاه
این دهل زن را بران بَربند؛ راه
تگ مران، درکِش عنان، مستور بِه
هر کس از پندارِ خود، مسرور به
حق همی‌خواهد که نومیدانِ او
زین عبادت هم نگردانند رو
هم به اومیدی مُشَرّف می‌شوند
چند روزی در رکابش می‌دوند
خواهد آن رحمت بتابد بر همه
بر بد و نیک از عمومِ مرحمه
حق همی‌خواهد که هر میر و اسیر
با رجا و خوف باشند و حذیر
در حقیقت خوف و رجا مایة چرخیدن چرخ عالم است:
این رجا و خوف، در پرده بود
تا پسِ این پرده پرورده شود
کسی که پیش پادشاه مدحش کند کجا و آن که بر کناره ها و مرزها و در غیابش، خدمت او می کند؟ مهم این است خدای را نادیده تسبیح گویی و حمدکنی نه بعد مرگ که همه چیز معلوم شد. چرا که دنیا دار امتجان و ابتلا و آزمایش بشر است:
کو که مدح شاه گوید پیش او
تا که در غیبت بود او شرم‌رو
قلعه‌داری کز کنارِ مملکت
دور از سلطان و سایه ی◦ سلطنت
پاس دارد قلعه را از دشمنان
قلعه نفروشد به مالی بی‌کران
پیش شه، او بِه◦ بود از دیگران
که به خدمت حاضرند و جان‌فشان
پس به غیبت نیم ذرِه حفظ کار
به◦ که اندر حاضری، زان صد هزار
طاعت و ایمان کنون محمود شد
بعدِ مرگ اندر عیان، مردود شد
چون که غیب و غایب و روپوش به◦
پس لبان بر بند و لب خاموش به◦
پس ای زید لب فرو بند. خدا علم لدنی اش را به هر که بخواهد می دهد:
ای برادر دست وادار از سخن
خود خدا پیدا کند علمِ لَدُن

خمارمستی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

سلام
جناب وحید
تقاضا دارم سعی کنیم از تفسیر اشتباه و برداشت شخصی پیرامون شعر حافظ بپرهیزیم
آن خاتم که در بیت دوم آمده اشاره است به داستان انگشتر حضرت سلیمان و داستان آن دیو که خود را به جای حضرت جا زده بود.
درباره ی سیه چرده هم سایر دوستان توضیح داده اند.

بابک در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:

هجران

بابک در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:

مصرع دوم بیت هفتم : بدانی قدر وصل آندم که در هجرا فرو مانی
این رو در چند نسخه دیدم و به نظر بنده روان تر هست

کوه کن در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

با عرض سلام خدمت همه ی دوستان ... به نظر می رسد ، مصرع دوم بیت دوم " گرش به خواب نبینم ... " درست است . ..... چون اگر یار در خواب دیده شود تمایل به خوابیدن و دیدن یار مطلوب تر است . معنی شعر نیز به نظر من شیواتر و دلنشین تر خواهد شد ....... تا نظر اربابان سخن چه باشد .......

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

میتوان هر روز از یک مسیر عبور کرد و به متعلقات آن عمیق تر نگاه کرد
به یک چهره نگاه کرد و هر دفعه احساس و روح آن را بیشتر شناخت
با یک واژه صحبت کرد و آن را عمیق تر بیان کرد..
تکرار در صورتی کلیشه است که عمل بی دقت انجام شود..
عوض کردن مسیر رهایی از کلیشه نیست بلکه فقط بیان همان موضوعات کلیشه ای به صورت دیگریست ...
شما اگر مسیر را تغییر دهید باز در خیابان هستید و باز با تن و روان خودتان و باز در اتوموبیل خودتان پس هیچ چیز تغییر نکرده فقط شما یک مسکن کوچک مصرف کردن اید
مگر چند مسیر برای رسیدن به مقصد وجود دارد ؟؟؟
شما هر چه قدر تغییر مسیر دهید فقط مسیر های بیشتری را کشف کرده اید ولی مقصد و موضوع یکیست نه؟؟
ما هر روز نفس میکشیم شاید این هم کلیشه باشه و بهتر است مسیر تنفس را تغییر دهیم
خیر
تنفس ، و این تکرار مایه ی حیات است و آن سعدیست که شکر را در آن پیدا میکند ، چون برخی افراد به دنبال کشف اند نه انکار....
مثلا وقتی موضوعی را بدون علم به آن تایید میکند با کسی که آن را بدون علم انکار میکند هیج تفاوتی ندارد
فقط مسیر دوتاست وگر نه مقصد و موضوع و درک از موضوع و نگرش یکیست
و چه بسا آن که انکار میکند در صطح پایین تری از تفکر قرار دارد
چون برای هیچ و پوچ خود را مصرف میکند....
هیچ چیز تمام نمیشود هر شی یا موضوعی مبین پیامی والا تر از نگرش ماست
این یک موضوع فلسفی یا نصیحت نبود فقط یک نظر هست و نه نگرشی قاطع
امیدوارم اگر روزی خداوند خواست و عمیق تر به این موضوع نگاه کردم مرا به خاطر این سطحی نگری ببخشد...
با درود بر او که چیزی جز رحمت برای عالمیان هنگام وصل طلب نکرد.

آیینه در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

اصولا چون ما چند تا کتاب خوانده ایم و به ما میگویند استاد فلذا طلبکار ادبیات فارسی هستیم و مالک مولانا .
هر چیزی که ما فکر کنیم صحیحی است .
بنابراین میتوانیم ایراد معنی و روان بودن به شعر اضافه کنیم و یک مصرع را خراب کنیم چون تحقیق ما این نتیجه را داده که آن "سخی" است و نه "سخن"
اگر چه هیچ معنی هم ندهد و مشابه آن در کل دغزلیات مولانا نباشد و کلمه سخی فقط دوبار در کل غزلیات آمده باشد که هیچ کدام هم ترکیب نباشند

علیرضا زرنوشه فراهانی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۱:

بسمه تعالی
این بیت نادرست است:
یکی شارستان کرد نوشاد نام ،به اهواز گشتند زو شادکام
به نقل از لغت نامه دهخدا(https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B2%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4)
بیت صحیح این است:
یکی "شارسان" کرد "زرنوش" نام
به اهواز گشتند از او شادکام

پیمان در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

ابتدا روح یگانه ای به ما زندگی بخشیده ( کیفیت آن را مورد بحث قرار نمیدهیم ) ، پس از مرگ بنظر حضرت خیام باز گشتی به آن نیست و فنا است

ابراهیم م در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

استاد شجریان بیت نهم به صورت زیر نیز خوانده است:
به سراپای تو ای دوست که از دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
که اگر سندیت داشته باشد بسیار زیباتر است

محمد ییلاق بیگی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

استاد محمدرصا لطفی نیز در پایان بداهه نوازیشان این عزل را اجرا نموده اند که شنیدنی است.

محمد ییلاق بیگی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

درود بی کران
در مورد مصرع بدین درگاه..‌
برای میرانند سه معنی به ذهن من متبادر میشود
خواندن و راندن
خواندن به درگاه و میراندن حاکی از مردن و بازگشت به درگاه خداوندی
میرانند امیرانند
میخواستم نطر استادان را هم بدانم
ونیز در مورد چو منصور از مراد انان که بر دارند
میتواند اشاره به پرده برداشتن از مراد و حقیقت باشد
و اشاره به بانگ انالحق ایشان داشته باشد؟

محمد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

معنی دقیق بیت اول چیست؟

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴:

درود رضای عزیز
سخن از ارادت به حسن و حسین نیست!
سخن از عاشق بودنشان است و بازگشت جمع عشاق به "او"
و اگر عاشقان را ارادتی است، به اوست...

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۹:

3323

علی۹۹ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:

جناب کیخا
با احترام
لطفا اگر امکان هست درباره ریشه کلمه ’تماشا’
توضیحی عنایت بفرمایید
ممنونم

عبدالرزاق اختری در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹:

وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مثمن محذوف )

۱
۳۱۴۱
۳۱۴۲
۳۱۴۳
۳۱۴۴
۳۱۴۵
۵۵۰۸