گنجور

حاشیه‌ها

حمید در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح حسین‌خان صاحب اختیار:

راستی در کتاب سال هشتم، بیت آخرش به نام :
«کیست آن صورت گر ماهر که بی تقلید غیر
این همه صورت برد بر صفحۀ هستی به کـار»
این بیت اصلال تو شعر نمی باشد و آموزش و پروش خودش این را درست کرده است.

حسین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

آسید مهدی واعظ موسوی
حالا مطهری یه چی گفت ، شما بدون فکر قبول می کنی ؟
اگر گبر و ترسا ، یا هما زرتشتی و مسیحی ، مسلمان فطری ست ، پس چرا باید جزیه بده؟
ماستمالی کرده بابا

سپنتا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

غزل تلخ سعدی

خرم روزگار در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

مقدم بر اظهار نظر ،شما را به اموختن زبان ، اندیشیدن و پرهیز از ماله کشی های طولانی سفارش میکنم.

یک کنجکاو در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

پاسخ به کامنت 57 ,10 شهریور: من موندم این ماله شماها از چی درست شده؟؟!!فکر کنم از تیتانیوم !!چون 1400 ساله به کار خطیر و طاقتفرسای ماله کشی اهتمام دارید و پس از ایهمه سال هنوزم ماله میکشید و
هنوزم هیچ چیزش نشده !!
- به اون کامنت گذار 53(9خرداد )هم که یهویی احساس خوشمزگی حاد بهش دست داده تنها میشه گفت : شماهم ای خواجه !! بهتر آنست که در خوردن ماهی و میگو و مغز گردو بیشتر اهتمام کردندی که شاید اندکی فسفر به مغزتان رسیدی و خرده ای اندیشه کردی تا از این آکی بدرآمدندی ای شیخ !!

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۵ - مضرت تعظیم خلق و انگشت‌نمای شدن:

این تن خاکی ما به مثال طوطی قصه ماست و مثل قفس جانه و خاریست در پای جان عاشق چه انهایی که خارج از قیود تنند و چه اسیران و دربندان عالم جسم ... وقتی که انگشت نمای خلق و مورد تعظیم خلق قرار بگیریم یکسری ازین ها میگن منم همراز تو و یکی دیگه که نه منم شریک و جفت تو این یکی میگه که تو درعالم بیمانندی و به مانند تو وجود نداره و دیگری میگه که هر دو عالم ازان توست و ما طفیل و تابع امر توییم ...کسیکه اسیر خواهشهای تنه وقتی خلق رو سرمست خودش میبینه دچار خود بزرگ بینی میشه و از دست میره و نمیدونه که هزاران همچو او را این دیو خودپرستی سرنگون کرده در جوی اب..
تن قفس‌شکلست تن شد خار جان
در فریب داخلان و خارجان
اینش گوید من شوم همراز تو
وآنش گوید نی منم انباز تو
اینش گوید نیست چون تو در وجود
در جمال و فضل و در احسان و جود
آنش گوید هر دو عالم آن تست
جمله جانهامان طفیل جان تست
او چو بیند خلق را سرمست خویش
از تکبر می‌رود از دست خویش
او نداند که هزاران را چو او
دیو افکندست اندر آب جو
مولانا میگه که چرب زبانی و لطف چاپلوسان خوراکی شیرین برای نفس ماست پس کمتر بخور که این لقمه پر از آتشه.. آتشی که ابتدا ذوقی پنهان در دل داره ولی در آخر دودش نشان از سوختن جانمان میده ... تو نگو من اسیر این تعریف کردنا و چاپلوسی ها نمیشم چونکه از نیت و طمع افراد اگاه میشوم چونکه اگر اونها از تو بدگویی کنن بلافاصله اسیر احوال ناخوش میشی ولی در چاپلوسی نمیتونی این احوال رو ببینی و دوری کنی
لطف و سالوس جهان خوش لقمه‌ایست
کمترش خور کان پر آتش لقمه‌ایست
آتشش پنهان و ذوقش آشکار
دود او ظاهر شود پایان کار
تو مگو آن مدح را من کی خورم
از طمع می‌گوید او پی می‌برم
مادحت گر هجو گوید بر ملا
روزها سوزد دلت زان سوزها
با اینکه حتی بدونی بد گویی های اونها واسه اینه که طمعی که ازتو داشته براروده نشده ولی بازم حالت بد میشه ...همین حالتی که بردلت مونده رو برای تعریف و تمجید هم در نظر بگیر که اثرش روزها باقیست و باعث فریب خوردن و مغرور شدنت میشه ولی چون شیرین و لذت بخشه نشون نمیده ولی بدگویی سریعا در احوال مشهوده و تلخه ... مثل حَب و داروی تلخی که (مطبوخ ) جوشانده میشه و تا دیر زمانی اثر مزه اش در رنجی....
گر چه دانی کو ز حرمان گفت آن
کان طمع که داشت از تو شد زیان
آن اثر می‌ماندت در اندرون
در مدیح این حالتت هست آزمون
آن اثر هم روزها باقی بود
مایهٔ کبر و خداع جان شود
لیک ننماید چو شیرینست مدح
بد نماید زانک تلخ افتاد قدح
همچو مطبوخست و حب کان را خوری
تا بدیری شورش و رنج اندری
ولی برعکس وقتی چیز شیرینی میخوری یک دم ناپایدار ذوقی داره و اثر ودوامی مثل داروی تلخ نداره ... این شیرینی در ظاهر پایدار نیست ولی اثار و زیانی پایدار و نهانی داره پس هر چیزی رو تو به ضد همون چیز بشناس .... مثلا خوردن شیرینی با اینکه لذت بخشه ولی بعد از مدتی باعث بوجود اومدن دمل و مریضی میشه و باید درد نیشتر رو درمان رو تحمل کنی در مرد تریف و تایید دیگران هم همینطوره بعد از یک مدت دچار توقع و خودشیفتگی میشی مثل فرعون که از شدت ستایش مردم ادعای خدایی کرد پس نفس خودت رو ذلیل و خوار کن ...
ور خوری حلوا بود ذوقش دمی
این اثر چون آن نمی‌پاید همی
چون نمی‌پاید همی‌پاید نهان
هر ضدی را تو به ضد او بدان
چون شکر پاید نهان تاثیر او
بعد حینی دمل آرد نیش‌جو
نفس از بس مدحها فرعون شد
کن ذلیل النفس هونا لا تسد
کن ذلیل النفس هونا لا تسد:« با افتادگی نفس را خوارکن، سروری وسیادت مجوی» اشاره است به آیه‏ی شریفه: «وَ عِبادُ اَلرَّحْمنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی اَلْأَرْضِ هَوْناً» (و بندگان خدای آنها هستند که از روی تواضع بر زمین به آهستگی می‏روند.

فردین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۵:

بوره به معنی "بیا" در لکی است.

نیما در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

چه نازست آنکه اندر سر گرفتی؟ به یکباره دل از ما برگرفتی
ترا گفتم که با من آشتی‌کن رهاکرده، رهی دیگر گرفتی
دریغ آن دوستی! با من به‌یکبار شدی در جنگ و خشم از سرگرفتی
مرا در پای غم کُشتیّ و رفتی هوای دیگری در سر گرفتی

خرسند بیدار در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیه‌السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم:

"این همه علم بنای آخُرست
که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز
نام آن کردند این گیجان رموز"
برای همه ی مغروران به علم، این بهترین ذکر است. بارها بر لب بیاورید و از خدا طلب کاهش غرور کنید.

حسین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

بیت هفت یعنی چه!

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۲۱:

6285

رضا سامی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

حسین عزیز معنای بیت که کاملا آشکاره. ولی نه از لحاظ دستوری و نه از لحاظ محتوایی اصلا نیازی به ذکرِ جام نیست. آبی که خضر حیات از او یافت ( را ) در میکده جو. خلاص. معنا کامل است و دستور درست. مگر اینکه ( جام دارد ) صرفا به جهت پر کردن وزن و قافیه و یا با منظور دیگری آورده شده باشد که من بی خبرم.

همایون در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

جهان بینی جلال دین نوگرایی حتی در دین وپی بردن به قوانین پنهان جهان در جهت استعلای جان انسان و ترک باور های کهنه و منسوخ و ارتباط با شاه هستی با عشق و شادی و دانش و آموزش یا آبگردانی و خاموشی

روحان در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:

به نظرم در مصرع دوم
وز سعی و صفا " بهتر باشه. اولا از تکرار طداف جلو گیری میکنه بعدشم سعی صفا و مروه از اعمال حج محسوب میشه مثل طواف و قربانی

امید در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳:

حضرت محمودی خوانساری در گلهای تازه شماره 47..انتهای آواز به صورت ضربی این شعر رو(پند عاشقان بشنو از اینجا شروع میکنه) در مخالف سه گاه میخونه..با ویولن بی نظیر زنده یاد اسدالله ملک..وتار زنده یاد فرهنگ شریف.وضرب زنده یاد افتتاح..برای دانلود به این لینک مراجعه فرمایید
www.mediafire.com/?llllwacu8ftxnix

روفیا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۰ - کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود:

دوستی صندوقی برای همیاری در تامین هزینه های بیماران و نیازمندان تدارک دید و در همه فضاهای مجازی شروع به جمع آوری پول کرد.
این فرد و یکی از دوستانش دوست مشترکی داشتند که به نظر می رسید گنج بی پایان دارد. اولی که در همه ارتباطات برای جذب پول تلاش می کرد مبلغ قابل توجهی از این خواجه کریم کمک دریافت کرد. دومی نیز به محض مطلع شدن از فعالیت اولی به سراغ خواجه داستان ما رفت و خواجه آن گونه که شیوه بزرگان است کلامی از حمایت بی دریغ خود از صندوق بر زبان نیاورد. آن مبلغی که به اولی وعده داده بود را به حساب دومی واریز کرد و اجازه داد دومی خود را در حرکتی که پیشاپیش می رفت که روی دهد سهیم و موثر بداند.
اینچنین خواجه ما که به بخش بیشتری از داستان مسلط بود و بعد از او اولی که باز از دومی بیشتر در باغ بود در دل به دومی می خندیدند و می گفتند :
عیبی ندارد، تو برو با این خیال که تو کاری کردی خوش باش، ما هم خیلی وقت نیست که فهمیدیم ما هیچ کاره ایم!
امروز که به این بازی های روزگار فکر می کردم داستان موشکی در کف مهار اشتری به یادم آمد :
آینه هستی چه باشد نیستی
نیستی بر گر تو ابله نیستی
هستی اندر نیستی بتوان نمود
مال داران بر فقیر آرند جود
دیری نپاید که کل داستان دستگیرمان شود!
دیر نشود...

روح اله مزارعی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳:

ردیف بیت پنجم به اشتباه «ندارد« نوشته شده

حسین،۱ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

آقا رضا سامی گرامی
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
گویا میگوید : جام ِ میکده آب حیاتی دارد که خضر از آن زندگی جاوید یافت
زنده باشی

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۴:

در سرانجام سفر باش و سبک کن خود را..

عباس پالاش در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:

در بیت سوم مصرع اول
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
کلمه من اضافه است
یعلم الله که از دست غمت جان نبرم

۱
۳۱۳۸
۳۱۳۹
۳۱۴۰
۳۱۴۱
۳۱۴۲
۵۵۵۵