گنجور

حاشیه‌ها

علی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱۳:

با سلام.
این بیت مصرع اول باید تصحیح بشه.
"یکی است گرمی گفتار ما و پروانه که از بلندی طبع آسمان یکدیگرند"
مصرع اول توی بیت بعدی هم تکرار شده.
اونی که من شنیده ام این هست
"فتادگان به ففلک سر فرو نمی آرند که از بلندی طبع آسمان یکدیگرند"

شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

پیوند به وبگاه بیرونی
میتوانید از سایت ، مرکز تحقیقات اسلامی نور هم نرم افزاری جامع در ارتباط با مثنوی خریداری کنید.

مسلم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

در بیت در مذهب ما باده... من این معنی به ذهنم رسید که منظور این است که باده به طور کلی حلال است هم چنانکه یکی از نعمتهای عمده بهشت شراب است پس با نفس شراب مشکلی وجود نداره. اما مشکل دوری از خدا بر روی زمین و رانده شدن از بهشت است که آن را حرام میکند.

حمید فریدافشین در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:

باسلام
این غزل مولانای بزرگ را "دولتمند خال اف" خواننده تاجیک اجرا کرده.

روزبه در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:

علامت سوال در انتهای بیت یکی به آخر باید حذف شود

حمیدرضا شکارسری در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:

مصرع دوم بیت سوم اشکال وزنی دارد

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۸۲:

5216

جمال ناصر در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

بنده نمی خواهم راجع به سخن وری و گویندگی شاعر اظهار رای بکنم و لکن این کتاب دوم است که از عبید زاکانی مطالعه میکنم پیشتر ازین رساله ای دلکشا از مولف مذکور را خوانده بودم که شیوه گفتار و بیان ، لهجه شاعر و کیفیت زبان دری را در عصر شاعر به خوبی نشان داده بود .
و حالا هم رساله ای دوم است که از شاعر فوق الذکر میخوانم و بعضی از قطعات و غزلیات این شاعر را خوانده ام .
من تا حدودی با شعر و ادبیات کهن پارسی سر و کار دارم ولی یک چیزی را میخواهم بگویم طرز نوشتار ، لهجه و شیوه بیان عبید خیلی ناخوشایند ردی و خراب است این حرف را دری زبان های تاجیک خوب درک می کنند که همزبان شاعر هستن و برای فارسی زبانان غیر قابل عضم است ، استفاده از کلمات چندش آور گفتار های خیلی غلیظ عوام الناس تبلور دادن فرهنگ ناپسند عامه باعث تلخی و خشکی کلام شاعر شده از ارزش کیفیت زبان دری به شدت کاسته که برای خیلی ها غیر قابل محسوس است علی الخصوص بی باکی در تهیه و انتخاب قصص و لطیفه ها شاعر از کیفیت این زبان شیرین کاهیده !!!!!

سیامک یوسفی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

با عرض احترام:
این شعر نه در وصف شمس است نه در وصف خدا و نه در وصف علی. این شعر در وصف عشق است. خود عشق نه چیز دیگر. عشق گردون را می گرداند و به هر چیز آسیب رساند آن چیز جان گیرد.
زنده باشید.

رضا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

غـم زمـانـه کـه هـیـچـش کــران نـمی‌بـیـنـم
دواش جـز مـی چـون ارغــــوان نـمی‌بـیــنــم
"کـران" ‌: کرانه ، ساحل ، در اینجا غـم به دریـایی تشبیه شده که ساحل ندارد.
دَواش: دوایش، چاره ودرمانش
"ارغوان" : ازگلهای موردِعلاقه ی خاصِ حافظ، به رنگ سرخ مایـل به بـنـفـش ، قـرمـز تـیـره
"می چون ارغوان" : شـرابی بسیار سرخ وارغوانی رنگ
مـعـنـی بـیـت : درد و رنجی که ازدور ِ روزگـارنصیبِ مامی شود تمامی ندارد. رنجی که همچون دریـایی بی کرانه است و مـن درمانی جـز شـرابِ سُرخ برای آن سراغ نـدارم.
روشن است که رنج واَندوهی که شاعرازآن به عنوان ِ دریایی بی ساحل یادمی کند،تنهامربوط به زمانه ودنیوی نیست، بلکه بیشتر غم واندوه عشق است. چون درد وغم ِ دنیا همه ناپایدار ودرمان پذیراست وهرکدام نسخه های متفاوتی دارند. این غم واندوهِ عشق است که شاعر قصد دارد باشرابِ ارغوانیِ ناب مداواکند.
ماراکه غم عشق وبلای خُمارکُشت
یاوصل دوست یا مِیِ صافی دَواکند.
بـه‌تـرک خدمـتِ پـیـر مـغـان نـخـواهـم گـفـت
چـرا کـه مـصـلـحـت خـود در آن نـمـی‌بــیـنـم
"به ترک خدمت پـیـر مغان نخواهم گفت" یعنی خدمتگزاریِ پـیـر مغان راهرگز ترک نمی‌کنم .
"پـیـر مغان" دراصل به پیشوا و روحانی زردشتی گفته می شد. امّا منظور حافظ، ازپیرمُغان شاید خودِ زرتشت، ویایک شخصیّت ِ خیالی ازعارف روشن ضمیر وپاکدل بوده باشد. دورازانتظارنیست که حافظ یک شخصیّت ِ خیالی متناسب با باورها واعتقاداتِ شخصی، درکارگاه خیال، خلق نموده ودرتمام مراحل سیروسلوک وزندگانی شخصی ازاو اطاعت وپیروی کرده باشد. شخصیّتی که باعناوین :پـیـر مـی فـروش، پیرمیکده،و....یادمی شود.
امّا در اینجا بـا تـوَجـه به بیتِ قبل که دَوای دردِ شاعر شرابِ ارغوانی می باشد: هم پـیـر می فروشِ زردشتی و هم آن شخصیّتِ خیالی، درهم مخلوط شده و هـر دو را می‌تـوان مـدّ نـظـر داشت.
"مصلحت" : راه درست اختیار کردن ، صلاح‌دیــد
حافظ درهمه جای دیوان، ازپیرمُغان به نیکی یادکرده واحترام ویژه ای به اوقائل است.هیچکس چنین جایگاهی دردیوان حافظ ندارد. پیرمُغانِ حافظ هرکس بوده باشد، انسانی رند وآزاده، پاک پندار وپاک کرداراست وبه همین سبب حافظ خدمتگزاری ِ او را هرگزتـرک نمی‌کند .
مـعـنـی بـیـت : خـدمـتـگـزاری پـیـر طریـقـت را رهـا نخواهم کرد ، زیـرا که خـیـر و صلاح مـن در خـدمـتـگـزاریِ او است.
ازآستان ِ پیرمُغان سرچرا کشیم؟
دولت درآن سرا وگشایش درآن دراست.

ز آفـتــاب قـدح ارتفاع عـیـش بـگـیـر
چراکه طالع وقـت آن چنان نمی بینم
"آفتاب قـدح" : قـدح(جام شراب) ازنظرفروزندگی وروشنایی به آفتاب تشبیه شده است .
"ارتـفـاع" : ایهام دارد : 1- در اصل به معنی : محصول زمـیـن زراعتی است ، نفع و سـود 2- در اصطلاح نجومی ؛ فاصله‌ی کواکب از افـق تـا سمت‌الرأس 3- منظوراز"ارتفاع" در این بیت،خط ِجام هست. جام شراب در قدیم دارای هفت خط بـوده که هر خطی نامی داشته است.از بالا به پایین عبارتـنـد از : 1- جـور (اصطلاح : "جور ما را بـکـش" از اینجاست ، مستی که دیـگـر نمی‌تـوانـسته شراب بنوشد و جامی پـر داشته از هم پـیـالـه‌اش می‌خواسته که جام او را نیزبنـوشد وجورش رابکشد 2- بـغـداد 3- بصره 4- اَزرق 5- اشک 6- فرودینه 7- مـزوّر.
کسی که تمام جام را سرمی کشیده به او"هفت خط" می گفتند.
پس جام شراب مـدرّج بـوده و ارتـفـاع شراب در جام مشخص می‌شده است ، هرچه شراب به خطوط بالاتر می‌رسیده ارتفاعش و حجمش بیشتر بوده و شـراب بیشتر ، شادی و مستی بیشتـری همراه داشت.
"عیـش" : خوش بـاشی ، خوش زیستن ،عشرت و شادخواری ، شادی و مستی
معنی بیت:
ازقدح ِفروزنده ی همانندِ خورشید،بـه اندازه‌ی شرابی که در جام هست بنوش و به همان انـدازه شادیخواری وعشرت کـن که طالع وقت طوری نیست که بشود به آن اطمینان کرد و ممکن است دیگر فرصت مناسب دست ندهد. در ایـنـجـا ؛ "طـالـع" به معنی وقت و زمان مـنـاسـب است. وقت راغنیمت دان وعشرت امروزبه فردامفکن که هیچ تضمینی نیست تا فردایی باشد یانه.
ای دل اَرعشرت امروز به فردافکنی
مایه ی نقدِبقاراکه زمان خواهدشد؟
نـشـان اهـل خـدا عـاشـقـی ست با خود دار
که در مـشـایخ شـهر این نـشان نـمی‌بـیـنـم
"اهل خـدا" : آدمیان نیک پندار ونیکوکردار
"با خود دار": این سخن مرا به خاطربسپار؛عاشق باش وعشق ورزی کن وراز عاشقی را با خود داشته باش
حافظ عشق را راهِ درست ومستقیم ِحق می داند.گرچه معتقداست ازهردلی راهی به سوی سرمنزل مقصود هست وهمه کس طالبِ یارند.لیکن عشق ورزی رانسبت به سایر راهها،بهترین ونیکوترین طریق می داند.
"مشایـخ" : پـیـران ، بـزرگان وافرادمشهورزمانه
"مشایـخ شـهـر" درنظرگاهِ حافظ،همان واعـظـان ، فقیهان ، صوفیـان هستند که فقط به ظـاهـر شـریـعـت پـای‌بـنـدنـد و عاشقانه خـدا را عـبـادت نـمی‌کـنـنـدبلکه ازبیم دوزخ وطمع به بهشت است که خدا راعبادت می کنند.
مـعـنـی بـیـت :عاشقی وعشق ورزی بی آنکه طمع بهشت وخوفِ دوزخ درمیان باشد نـشـانـه‌ی خـدا پـرسـتـان واقـعیست. بنابراین اگر تـو هم قصد داری دراین حلقه باشی عاشق باش،ازخداترس وواهمه نداشته باش، به جای ترس، عشق واعتمادبه خدا راتجربه کن. زیـرامن دریافته ام که بـزرگان ِ شـهـر چـنـیـن نـشـانـه‌ای نـدارنـد،توبه آنها توّجهی نکن وطریق ِ عشق رابگزین.
اگرفقیه نصیحت کند که عشق مَباز
پیاله ای بدهش گو دماغ راتَرکن

بدین دو دیده ی حیرانِ من هـزار افـسـوس
که با دو آینـه رویـش عـیـان نمی بینم
"حـافــظ" دراینجایکی ازکلیدی ترین ومهمّترین باورهایش رامطرح کرده است. باوراینکه خدا را باهمین دیدگان ودرهمین دنیا ودرهمین پیرامونِ خویش می توان دید! بااوچون یک دوست روبروشد وحتّا درمقام یک دوست،بعضاًگله وشکایت نیزکرد!
"آیـنـه" :استعاره از چشم است "عـیـان" : آشکار
مـعـنـی بـیـت : بـر این دو چشم سرگشته‌ وحیرت زده ی مـن بـایـد هزار حسرت و دریـغ خورد، زیـرا که با داشتن دو چشم همچون آیـنـه، بـاز هم چهره‌ی معشوق را آشکارا نمی‌بـیـنـم!
حافظ دراینجا ازخود انتقاد می کند که چرادیدگانش راازآلایش ها وزنگارها پاک نکرده تا جلوه ی حق را که درهمه جا منعکس شده ببیند. اوبا افسوس خوردن بردیدگان خویش، مارا به اندیشه وامی دارد تامانیز خودرا بیازمائیم و ببینیم آیا مامی توانیم خداراپیرامونِ خوددریابیم یا ماهم باید هزار دریغ وافسوس بخوریم!
تردیدی نیست که این بیتِ زیبای حضرتِ حافظ، الهام بخشِ روانشاد سهراب سپهری، درخَلقِ شعرمعروفِ
"......و خدایی که در این نزدیکیست ،لایِ این شب بوها،پایِ آن کاج بلند ،روی آگاهی ِآب، روی قانونِ گیاه....." بوده است.
قـد تـو تـا بشد از جویبار دیده‌ی مـن
به جای سـرو جز آب روان نمی بینم
"بـشـد" : بـرفـت
"جویبار دیـده" : چشم به سببِ گریه ی زیاد به جویبار تشبیه شده است
"سـرو" : قدبلند بالایِ معشوق به سروتشبیه شده است
"آب روان" : استعاره از اشک
تصویر زیبایی را نشان داده است : وقتی درختی از کنار جویبار کنده شود جای آن گـودالی ایجاد شده و پـر از آب می‌شود.
مـعـنـی بـیـت : ازآن هنگام که تـو از مقابلِ دیـدگان ِ چون جویبارِ من رفتی ومن به اندوهِ فراق مبتلاشدم، به جای سروقـدِ بلندبالایِ تـو، در چشمانم اشک جمع شده و غیراز آبِ روان چیزی نمی بینم.
رُخ برافروزکه فارغ کنی ازبرگِ گُلم
قدبرافراز که ازسروکنی آزادم
در این خُمارکَسم جُرعه ای نمی‌بخشد
ببیـن که اهـل دلی در میان نمی‌بینم
"خـُمـار" :حالتی کسالت بارهمراه باسردردوبی حوصله گی که بعداز پـریـدنِ مستی ایجاد می‌شود. "جـُرعـه" : آشام ، مقدار کمی از نوشیدنی ، جُرعه‌ای شراب
"اهـل دل" : اهل عشق و مستی ، عـارف ، جوانمرد
مـعـنـی بـیـت : در ایـن حالتِ خـُمـاری که برمن مستولی شده، ببین عَجب زمانه ای شده، یک نفربامعرفت واهل دل پیدانمی شود که جُرعه ای شراب به من بد‌هد ومراازاین حالتِ خُماری دربیاورد.
چومهمانِ خراباتی به عزّت باش بارندان
که دردِسرکشی جانا گرت مستی خُمارآرد

نـشان موی میانش کـه دل در او بستم
زمن مپرس که خوددرمیان نـمی‌بـیـنم "موی میان" : میانه وکمریاربه مو تشبیه شده است. همانگونه که دهان ازکوچکی به نقطه تشبیه می شود. دراینجانیزکـمـر از جهتِ باریکی به مـو تـشبـیـه شده است .
"خود در میان نمی‌بینم":دومعنی می توان برداشت کرد: 1-خود را فراموش کرده‌ام . 2- کمرآنقدرباریک است که من نمی توانم کمر راببینم!
مـعـنـی بـیـت : از من نـشـان آن کـمـر باریـک مانندِ مو راکه دل باخته ی اوهستم نپرسید، زیـرا که در عشق او خود را فراموش کرده ام. یـا کـمـر معشوق ازبس که باریک است که مـن خودم هم آن را نمی‌بینم،بنابراین پاسخی برای پرسش شما نخواهم داشت ونخواهم توانست طرزوکیفیّتِ کمریارراتوصیف کنم. دراینجانیزمثلِ اغلبِ اشعارآنحضرت،پارادکس اتّفاق افتاده است. حافظ درحالِ توصیفِ کمر یاراست ومی فرماید اینقدرباریک است که به چشم نمی آید! وازطرفِ دیگرمی فرماید ازمن سئوال نکنید که کمریارراازباریکی نمی بینم.
امید درکمرزرکش ات چگونه ببندم؟
دقیقه ایست نگارا درآن میان که تودانی
من و سفینه‌ی حافظ که جز درین دریا
بـضاعـت سخن دُر فـشـان نمی بینم
"سـفـیـنـه" : کشتی،امّا دراینجا به معنی کشتی نیست،درقدیم به دفتـر شعر و جـُنگ ، سفینه نیزمی‌گفته‌انـد. حافظ دراینجا به این سبب ازسفینه به جای دفتر ودیوان شعراستفاده کرده، که مارا به اشتباه اندازد! سفینه را اگربه معنایِ کشتی درنظربگیریم برداشت معنیِ درستی دست نمی دهد. حافظ می داند که سفینه یادآورکشتی است ومخاطب با درنظرداشتِ کشتی دربرداشتِ معنا دچارسردرگمی خواهد شد.بنابراین عمداً سفینه رابکارگرفته تا این اتّفاق بیافتد! امّاچراحافظ می خواهد خواننده رافریب دهد؟
البته که حافظ هرگزفریبکارنیست و نیّتِ والاتری دارد. اومی خواهد مخاطبین دربرداشتِ معنا دچارچالش شده و دقّتِ بیشتری مبذول دارند. اوقصد دارد به ما بیاموزد که از ظاهربین نباشیم ویادبگیریم که همیشه آن رویِ سکّه ی هر چیزی را مدِّ نظرقراردهیم تا پی به اصل ِ معناببریم. دراینجا سفینه ایهام ظاهری دارد وفقط معنی دیوان شعرمدِّ نظرشاعراست نه کشتی. زیرادرادامه ی سخن، "سفینه" به دریا تشبیه شده است. تشبیهِ سفینه (به معنایِ کشتی) به "دریا"نه تنها حافظانه نیست بلکه دربرداشتِ معنی نیزاختلال ایجادمی کند. امّا تشبیهِ سفینه (به معنایِ دیوان شعر) هم حافظانه هست وهم معنای درستی دست می دهد.
"دریـا" : استعاره ازهمین "سفینه" یا کتاب شعر است. دیوان حافظ به دریاتشبیه شده است.
"دریا" "سفینه" "دُرفشان" هرسه ازخویشاوندانِ یکدیگرند. وجودچندواژه ی خویشاوند دریک بیت زیبایی خاصی به شعرمی بخشد. حافظ دربکارگیری واژه های خویشاوند وتولیدِ مضمونِ تازه وبِکروخَلقِ مراعات النظیر،وای بسا به چالش انداختنِ اندیشه یِ مخاطبین نظیرندارد.
"بـضـاعت" : سرمایه،ثروت، کالا
"بضاعت سخن" : سخن (شعر) به سرمایه وکالا تـشـبیه شـده است
"سخنِ دُر فشان" : سخن بلیغ و شیوا ، استعاره از شـعـری که چون دُرّ ومُرواید ارزشمنداست.
حافظ دراین بیت لطف کرده اززبانِ من وشما حافظ دوستانِ بزرگوارسخن گفته است. گویی که آن یگانه ی روزگارنیک می دانسته قرنها پس ازاوکتابِ شعرش چون سفینه ای نجات بخش، آدمیانِ رنج دیده،عاشق ،خسته وغرقه در دریای ِغم ِ زمانه که کرانه ای ندارد رادرخودجمع کرده وبه ساحل ِ اَمن آرامش خواهدبُرد. روحت شاد ای عزیزبی همتا.
مـعـنـی بـیـت : اززبان یک حافظ دوست:
من دیوانِ غزلیّاتِ حافظ راانتخاب کرده ام(من وسفینه ی حافظ) کتابِ شعر حافـظ همیشه همراه من است. درادامه می فرماید:"که جزدراین دریا"
کدام دریا؟
در دریایِ سفینه به معنیِ کشتی؟ البته که درست نیست، پاسخ دردریای دیوانِ شعر است.
زیـرا که در ایـن دریا (دیوان حافظ) بجز عباراتِ گهربار ومُرواریدِ سخن چیزدیگری نمی‌بـیـنـم.
چنانکه ملاحظه شد "سفینه" معنای "کشتی" را فقط درظاهرسخن نمایان می سازد وبه ذهن مخاطب متبادرمی نماید ودرژرفای معنا،کشتی جایگاهی ندارد.
امّا دراین بیت:
دُرُر زشوق برآرند ماهیان به نثار
اگرسفینه ی حافظ رسد به دریایی
"سفینه" ایهام دارد وهم به معنای "کشتی" وهم به معنای "دیوان شعر" می باشد. چراکه باهردومعنای سفینه، معنی بیت درست است.

هنگامه حیدری در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۱:

در بیت هفتم طبق نسخه ی مرحوم فروزانفر می گدازد صحیح است
خوش قمر رویی کزین غم می گدازد چون هلال
خوش شکر خویی که با آن شکرستان خو کند
در بیت پنجم معنی قزلبک : طلایی یا سرخ
و صارو رنگ سیاه
و در بیت نهم
یخنی: غذای پخته شده مثل گوشت
طرغو: پیشکش، نزل

امیر فرشیدفر در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان:

با سلام به روح بلند حضرت پیر بیت ماقبل آخر باید اصلاح گردد :
آن گریز عیسیی نز بیم بود
ایمن است او آن پی تعلیم بود

امیر فرشیدفر در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان:

با درود به روح مطهر حضرت مولانا در بیت نوزدهم " خواندم آن را بر دل احمق به ود " صحیح است " ود " بمعنی دوستی و عشق و محبت

Elena در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

دوست عزیز "7" بسیار سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید .

شایگان در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

با درود و سپاس، لطفاً در انتهای بیت سوم ”درما” به ”در ما” تغییر داده شود.
رندان همه سرمست فتاده به درِ ما

مجتبی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:

مصرع "چو ایران نباشد تن من مباد" از فردوسی نیست. بیت زیر در شاهنامه وجود دارد:
نباشد به ایران تن من مباد
چنین دارم از موبد پاک یاد
برای کسب اطلاعات بیشتر این عبارت را در اینترنت جستجو کنید:
"درباره ی بیت چو ایران نباشد تن من مباد"

محمدباقر زینالی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴:

در یک نسخه خطی از کتابخانه گنج بخش پاکستان شعری دیدم که در یک بیت با این رباعی مشترک است
گه عار کند خوک ز ناپاکی ما
گه رشک برد فرشته از پاکی ما
فردا که شود معرکه ها پیش خدا
معلوم شود پاکی و ناپاکی ما

روفیا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:

باز حتی همین مفهوم نیز می تواند به انحطاط کشیده شود،
بسیاری به محض شنیدن این تعبیر چنان برداشت می کنند که خوب، پس ما هم اگر چون سگ عو عو یا وع وع کردیم ایرادی بر ما نیست چون هر کسی بر طینت خود می تند!
هر لحظه از زندگی خود جهانی است و جهان هر لحظه در حال نو شدن است، هر کسی بر طینت خود می تند یقینا به معنای در پیش گرفتن یک خط مشی ثابت و منجمد در تمامی لحظه هایی که همه جهان در حال نو زایی است نیست.
بلکه همان دستورالعملی که در هر نهادی به ودیعت گذاشته شده می گوید بر مبنای هر تغییر در جهان درون و بیرون چه می توان کرد و چه باید کرد، به قولی می توان و باید تلاش کرد در هر لحظه بهترین version از خود را به نمایش گذاشت.
البته خودآگاهی آدمیان و همه کاینات درباره این جنبش بی وقفه جهان هستی در درجات و مراتب گوناگونی قرار دارد.

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:

عشق تو گفته بود هان! سعدی و آرزوی من
بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش
عشقت به من گفته بود آهای چنان پر رو شده ای که مرا میخواهی؟انگار تا جانت را ز چهان نجهانم دست بردار نیستی
پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به خون من
وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش
مانع آنم که به دست و پنجه دشمنان کشته شوم اما در این میان کسی است که به مهر مرا میکشد و مانعش نمیشوم(نمیتوانم بشوم)

روفیا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:

مه فشاند نور و سگ [ وع وع ]؟ کند؟
سگ ز نور ماه کی مرتع کند ؟
یا
مه فشاند نور و سگ عو عو کند
هر کسی بر طینت خود می تند؟
اگر ترکیب دوم درست باشد با مضمون آیه هشتاد و چهار سوره اسراء خوانایی دارد:
قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلًا (اسراء/84)
بگو هر کس بر حسب ساختار (روانی و بدنی) خود عمل می ‏کند و پروردگار شما به هر که راه‏ یافته‏ تر باشد داناتر است.
نظام فکری ما به گونه ای است که به محض شنیدن و درک سطحی این مفهوم ذست به مقایسه و رتبه بندی می زنیم، که ماه در مرتبه بالاتری است چون نورافشانی می کند و سگ از شان کمتری برخوردار است چون عو عو می کند، اگر این اندیشه درست بود هر کسی می توانست بر مبنای تشخیص خود از برتر و کهتر دست به حذف کهتر ها بزند!
آنوقت چه هرج و مرجی در جهان پدید می آمد!
چه کسی جگر آن را دارد سگ و عو عوی سگ را از صفحه هستی محو کند چون مانند ماه نورافشانی نمی کند؟
این آیه این قیاس را مردود اعلام می کند، مشیت خداوند بر این قرار گرفته که هر کس از دستورالعمل یا instruction ی که در درونش نهاده شده پیروی کند و خداست که به راه یافته تر ها آگاه تر است.

۱
۳۱۳۸
۳۱۳۹
۳۱۴۰
۳۱۴۱
۳۱۴۲
۵۵۰۸