گنجور

حاشیه‌ها

نعیمه در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

با احترام به همه اساتید.من کارشناس ادبیات هستم و عشق به ادبیات باعث شد تا این رشته تحصیلی رو انتخاب کنم.وقتی این شعر رو میخونم انقدر احساسات لطیفی داره که به فکر معشوق مذکر یا مونث نمی افتم ولی این حقیقت رو هم نمیشه انکار کرد که در شعر مذکور معشوق مذکر هست. در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی که متاسفانه به سختی پیدا میشه استاد شمیسا به طور کامل در مورد معشوق مذکر در ایران توضیح داده اند و میتوان گفت که بهترین تفاسیر را در این مورد ارائه کرده اند

 

مصطفی در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۳ - فی الجاهل و یظن العالم:

از ابیات این متن علامه حسن زاده آملی در کتاب معرفت نفس جلد 2 درس 78 استفاده نموده اند.

 

شاه خاج در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

باسلام وسپاس
درلاای حاشیه ها ، مطلبی توجهم رو جلب کرد
یکی از دوستان،با استناد به بیتی که تا کنون هرسال یکی میگرفت و حالا پنج پنج میگیرد!!
فرموده بودند
کنایه به مشکلاتی است که بر اثر روی اوردن به شریعت بدون تذهیب نفس دامنگیرمان خواهدشد.!!
گمان نمیکنم، چنین تعبیر ی مناسبتی بااین حکایت داشته باشه.
بهتربود میفرمودند
کنایه به مشکلات ومعضلاتیست که براثر به حکومت رسیدن وبرمسند قدرت نشستن اهل شریعت (به هم آمیختن دین وسیاست)توسط اهالی دین بر آحاد جامعه تحمیل خواهد شد،
به همین دلیل هم دربیت امده تا کنون هرسال یکی رامیگرفت وحالا پنج پنج میگیرد !
منظور شاعر اشاره به خمس سالانه بوده ، که در صورت به قدرت
رسیدن اهالی دین ، تمام درامد سالا نه را از مردم خواهند گرفت 11

 

ناشناخته در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

گر بخواهی که بجویی دلم ، امروز بجوی
ورنه بسیار بجویی و نیابی بازم
بیتی از غزلیات قدیم شیخ با مطلع:
از تو با مصلحت خویش نمی پردازم
همچو پروانه که می سوزم و در پروازم

 

پارسا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه:

جواب تو و امثال تورو آدم با شعری از عطار میدم
ای گرفتار تعصب مانده
دایما در بغض و در حب مانده
گر تو لاف از عقل و از لب می‌زنی
پس چرا دم در تعصب می‌زنی
در خلافت میل نیست ای بی‌خبر
میل کی آید ز بوبکر و عمر
میل اگر بودی در آن دو مقتدا
هر دو کردندی پسر را پیشوا
هر دو گر بودند حق از حق وران
منع واجب آمدی بر دیگران
منع را گر ناپدیدار آمدند
ترک واجب را روادار آمدند
گر نمی‌آمد کسی در منع یار
جمله راتکذیب کن یا اختیار
گر کنی تکذیب اصحاب رسول
قول پیغامبر نکردستی قبول
گفت هر یاریم نجمی روشن است
بهترین قرنها قرن منست
بهترین خلق یاران من‌اند
آفرین با دوست داران من‌اند
بهترین چون نزد تو باشد بتر
کی توان گفتن ترا صاحب نظر
کی روا داری که اصحاب رسول
مرد ناحق را کنند از جان قبول
یا نشانندش به جای مصطفا
بر صحابه نیست این باطل روا
اختیار جمله شان گر نیست راست
اختیار جمع قرآن پس خطاست
بل که هرچ اصحاب پیغامبر کنند
حق کنند و لایق حق ور کنند
تا کنی معزول یک تن را ز کار
می‌کنی تکذیب سی و سه هزار
آنک کار او جز به حق یک دم نکرد
تا به زانو بند اشتر، کم نکرد
او چو چندینی در آویزد به کار
حق ز حق‌ور کی برد این ظن مدار
میل در صدیق اگر جایز بدی
در اقیلونی کجا هرگز بدی
در عمر گر میل بودی ذره‌ای
کی پسر، کشتی به زخم دره‌ای
دایما صدیق مرد راه بود
فارغ از کل لازم درگاه بود
مال و دختر کرد بر سر جان نثار
ظلم نکند این چنین کس، شرم دار
پاک از قشر روایت بود او
زانک در معجز درایت بود او
آنک بر منبر ادب دارد نگاه
خواجه را ننشیند او بر جایگاه
چون ببیند این همه از پیش و پس
ناحق او را کی تواند گفت کس
باز فاروقی که عدلش بود کار
گاه می‌زد خشت و گه می‌کند خار
با در منه شهر را برخاستی
می‌شدی در شهر وره می‌خواستی
بود هر روزی درین حبس هوس
هفت لقمه نان طعام او و بس
سرکه بودی با نمک بر خوان او
نه ز بیت‌المال بودی نان او
ریگ بودی گر بخفتی بسترش
دره بودی بالشی زیر سرش
برگرفتی همچو سقا مشک آب
بیوه‌زن را آب بردی وقت خواب
شب برفتی دل ز خود برداشتی
جملهٔ شب پاس لشگر داشتی
با حذیفه گفت ای صاحب نظر
هیچ می‌بینی نفاقی در عمر
کو کسی کو عیب من در روی من
میل نکند تحفه آرد سوی من
گر خلافت بر خطا می‌داشت او
هفده من دلقی چرا برداشت او
چون نه جامه دست دادش نه گلیم
بر مرقع دوخت ده پاره ادیم
آنک زین سان شاهی خیلی کند
نیست ممکن کو به کس میلی کند
آنک گاهی خشت و گاهی گل کشید
این همه سختی نه بر باطل کشید
گر خلافت از هوا می‌راندی
خویش را در سلطنت بنشاندی
شهر هاء منکر از حسام او
شد تهی از کفر در ایام او
گر تعصب می‌کنی از بهر این
نیست انصافت بمیر از قهر این
او نمرد از زهر و تو از قهر او
چند میری گر نخوردی زهر او
می‌نگر ای جاهل ناحق شناس
از خلافت خواجگی خود قیاس
بر تو گر این خواجگی آید به سر
زین غمت صد آتش افتد در جگر
گر کسی ز ایشان خلافت بستدی
عهدهٔ صد گونه آفت بستدی
نیست آسان تا که جان در تن بود
عهدهٔ خلقی که در گردن بود

 

حسین صابری در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۲:

سلام و عرض ادب
این سایت مرجع بسیار خوبی برای اهل ادب و شعر فارسی است. اما پای طاووس آن همین متون منثور است که ابیات موجود در آن به تفاریق (مخصوصاً در مورد اثر فخیم گلستان سعدی) حذف شده اند
امیدوارم که این ایراد کوچک (در مقابل خدمات انجام شده سایت) نیز سریعتر برطرف گردد

 

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۶۹:

7105

 

ادریس در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

مرحوم احمد ظاهر بخشی از این شعر بسیار زیبا و پر معنی را به نیکی‌ بصورت آهنگ اجرا کرده‌اند با نام " ای تیر غمت را دل عشاق نشانه".
.
پیوند به وبگاه بیرونی

 

نادر در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

مرا بهر تو باید زندگانی..

 

نادر در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

.. بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد ..

 

ناشناس در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:

یهود میرانم: یعنی خدایا! من را یهود بمیران. در روز مرگ چون یهودی من را در شمار آور. "می‌‌رانم" از ریشەی "میراندن" است و نە "راندن". خداون مردم را می میراند اما نمی راند.

 

ناشناخته در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

جناب بدراق ،
در باره باب چهل و هشتم ( عرفان الهی و پزشکی) اگر توضیحات بیشتری برای خوانندگان مرد مرحمت کنید مایه سپاسگزاری است
میشود از کیسه یخ هم استفاده کرد؟؟

 

گمنام-۱ در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

دان گرامی،
میشود گفت، تارم فیروزه ابروان وسمه کشیده دلدار اند که بر بالای نرگس مستانه وی ( چشم بدش دور) سایه افکنده اند
و همواره مانا در نهان سراینده

 

کسریٰ در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹:

چون حاصل آدمی در این جای دو در
جز درد دل و دادن جان نیست دگر
خرم دل آن که یک نفس زنده نبود
و آسوده کسی که خود نزاد از مادر

 

جواد در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

اینکه آقای شیردل نوشته اند که اشتباهات کوچکی درنوشتن غزل وجود دارد،درمورد مطلب دومشان صحیح نیست و نحوه نوشتن غزل درست است چرا که(ای ساربان خدارا یعنی ای ساربان به خاطر خدا، برای خدا)بنابر این پیوسته متصل ساز نه اینکه خدا را به شبگیر یا ایوار متصل کند بلکه منظور شاعر این است که ای ساربان به خاطر خدا، پیوسته ایوار را به شبگیر و شبگیر را به ایوار متصل کن.

 

... در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

چندتا نکته از حاشیه ها به نظرم رسید که با اجازتون میگم
به نظرم راجع به موضوع زن اصلا بحث کسره و ... نیست. اول اینکه کلا در اون دوره زن ستیزی بوده. همین ماجرای مشورت کردن با زن و خلاف نظرش عمل کردن خیلی جاها هس، مثلا تو مرصادالعباد. اما به نظر میرسه مولوی تو این زمینه خیلی روشن فکر بوده و از دوران خودش خیلی جلوتر. مثلا تو فیه ما فیه میگه از بیرون رفتن زن جلوگیری نکنید، مهم ذات انسانه، محدودیت اجباری خوب نیست و ...
گذشته از این مسائل حداقل در مورد این بیت تقریبا مطمئنم که کلمه زن کاملا فارغ از نگاه جنسیتی به کار برده شده. مولوی خیلی جاها چه تو مثنوی چه تو دیوان شمس مرد و زن رو مخالف هم و در حوزه غیرت و تهور و شجاعت و صفاتی از این دست به کار برده.
چنان کاهل بدم کان را نگویم / چو دیدم روی تو مردانه گشتم
از طرفی می بینیم خیلی جاها مرد و زن رو کنار هم و به مفهوم برابری در شان و مقام آورده:
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
بنا بر این تصور من اینه که در این موارد هیچ خدشه ای به مقام زن از طرف مولوی وارد نمیشه، فقط مفهوم مرد نبودن و مردانگی لازم برای انجام کارهای سخت رو نداشتن مد نظره.
من اولین باری که این قسمت جالب از مثنوی رو خوندم بی اختیار ذهنم به سمت تناسخ رفت. هرچند خودم با مفهوم تناسخ چالش دارم ولی جالب بود که دیدم یه نفر به این موضوع اشاره کرد. دوست عزیز من فکر نمی کنم مولوی مستقیما اشاره به تناسخ داشته باشه. بلکه احساسم اینه صرفا رنگ و بوی تناسخ از حرفش برداشت میشه. اون هم به خاطر اشتراک قابل توجه موتیف های عرفان اسلامی و عرفان شرقیه. در واقع بعید میدونم مولوی معتقد به تناسخ باشه. ولی شمه هایی از این موضوع در راه تکاملی که مربوط به طرز فکر خودش در مورد عرفان اسلامیه دیده میشه.

 

یوسف در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

«وفات» درست است چون در مورد «عمر» صحبت می‌کند. استفاده از فراق اصلاً بی‌معنی است. سعدی می‌کوشد در این جا امری غیرممکن را آرزو کند تا فریاد تاثر خود از نرسیدن به معشوق را به گوش شنونده برساند.
ضمناً «طی نمودیم» هم از لحاظ آوایی مناسبتر به نظر می‌رسد. هر چند باید نسخه‌شناسان نظر بدهند.

 

اردشیر در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰۵:

در مصراع سوم درست عبارت "قلب و خالص" هستش فکر میکنم نه "قلب خالص" که منظور بابا اینه که وسیله تشخیص طلای تقلبی از خالص بوته ی چینی هست که در اون طلا و فلزات را ذوب کرده و عیار میزنند. با سپاس.

 

بهروز behrouz_m۸۷@yahoo.com در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

با سلام لطفاً تلفظ ((جستن زجو)) را با اعراب گذاری بنویسید.و معنی آن را هم بگویید.ممنون

 

کاوه در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

ای کاش دوستان به جای حاشیه های بی خاصیت به اشارات نظر و سحر سخن خواجه بپردازند.

 

۱
۳۰۹۷
۳۰۹۸
۳۰۹۹
۳۱۰۰
۳۱۰۱
۵۰۵۰
sunny dark_mode