گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفت
برقِ عشق ار خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت
جورِ شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
در طریقت رنجشِ خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
عشقبازی را تحمل باید ای دل، پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میانِ همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیبِ حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی؟ گر به جایی رفت رفت



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ بیانگر موضوعات عشق، خطاها و گذرا بودن رنجها و موانع در مسیر عشق است. حافظ میگوید اگر خطایی از کسی دیده شود یا جفایی به او روا داشته شود، باید آن را فراموش کرد. همچنین در عشق باید تحمل داشت و به جزییات منفی توجه نکرد. در نهایت، او یادآوری میکند که نباید به عیوب دیگران بپردازیم و بر آزادی و رهایی از قید و بندها تاکید دارد. همه این مسائل نشاندهنده نگرش مثبت حافظ به عشق و زندگی است.
از جانبِ زلف سیاه و معطّر تو اگر خطا و اشتباهی سر زد و از چشمان و خال و خطِ سیاه تو، ستمی به ما رسید،اشکالی ندارد زیاد مهم نمی باشد و میگذرم.
اگر خرقه ی درویشیِ من به آتش برق عشق سوخت و خاکستر شد اشکالی ندارد هرچه دارم فدای عشق باد. و اگر از طرف پادشاهی کامروا جفایی برگدایی همچون من رفت هیچ اهمیّتی ندارد.
در مسلکِ ما که در حال سیر و سلوک هستیم رنجیدن معنایی ندارد ما از هیچکس کینه به دل نمی گیریم و نمی رنجیم باده بیاور خوش باشیم اگر کدورتی هم باشد همانگونه که خوشی و خرّمی در گذرند این نیزمی گذرد وبه فراموشی سپرده می شود.
ای دل در عشقبازی باید صبور و شکیبا باشی، بی تابی مکن اگر هم در عشقبازی رفتاری ملالت انگیز رخ نمود و یا خطایی از جانبِ معشوق صورت گرفت اشکالی ندارد تحمّل کن و مقاوم باش.
اگر از حرکاتِ دلبرانه ی معشوق، دلِ عاشق زیر بار اندوه و حسرت به تنگ آمد مهم نیست و اگر میان عاشق و معشوق هر اتّفاقی رُخ داد خیر است و ملالی نیست.
درست است که از دشمنی سخن چینان این وضعیّتِ ملالت بار رقم خورده است لیکن من از حق خود میگذرم چرا که در میان همنشینان رخداد های این چنین غیر معمول نیست و من هیچ شکایتی از آنها ندارم .
ای واعظ سخن چین که پشت سر حافظ بدگویی میکنی و از خانقاه رفتن او را دستآویز قرار داده و با بوق و کرنا در مجالس عمومی اعلام می کنی، آری من از خانقاه که مکان ریا و تزویر است رویگردان شدم و خود را خلاص کردم تو نمی توانی پای آزاد اندیش و آزاد مردی چون مرا به بندی ، کسی که از تمام قید و بند تعلّقات رها گشته ، هرجا که بخواهد می رود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر مرا در بی هشی با دوست کاری رفت رفت
بیدلی را گر ز دستش اختیاری رفت رفت
همین شعر » بیت ۱
گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفت
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.