محسن حیدرزاده جزی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:
وزن شعر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن است لطفا اصلاح کنید .
در بیت منزه است ... به نظر می رسه به خاطر وزن ،مصرع دوم این طور باشه :
تو خواه سبحه شمر خواه می پرست برون آ
حمید سامانی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۳ - گفتار اندر پروردن فرزندان:
آقای خادمی کاملاً درست گفته اند، در اولین مصراع بیت اول بین ز و ده بایستی فاصله رعایت شود
یعنی سن پسر از ده (سالگی) که گذشت
مصراع دوم بیت ششم به نازش مدار صحیح است نه "بنازش" مدار
مصراع اول بیت شانزدهم کاو (مخفف که او) صحیح است نه کو - ولی کو خوانده میشود حرف الف صامت است
همینطور نظر خانم جابری بسیار صحیح و منطقی به نظر میرسد
فرشید لشگرآرا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۸:
همچنین مصرع دوم بیت پنجم چنین آمده : چشم تو برگشته بود تیره و خیره نگری
فرشید لشگرآرا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۸:
در نسخه ی فروزانفر چاپ امیرکبیر نسخه سیزدهم این مصرع چنین آمده است : بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است مها
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
بعضی براین باورند که حافظ این غزل را درفراق همسرخویش سروده است. همسری که ازنظربازی وعاشق پیشگی ِ حافظ به تنگ آمده ووی راترک کرده است.! گرچه این نظریّه چیزی جزحدس وگمان نیست لیکن بعضی ازابیات درتاییدِ این حدس وگمان می باشند. به هرحال چون اسمی بُرده نشده،دلیل روشنی براین ادّعا دردست نیست. هرچه هست غزل سوزناک است وشاعر غزل را در غم واندوهِ کسی سروده که بسیاردوست می داشته وظاهراًمدّتیست نسبت به اوبی توجّهی می کند.
آتش: استعاره ازغم دوری واندوهِ فراق
جانانه: معشوق
خانه: اشاره به سینه
کاشانه: دراینجا منظورکلّ هست ونیستِ شاعر
معنی بیت
سینه ازآتش سوزنده ی دل درغم واندوهِ معشوق سوخت. دراین خانه(سینه) ازغم دوری وفراق معشوق، آتشی شعله ورشده بود که (باتداوم دوری به همه جاسرایت کرد ) وتمام هست ونیستِ مرا(کاشانه) سوزاند وخاکسترنمود.
زین آتش نهفته که درسینه ی من است
خورشیدشعله ایست که درآسمان گرفت
تنم از واسطه ی دوریِ دلبر بگداخت
جانم از آتش ِ مِهر رُخ جانانه بسوخت
از واسطه ی: به واسطه ی، به علّت
بگداخت: شعله ورشد وکاملاًسوخت
آتش بعضی اوقات آتش ِشوق است بعضی اوقات آتش ِ حسرت است بعضی اوقات..... دراین مصرع اوّل این بیت آتش ِ دوری وفراق ودرمصرع دوّم آتش محبّت است که هست ونیستِ شاعر راسوزانده است.
معنی بیت: جسم وتنم ازعذابِ دوری ِ دلبرآتش گرفت وگداخت. جانم نیز ازآتش شوق ومحبّت بسوخت.محبّت که زیادباشد همچون آتشی شراره می کشد ودل وجان عاشق بکام خویش می کشد ومی سوزاند.
فکرعشق آتش غم دردل حافظ زد وسوخت
یاردیرینه ببینید که بایارچه کرد!
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش برمن زسرمهرچوپروانه بسوخت
سوزدل بین: ببین که چگونه دلم شدید می سوزد
که زبس آتش ِاشکم : ازشدّتِ آتشین بودنِ قطراتِ اشکهای من ،
معنی بیت:
ببین که چگونه دلم درآتش شعله وراست؟ ازشدّت ِ سوزش چنانکه می گریم اشکهایم آتشین است! آنقدرآتشین که دل ِشمع به رحم آمده وازروی دلسوزی همانندِ پروانه به حال من می سوزد. شمعی که خود درآتش می سوزد واشکهای پُرحرارتی دارد، بادیدن ِ اشکهای آتشین ِ من دردِ خودرا فراموش کرده تبدیل به پروانه ای نازک دل ولطیف شده وعاشقانه وصمیمانه دلش به حالِ من می سوزد!
درمیانِ آب وآتش همچنان سرگرم تُوست
بس که دربیماری هجرتوگریانم چوشمع
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
آشنایی: یک آشنا، یک دوستِ صمیمی
نه غریب است: غریبه نیست
"دلسوز" دراینجابه معنی ِ مهربان نیست بلکه به معنای کسیست که دل را می سوزاند.
ازخویش رفتن: ایهام دارد: 1- ازدست رفتن ونابود شدن، خاکستر وبربادشدن 2- ازخودی ضربه خوردن. هردومعنی مدِّ نظرشاعربوده است.
معنی بیت: آنکه خانه ی دلم رااینچنین به آتش کشیده،غریبه نیست بلکه یک دوست صمیمی(معشوق) است،(گمان نکنید که غریبه ویادشمن است!) وقتی که کاملاً دراین آتشی که دوست به پاکرده ورفته سوختم وخاکسترشدم دلِ بیگانگان(غریبه ها) براحوال من سوخت.
دیدم وآن چشم دل سیه که توداری
جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد!
خرقه یِ زُهدِ مرا آبِ خرابات ببرد
خانه ی عقل مرا آتش ِمیخانه بسوخت
خرقه لباسی که نمادِ پرهیزگاری وتقواست.
آبِ خرابات: باده وشراب
آتش میخانه: استعاره ازمی
معنی بیتِ: بنیادِ زُهد وتقوای مرا شراب وباده برباد داد وفروریخت. خانه ی عقل وخردِ من نیز درآتش میخانه سوخت. میگساری وشرابخواری عقل مرا ازبین بُرد.
البته حافظ ازاینکه خرقه ی زهد وخانه ی عقلش رابه فنا داده، ناراحت ودلگیرنیست. چرا که اوهمیشه، هم ازخرقه بیزاربوده وهم ازعقل. خرقه را نمادِ ریاکاری می دانست وعقل راعاجز وناتوان درکِ لذتِ کرشمه وناز!
کِرشمه ی توشرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبرافتاد وعقل بی حس شد
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچولاله جگرم بی می و خُمخانه بسوخت
لاله: گل سرخی که ظاهراً همانندِ جام شراب است. درمیان ِآن سیاهی وجودارد که شاعران آن را به شراب تشبیه کرده اند. حافظ سیاهیِ آن را داغ عشق می بیند.
هرگاه توبه کردم که دیگرسراغ باده خواری نروم وپرهیزگار وباتقواباشم همانندِ پیاله ای که به ضربه ای می شکند شکست ومن بازبه سراغ شراب وعیش وعشرت رفتم!
درمصرع دوّم: جگرمن نیز همانندِ لاله که دردل خود بطورطبیعی داغی دارد ازروزاَزل داغ عشق داشت واین سوختگی وداغی ازشراب وخمخانه نیست بلکه ذاتیست.
درنظرگاهِ حافظ که طریق عشق را انتخاب کرده، توبه درمقابل وسوسه ی عیش ونوش همیشه شکست پذیر می باشد. چراکه اوعاشق است و رویکرد از عیش ونوش به زهد وپرهیزگاری، برای عاشقی مثل حافظ، فرحبخش وقانع کننده نیست. به ویژه اینکه اوزاهدان ریایی وپرهیزکاران تزویرکار رادیده وهرگزدلش نمی خواهد که اونیز درمسیروطریق آنها گام بردارد. ازهمین توبه های حافظ همیشه باشکست روبرو می شود.
اساس توبه که درمحکمی چوسنگ نمود
ببین که جام زُجاجی چگونه اش بشکست!
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سربه درآورد و به شکرانه بسوخت
ماجرا: قصّه، داستان و آنچه که روی داده.
"ماجرا" در اصطلاح ِ صوفیه ، حل وفصل کردن اختلافات بین مریدان توسط مرشد ومراد است. بدینصورت که هرگاه مریدی از دست و زبان مریدی دیگر دچار کدورتِ خاطر شده وازاورنجیده می شده، مریدِ خاطی توسطِ مرشد مورد بازخواست وتنبیه قرارمی گرفت وموظّف می شد در حضور جمع مریدان، اظهارپشیمانی و پوزش کند. اومی بایست دلِ برادر خود را به دست می آورده تاماجرا تمام شود. حافظ بابکارگیری این واژه هم به معنای ِمعمول دربین مردم هم به معنای خاصِ درمیان صوفیان، ازمعشوق خود می خواهد بازگشته ودل اورا به دست آورد.
مردمِ چشم: مردمک وسیاهیِ چشم.
خرقه سوزی نیز درنزدِ صوفیان مرسوم بوده وبنا به دلایل گوناگون، ازجمله رسیدن به مرحله ای بالاتر وغیره، ازشوق واشتیاق خرقه راکه لباسی جلوبسته بوده ازسر درمی آورده ومی سوزاندند تا به خیال خود اعلام کنند که به مرحله ای ازبینش رسیده اند که دیگرنیازی به این خرقه که به منزله ی ِ اعتبارظاهریست ندارند! امّاحافظ که درقید وبندِ این مراسمات صوفیگری وامثالهم نبوده ودرهمه ی موارد به طریق ِ خود وبه قوانینی که خودوضع می کرده عمل می نمود، دراینجا صرفاً به منظوراینکه با زبان ِ آن دوران سخن گفته باشد واژه های "خرقه سوزی وماجرا" رابکارگرفته است. خرقه سوزی حافظ بیشتر به خاطر طنز وتمسخر و انزجار و بیزاریست که ازخرقه داشته نه به دلیل پایبند بوده به رسم ورسوماتِ صوفیان!
بسوزاین خرقه ی تقوا توحافظ
که گرآتش شوم دروی نگیرم !
معنی بیت:
ای معشوق قصّه ی کدورت را فراموش کن واز درصلح وآشتی درآی ببین که مردمک چشم من ازشوق آمدن تو،خرقه اش را ازسردرآورده وچگونه می سوزاند؟.
ضمن آنکه این معنی نیزمدِّ نظرحافظ بوده که مردمک وسیاهی چشم من ازبس که گریه کرده ام ازبین رفته وسفید شده است. به عبادتی حافظ سپیدشدن چشم خودرا به خرقه سوزی تعبیر کرده است.
هنگام وداع توزبس گریه که کردم
دورازرخ توچشم مرانورنمانده است
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دَمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
"افسانه" دراینجا پرداختن به همین ماجرا وگله وشکایت واظهار دردمندیست.
خطاب به خویش می فرماید:
ای حافظ این حرفها راتمام کن و دست از گله و شکایت بردار، جامی شراب بنوش وبی وفایی رایاررا ازخاطرببر ازبس که نالیدی تمام شب بیداربودیم وشمع به بیهودگی سوخت.
چه نقشه ها که برانگیختیم وسودنداشت
فسون ما بَر ِ اوگشته است افسانه !
محمد رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان
شاید برای بعضی دوستان سوال بشه که بنده چه چیزی گفتم که آقای حسین چنین کامنتی علیه بنده نوشتند . بنده در پاسخ به صحبت های عجیب آقای اشکان نوشته بودم که نمی دانم ایشان جدی این سخنان را گفته اند یا به شوخی . در ضمن گفته بودم که آقای اشکان به جای خواندن تاریخ ، سریال افسانه جومونگ را دیده اند و عجیب تر اینکه ایشان دیگران را هم به منجمد بودن ذهن متهم کرده بودند . پس از کامنت جناب حسین ، قصد پاسخ گویی به ایشان را داشتم . قصد داشتم از ایشان بپرسم آقای اشکان برای فضائلی که برای یزید برشمرده و اتهاماتی که علیه حضرت علی و امام حسین مطرح کرده چه دلایلی را مطرح کرده که شما می گویید آقای اشکان برای گفته های خود دلیل دارد ؟ آنچه ما در کامنت جناب اشکان دیدیم فقط ادعا بود بدون هیچ دلیلی . اما از آنجا که علاقه به درگیری و بحث آن هم بر سر چنین ادعاهای عجیبی نداشتم از مدیریت محترم سایت درخواست کردم کامنت بنده حذف شود . اما در این چند روز هنگام مرور اشعار این سایت به موارد عجیب تری در مورد جناب اشکان برخورد کردم . ایشان ذیل برخی دیگر از اشعار مولوی که در مدح حضرت علی بوده سخنان عجیب دیگری را بر علیه حضرت علی مطرح کرده بود . گویی ایشان بر خود واجب می داند هر جا که سخنی از حضرت علی است بیاید و بر علیه ایشان کامنت نویسی کند . به طور مثال ایشان ذیل شعر بخش 129 مثنوی دفتر ششم که 4 بیت اول آن اشاره به حدیث " من کنت مولاه فعلی مولاه " دارد ، چنین کامنت نوشته : " چهار بیت اول جعلی است و اصلا ربطی به بقیه ابیات ندارند و در ضمن کفر و شرک گویی شده که به اسم مولوی می خواهند مردم رو در ظلمت نگه دارند . "
یا ایشان ذیل اشعار بخش 164 مثنوی دفتر اول ( خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی ... ) ، بخش 165 مثنوی دفتر اول ( سوال کردن آن کافر از علی ... ) ، بخش 166 مثنوی دفتر اول ( جواب گفتن امیرالمومنین ... ) ، بخش 167 مثنوی دفتر اول ( گفتن پیغامبر به گوش رکابدار امیرالمومنین ... ) ، بخش 172 مثنوی دفتر اول ( گفتن امیرالمومنین با قرین خود ... ) این چنین کامنت گذاشته اند :
" این ابیات همه جعلی و دروغه و مولوی با توجه به قرآن و هشدارهایی که قرآن در مورد علی به پیامبر و مردم داده ، هرگز علی را مدح نمی کند . "
یا ایشان ذیل شعر " مخمس " دیوان اشعار شیخ بهایی چنین کامنت گذاشته اند :
"با توجه به شعرهای بی محتوا و گاهی شرک آلود و کفر آلود شیخ بهایی ، بی شک این شعر دزدیه . آخه یه چیزایی تو این شعر گفته شده که اگر اونا رو درک می کرد و می فهمید ، عمرا شعرهای دیگه رو نمی گفت . "
شهراد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
میوه نمیدهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
این کاملا درست است: هم میوه نمی دهد آغاز است و هم سیب درست است نه سرو.
مرید از اول دنبال چیدن میوه هستش یا از اول توقع داره میوه بچینه (میوه نمیدهد به کس) اما تا کاملا تسلیم نشه میوه خبری نیست (باغ تفرج است و بس). مراد از همه چیز حفاظت میشه (جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
) پس دست از حیله برای چیدن سیب بردار (گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود) و در پاکی نیت کوشا باش.
تازه وارد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۲ - منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را:
در بیت نوزدهم بر اساس نسخه رینولد نیکلسون صحیح بیت اینست از حدیث شیخ جمعیت رسد تفرقه آرد دم اهل حسد
تازه وارد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۲ - منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را:
دربیت نوزدهم براساس نسخه رینولد نیکلسون صحیح بیت اینست ازحدیث شیخ جمعیت رسد تفرقه آرد دم اهل حسد
احسان در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
تفاسیر و نظرات دوستان خواندنی بود اما برای بنده جالب ست چطور هنوز ما با این حقیقت کنار نیومدیم که هرکسی به اندازه اندیشه و دنیای خودش از اطرافش برداشت خودش رو داره ،میکنه :
اینچہ میگویم بہ قدر فہم توست
مردم اندر حسرت فهم درست .
...
حال پخته در نیابد هیچ خام
این سخن کوتاه باید والسلام
... یا
هر کسی از ظن خود شد یار من !
خلاصه که سعی کنیم افکارمون رو به هم تحمیل نکنیم ،
این سخن پایان ندارد تیز دو
امیرعلی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۸۷:
این شعر، در خصوص اهمیت تجرید (عدم وابستگی)، مرا به یاد شعر زیبایی از عطار انداخت که فرمود:
گر صفا میبایدت، تجرید شو
ور خرد داری ز اهل دید شو
(اهل دید = صاحبان بصیرت، اولوالالباب)
حسین در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:
با سلام
من ترجمه این شعر به انگلیسی رو از کجا میتونم پیدا کنم، کسی میتونه راهنمایی کنه؟ به دنبال ترجمه دقیق نیستم، همین که مفهوم کلی ابیات رو برسونه کافیه
صائب در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:
موزیک ویدیو نامجو قشنگه . نمیدونم چرا از یوتیوب پاکش کردن ولی توی ویمئو هنوز هست
مسعود در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰:
بی نظیره.. مخصوصا دوبیت اول
مجید در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:
در بیت اول فکر کنم به جای گل خیر آشنایی، گل باغ آشنایی صحیح است
سروش آسمان در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:
نماد گل تظاهر است و خاصیت گلاب اثر، پس حتی بی نظر از این و آن که از ظرایف شعر حافظ هست، پرده نشین گلاب اسست و شاهد بازاری گل. سلام
کسرا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
شعر بسیار زیبایی ست
تماشاگه راز در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
در این غزل حافظ مضامین به کار گرفته خود را از نظامی گنجوی گرفته و به نحو شایستهتری ارائه میدهد:
1- مضمون مطلع غزل حافظ را نظامی در لیلی و مجنون چنین سروده است:
پرکندگی ازنفاق خیزد
پیروزی از اتفاق خیزد
2- مضمون بیت سوم غزل حافظ را نظامی در لیلی و مجنون به این صورت آفریده است:
خورشید که او جهانفروز است
از آه چو آتشم به سوز است
3- مضمون بین نهم غزل حافظ را نظامی در هفت پیکر چنین سروده است:
کاتبالوحی گل به آب حیات
برشقایق به خون نوشته برات
کمالخجند:
زلف کمند آفکنت اقلیم جان گرفت
با این کمند روی زمین میتوان گرفت
شاه نعمت الله:
سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت
جانم فدای او که تمام جهان گرفت
****
k.k در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
دوستان گرانقدر اگرکسی تفسیرکامل چندی از غزلیات ودیوان شمس رو داشت قراردهد.یک دنیاتشکر :)
مریم در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۵: