شوکت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۰:
خنک آندم که فراش فرشنا اندر این مسجد
درین قندیل دل ریزد ز زیتون خداروغن
رضا سامی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:
برای درک بهترِ بیتِ سوم و بر اساس لغتنامۀ دهخدا:
مومیا: ماده ای سیاه رنگ و قیر مانند که برای درمانِ شکستگی از آن استفاده می کنند. به گفتۀ نویسندۀ حدودالعالم، بهترینِ آن در دارابگرد یافت می شود.
رضا سامی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:
بله جناب شمس. این بی هویتی از کرامات صاحب بن عباد بوده. جالب اینجاس که تو اصفهان گنبد و بارگاه داره ( منطقۀ توقچی - کوچۀ صاحب بن عباد ) و مردم عین امام زاده میرن ازش حاجت میطلبن!!!! از ماست که بر ماست...
محمد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
گدایی ابلیس جن رو میکنه به نظر
شهلا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
درود بر همگی که زحمت تفهیم این شعررا به دیگران کشیدند ودرک والایشان را نشان دادند، درودبر شمایان. برنامه 686 گنج حضور این شعررا به زیبایی هرچه تمامتر تفسیر می کند
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۵:
فرهنگ ایرانی نوروزی بن مایه رازورزی و عرفانی دارد
جمشید پادشاه چهارم است پس از کیومرث و هوشنگ و تهمورس و خورشید هم از آسمان چهارم میتابد
هر دو بر تمام جهان پادشاه اند جمشید تابش جم یا دویی است بر هستی
دل و عشق یکی سپید و بدون آلودگی است و یکی در رابطه است و از راه پر خون میگذرد
نه آنکه به هلاکت برسد بلکه جاودانه میشود و دل را به دل وصل میکند
این عروسی آسمانی است پیوند دلها امری زمینی نیست بلکه جهانی است و شاهد این پیوند همانا ناهید است
که پاسدار پاکی و روانی است. پیامبران کسانی هستند که این حقیقت و راز را با دیگران در میان میگذراند
و راز امروز این است که شمس تبریز امروز پادشاه جهان است و برای شاه باید جان داد که ارزش آنرا درد
کمال داودوند در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۹:
3789
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
این غزل همان غزل 60 است ولی مطلع آن عوض شده است یا تصحیح گردیده است مطلع غزل بسیار مهم است
معمولاً شاعر حرف خود را آنجا آغاز و بیان میکند و این ویژگی برأعت استهلال نامیده میشود که توانائی شاعر را میرساند که هر چه سریع تر مضمون را به میان آورد
موسی و صفورا و کوری جای خود را به ناهید درخشان میدهد و چشم بینا مصرع دوم به گوش بینا و در همان مصرع اول جای میگیرد و عشق به تقاضا و جای خالی دل نیز پر میشود و کشش دل که موضوع غزل است
دو تصحیح بسیار زیبا :
منمای برق رام تو به منم ناکام کام تو
غم و درد زلیخا را به نتیجه شور و غوغا را
زنشاه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
لطفا به دوستانی که خودشون رو شیخ و واعظ میپندارند و گمان میکنند خدا در انحصار اونهاست بفرمایید عقده های فروخورده خودشون رو جاهای دیگر خالی کنند،حافظ فقط قرآن از بر نکرده بود،مثل این مدعیان، طوطی وار که از بر میکنید و اصلا نمیدونید چی میخونید،او به معنا و مفهوم علاقه بیشتری داشت،به همین جهت خیلی بهتر از شما که فقط سطوح دین رو میبینید به این بصیرت رسیده بود که هرکس سنگ دین به سینه میزند مردم فریبی بیش نیست،و او که ادعای بی دینی میکند و همه اون رو زندیق و کافر میپندارند و مرتد خطاب میکنند از همگان با خدا تر است
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
براستی عرفان جلال دین با دیگر عرفا متفاوت و یگانه است و مکتب عشق ویژه خود اوست
او دل را مرکز هر چیزی میداند و هر چیزی در هستی دل دارد و همه دلها به هم راه دارند
دل مرکز نویی و خرمی است
خموشی یعنی توجه به دل و اینکه چیز دیگری مهم تر از آن نشود تا از موهبت دل برخوردار شویم
که همان کشش دل است به بالا و اثر آه دل که از راه پنهان آتشها بپا میکند
rezasafari در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۱:
بسیار دیده ام که جنابش ؛ به نحوی به جبر! چشمی داشته اند.
لیکن دراینجا ودربیت آخر همین، تکلیف را بر نظارهء جبر واختیار روشن کرده اند
که؛
اگرجستی نمی زنیم ؛پریدن نمی دانیم وگرنه این گوی واین میدان.
حسین در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲ - سرود رفته باز آید که ناید؟:
محمد رضا پیرهادی گرامی
{از سرزمین وحی که روزی منشا نسیم عظمت مسلمانان بود}؟؟؟؟؟
از کدام ”نسیم عظمت “صحبت میکنید؟
در تاریخِ آن سرزمین جز جنگ ، جهاد و غزوه ، چیز دیگری سراغ دارید؟
مسعود عباسی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
با سلام
می توان وزن این شعر و اشعار مشابه را از زیر مجموعه های اوزان دوری ( متناوب ) بر شمرد. وزن هایی همچون مستفعلن فع مستفعلن فع ( فع لن فعولن فع لن فعولن ).واژه مفاعلاتن بعنوان رکن ، در میان ارکان عروض ثبت نشده است . بطور مثال در کتاب ادبیات فارسی 1 ( دوره پیش دانشگاهی رشته علوم انسانی )
شاهین در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - قصیدهٔ طلوعیه:
مسعود درست میگوید
تصحیح کنید لطفا
semenibijan در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۶۱:
میان تخته نردم نشاندی
محمد رضا پیرهادی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲ - سرود رفته باز آید که ناید؟:
مرحوم اقبال از این که در زمان او خبری از بیداری مسلمین و باز گشت به اصالت خود دیده نمیشد و کسی به روشنی متوجه راز عقب ماندگی جوامع اسلامی نبود تا اندازه ای نا امید می نمود و سرود عظمت رفته را برگشتی نمی دید و از سرزمین وحی که روزی منشا نسیم عظمت مسلمانان بود نیز با شرایط اجتماعی و حکومتی جدید امیدی به وزش نسیمی نمیدید و از سویی پایان عمر خود را می دید اما به زعم خود حتی امیدی به این که کسی چون او که راز عقب ماندگی و به عکس راز پیشرفت مسلمانان را بداند دوباره باز اید و سر بر اورد نداشت. اما از طرفی شعر ای جوانان عجم جان من و جان شما حاکی از امید او به ایرانیان بود که باید این امید به لطف خدا و همت جوانان ایران محقق گردد
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
ای شاهد قدسی که کشد بندِ نقابت ؟
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
بعضی ازشارحان این غزل را خطاب به تورانشاه،بعضی دیگر به شاه شجاع ،بعضی دیگرخطاب به دل دانسته اند. بعضی ازبافندگانِ محترم آسمان وریسمان نیز مثل همیشه آن راعارفانه پنداشته اند!
بنظرنگارنده باتوجّه به الفاظ وواژه هایی که بکاررفته،غزل خطاب به یک معشوق زمینی (جنس مخالف) سروده شده وبس!
نمی دانم چرا این بعضی ها، اصراردارند همه ی غزلیّاتِ حافظ راعارفانه ببینند! این بعضی های خاص ومحترم، گمان می کنند که محبوبیّت ِحافظ ،مشروط به عارف بودن اوهست؟! واگرازغزلیّاتِ او برداشتِ غیرعارفانه شود چنین وچنان می شود! شایدهم نگران ِ محبوبیّتِ حافظ نیستند ونگران منافع خودشان هستند! نگران اینکه اگربرداشت های غیرعارفانه شود، نمی توانند دیگرخودشان رابه حافظ چسبانده وازسفره ی شهرت وآوازه ی بی پایان اواِرتزاق کنند وژِست عارفانه بگیرند!
باید بپذیریم که حافظ نیزمثلِ اغلبِ آدمیان، عاشق می شده، گناه مرتکب می شده شراب می نوشیده و.... امّا پاک می اندیشیده،پاک زندگی می کرده وهرگزبرای قرارگرفتن درکانون توجّه دیگران، ازسفره ی آوازه وشهرت کسی ارتزاق نمی نموده است.
شاهد: دلبر، دلسِتان
قدسی: پاک ومقدّس،بی آلایش
نقاب: معجر ومقنعه ،پارچه ای که دختران وزنان به عنوان حجاب برسر وصورت می انداختند تا ازدیدِ نامحرمان دراَمان باشند. هنوزهم دربسیاری ازشهرهای مرزی ازاینگونه حجاب استفاده می کنند.
که کشد بندِ نقابت: چه کسی بند نقابت رامی گشاید؟
مرغ بهشتی: استعاره ازشاهد ومحبوب، پیداست که معشوق حافظ همانندِ پَریان بهشتی زیبابوده که باعنوان مرغ بهشتی موردِ خطاب قرارداده است.
معنی بیت: ای محبوبِ دلبندم کجایی؟ ودرپیش چه کسی هستی؟ چه کسی این سعادت راپیداکرده وازبودن با تومستفیض شده است؟ چه کسی اینقدربه تونزدیک شده واین اجازه راداردکه بندِ نقاب تورابازکند؟
ای محبوب من ، ای مثالِ مرغانِ بهشتی زیبا وسبکبال، چه کسی افتخار خدمتگزاری به تورا پیداکرده وبه توآب وغذا می دهد؟ کیست آن خوش اقبال ِسعادتمند که در خدمتِ توست؟
یارب آن شاه وشِ ماه رخ ِ زُهره جبین
دُرّیکتای که وگوهریک دانه ی کیست؟
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
خوابم بشد: خوابم ازدیده برفت. دچاربی خوابی شده ام ودیگرنمی توانم بخوابم.
معنی بیت: ازاین فکر واندیشه ی آزارنده وجگرسوز که اینک درآغوش چه کسی آرام گرفته ای، دیگرخواب به چشمانم نمی آید. مُدام دراین تشویش ونگرانی هستم که چه کسی تورا نوازش می کند؟ چه کسی تورا درآغوش گرفته وباتوهمخواب شده است؟ ازاین غصّه نمی توانم بخوابم!
باتوجّه به عبارات والفاظی که بکاررفته، روشن است که مخاطبِ حافظ در نه خدا ،نه شاه شجاع ونه تورانشاه، بلکه معشوقه ای زیبا روی همچون فرشتگانِ بهشتی بوده که حال بنابه دلایلی ازیکدیگر دورمانده اند.
شاید بتوان پذیرفت که این عباراتِ عاشقانه خطاب به تورانشاه یاشاه شجاع سروده شده، زیرا زبان وبیان حافظ زبانی خاص وسرشارازمضامین عاشقانه هست ودرغزلیّاتِ دیگرنیزکه بصراحت نام شاه شجاع یا وزیری برده شده،مضامین عاشقانه نظایراین ابیات فراوان بکار رفته است . امّا اینکه تصوّرکنیم مخاطبِ این عبارات ِعاشقانه، خدابوده وحافظ درحال گفتگو بامعشوق ازلیست، بسیارجاهلانه ونابخردانه بوده ومعنایی جز کج فهمی و خودفریبی نخواهد داشت.
حالیا خانه برانداز دل ودین من است
تا درآغوش که می خُسبد ودرخانه ی کیست؟
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه ی آمرزش و پروایِ ثوابت
مراد ازدرویش خودِ شاعراست که ظاهراً موردِ بی توجّهی ِ معشوق قرارگرفته است.
پَروا:بیم وترس ، میل ورغبت
ثواب: ثواب با ث در اصل یعنی اجر و پاداش و مُزدِعمل، که آن را برای احسان و نیکی هم به کار میبرند. نقطهی مقابلش میشود عِقاب به معنای جزای بدی.
معنی بیت: ازحال منِ درویش جویا نمی شوی، مگرتونمی دانی که اگر از درویشی مثل ِ من دلجویی کنی، کارثوابی کرده ای و باعثِ آمرزشِ گناهان تومی شود.؟ نسبت به من بی تفاوت شده ای می ترسم که آنقدرسنگین دل وبی رحم شده باشی که میل به ثواب کردن نیزدروجود توازبین رفته و به آمرزش وپاداش اُخروی هم بی توجّه شده باشی!
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سرداری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگردردم؟
راهِ دلِ عشّاق زد آن چشم خُماری
پیداست ازاین شیوه که مست است شرابت
راهِ دل عشّاق زد: دل عاشقان را ربود وشیداو شیفته ی خودکرد. به یغمابردن دل ِ عاشقان
چشم خُماری: چشم خُمارین،شراب زده، امّا بااین ترکیبی که حافظ به مددِ نبوغ خویش بکارگرفته، معنای دیگری نیزتولیدشده است. "چشم خماری": چشمی که حالتِ خوش مستی دارد بی آنکه باده ای خورده باشد.
شرابت:شراب تو،دراینجا کنایه ازچشم معشوق است. ازآنجاکه چشمان خماری ِ معشوق، درنظر عاشق گیرایی ِ خاصّی دارد وسببِ مستی عاشق می شود، به جای چشم "شراب" آورده است.
درادبیّات عاشقانه چشمان معشوق شهلا، مست،بیمار،خمار،فتنه انگیز وچشمان عاشق:بی خواب، اشگبار،خونین وغم پرست است.
معنی بیت: چشمهای خمارین ِ تودلهای عاشقان را به گونه ای به یغمامی برد که گویی چشمان تو مست شرابِ انگوری هستند. (درحالی که حقیقت غیرازاین است وچشمهای توبی باده و شراب مستند.)
من ازچشم توای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کزحبیب آید هزارش مرحبا گفتیم
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رایِ صوابت
غمزه: اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی نازوکرشمه
خطارفت: کارسازنیافتاد ومن هنوززنده ام
رای: نظر وتصمیم
صواب: راست ودرست
تیری که با کمان ابروان وتیرمژگان درازت باهدفِ کشتن من زدی، کارسازنیافتاد وبه خطارفت ومن هنوز زنده ام! اندیشه وتصمیم اَت برای کشتن من درست بود تاببینیم دوباره درسرچه خواهی داشت وچه اندیشه ی درستی خواهی گرفت!
معشوق هراندیشه ای که درسرداشته باشد وهرتصمیمی که بگیرد همان درست است. ازطرفی مُنتهای آرزوی عاشق این است که به تیرعشوه وغمزه ی معشوق بمیرد وجانش رانثاراوکند. ازهمین رومی فرماید اندیش وفکرتو درست بوده است.
خونم بریز وازغم عشقم خلاص کن
منّت پذیرغمزه ی خنجرگذارَمت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت
جنابت: بارگاه ومَحضرتو،آستان تو
ناله ها وشِکوِ هایی که درفراقت کردم هیچکدام به گوش تونرسید! چنین که پیداست دورازدسترسی درگاه تو بسیار بالاتراست که ناله وافغان های عاشقانت رانمی شنوی!
جنابِ عشق بلنداست همتی حافظ
که عاشقان رهِ ی همّتان به خودندهند
دور است سرِآب از این بادیه هش دار
تا غولِ بیابان نفریبد به سرابت
سر ِآب: سر ِ چشمه، منظورهمان سرمنزل محبوب است
بادیه:صحرا وبیابان، منظورهمان بیابان عاشقیست.
غول بیابان: بیابانی که عظیم باشد و وتوهّم زا، ضمن آنکه غول اشاره ی لطیفی نیز به داستانهایی دارد که معمولاً درآن هیولایی ظاهرشده و قصدِ فریبِ کسانی را می کند که ساده دل وخوش باورند.
سراب: بخشی اززمین که دراثرتابش نورخورشید، از دور همانندِ آب به نظرمی رسد و سبب گمراهی و انحراف آنها می شود.
معنی بیت: دراین بیابانی که ماهستیم چشمه ی آب بسیار دوراست. مواظب باش که این بیابان ِ عظیم و پرخطر،سراب های زیادی دارد. باید بسیارقوی،آگاه ومقاوم باشی تابتوانی سراب ها راتشخیص داده ومنحرف نگردی تا اینکه به سرچشمه دست پیداکنی.
سرآب با سراب درظاهرآهنگ مشابهی دارندوتقریباً ازلحاظ نوشتاری هم شبیه هم هستند امّا درمعنا درست نقطه مقابل یکدیگر ودرتضاد اَند. حافظ به مددِ نبوغ بی نظیرخویش آنها رادریک عبارتِ پرمایه درکنارهم قرارداده ومضمونی شاعرانه ونغز خلق کرده است.
ازاین بیت می توان برداشتِ عارفانه نیزنمود:
ای عاشق، سرمنزل محبوب بسیار دورازدسترس است. بیابان عاشقی خطرناک است وازهرسوصدها خطر (وسوسه های دل،حُبّ ِ جاه ومقام، خودخواهی،بُخل وکینه و....)در کمین است.هشدارکه به اسرار ورمزو رازِ راه آگاه باشی، مبادا سراب ها گمراهت کند ودرنهایت به منزلِ مقصود رهنمون نگردی.
ازهرطرف که رفتم جزوحشتم نیفزود
زینهارازاین بیابان وین راهِ بی نهایت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایّام ِ شبابت
شبابت: جوانی اَت
خطاب به دل خود است.
معنی بیت: ای دل، جوانی که به بیهودگی وبی حاصلی تَلف شد،تاببینیم که دوران پیری راچگونه خواهی گذراند؟
آیاعبرت گرفته وراهِ درست (عشق) راانتخاب خواهی کرد یاترس را؟
همه ی ما درانتخاب دوراه بیشتر، پیش روی مانیست. عشق وترس . یا ازروی عشق ومحبّت کاری راانجام می دهیم ، یا ازروی ترس!
ترس ازاینکه مبادا چیزی را ازدست بدهم، ترس ازاینکه مبادا چنین وچنان شود، ترس ازاینکه مبادااطرافیان فکربد کنند، ترس ازاینکه مبادا....
امّا درطریق ِعشق ترس ازدست دادن جان ومال معنی ندارد، ترس بدنامی وننگ نیست.درعشق اصلاً ترسی وجود ندارد،هرچه هست شوق است واشتیاق. شوق رانه زبان می تواندبیان کند نه قلم.
زبان ناطقه دروصفِ شوق نالان است
چه جای کِلکِ بُریده زبانِ بیهُده گوست
ای قصر دل افروز که منزلگه اُنسی
یا رب مَکناد آفتِ اّیام خرابت
شاید این بیت وبیتِ پیش رو برای کسانی که معتقدند مخاطبِ غزل شاه شجاع یاتورانشاه است قانع کننده ودلگرم کننده است!
منزلگه اُنس: محفل دوستانه ای که دویاچندنفر همدل وهمراه وهمرای، درآنجا خلوت کرده وبه گفتگو، معاشره و ویا معاشقه می پردازند. روشن است که برای هرکدام ازآنها این چنین مکانی، درحُکم کاخ وقصرخواهدبود.
مَکناد: نکند
آفت ایّام: بلایا ،گزندِ روزگار،چشم زخم
معنی بیت: ای قصری که محلّ اُنس واُلفتِ من ومحبوب بودی، ای کاخی که خاطراتِ معاشقه ی زیادی درتو دارم، الهی که آبادبمانی و از آفات وبلایا وگزندِ روزگار دراَمان باشی .
خالی مَباد کاخِ جلالش زسروران
وز ساقیان سرو قد ِ گلعذارهم
حافظ نه غلامیست که ازخواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم زعِتابت
خواجه: ثروتمند، سرور، ولی نعمت، ، عنوانی برای وزیران و بزرگان.
عِتاب: ملامت ،سرزنش وخشم
حافظ ازآن بنده هایی نیست که به یک خشم ونامهربانی،خواجه ی خودرارهاکرده واز سرور و ولی نعمتِ خود روی گرداند وفرارکند. دوباره به نزدِ من ازروی لطف ومهربانی باز آی که ازخشم وعصبانیّت ِ توبسیارآزرده خاطرم.
زانجاکه رسم وعادتِ عاشق کشیِّ توست
بادشمنان قدح کش وباماعِتاب کن
هادی مختاری در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست:
بیت "نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد"
در سریال "شهریار" که زندگینامه مرحوم شهریار شاعر بزرگ تبریزی ست؛ از زبان ستارخان این بیت بصورت:
پری رو تاب مستوری ندارد
چو در بندی ز روزن سر برآرد
که البته در افواه عموم و برخی منابع به اینصورت هم ثبت شده است.
ناشناس در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:
و نیزه چگونه خون می پالاید؟؟؟
علی مراد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳: