گنجور

 
بیدل دهلوی

به‌هستی انقطاعی نیست از سر سرگرانی را

نفس باشد رگ خواب پریشان زندگانی را

‌خوشارندی‌که‌چون صبح‌اندرین بازیچهٔ عبرت

به هستی دست افشاندن‌کند دامن‌فشانی را

شررهای زمینگیرست هرسنگی‌که می‌بینی

تن آسانی فسردن می‌کند آتش عنانی را

عیار زر اگر می‌گردد از روی محک ظاهر

سواد فقر روشن می‌کند رنگ خزانی را

سراپایم تحیر در هجوم ریشه می‌گیرد

برآرم‌گر ز دل چون دانه اسرار نهانی را

کسی را می‌رسد جمعیت معنی‌که چون‌کلکم

به خاموشی ادا سازد سخنهای زبانی را

نشستی عمرها حسرت‌کمین لفظ پردازی

زخون‌گشتن زمانی غازه شوحسن معانی را

چه‌غم دارم اگر زد برزمین چون سایه‌ام‌گردون

کز افتادن شکستی نیست رنگ ناتوانی را

لباس عارضی نبود حجاب جوهر ذاتی

اگر در تیغ باشد آب‌ نگذارد روانی را

به سعی ناله و افغان غم دل کم نمی‌گردد

صدا مشکل بود ازکوه بردارد گرانی را

به رنگ شمع تدبیرگدازی در نظر دارم

چه‌سازم چاره دشوار است درداستخوانی را

شب‌هجران چه جویی طاقت صبر ازمن بیدل

که‌آهم می‌کند سنگ فلاخن سخت جانی را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس

که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را

ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت

مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را

ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب

[...]

مولانا

عطارد مشتری باید‌، متاع آسمانی را

مهی مریخ‌چشم ارزد‌، چراغ آن جهانی را

چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان

ببیند بی‌قرینه او قرینان نهانی را

یکی جان‌ِ عجب باید که داند جان فدا کردن

[...]

حکیم نزاری

نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را

دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را

به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را

به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را

چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری

[...]

نظیری نیشابوری

کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را

به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را

سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد

که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را

به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است

[...]

کلیم

از آن چشمی که می‌داند زبان بی‌زبانی را

نکویان یاد می‌گیرند طرز نکته‌دانی را

به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی

درازی عیب می‌باشد قبای زندگانی را

نمی‌خواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه