گنجور

حاشیه‌ها

نیکومنش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

سلام و درود بر دوستان
ماجرا کم کن و بازا که مرا مردم چشم
خرقه از سر به در اورد وبه شکرانه بسوخت
مردم چشم :معرفت و بینش
از انجاییکه من به این بینش رسیدم که برای رسیدن و کامیابی از تو بایستی زهد و ریا را کنار بگذارم به شکرانه این بینش خرقه ام را سوزانیدم و تو هم زیاد بهانه گیری نکن (به خاطر ظاهر خشک مذهبی که داشتم )و بازا برای معاشقه .

گمنام در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:

از جناب بلخی پذیرفتنی است که از این گونه تبدیلات!!
سخن بگوید، شما چرا؟؟

شهرام رحمانی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

با عرض سلام به محضر شما ادب دوستان
من سواد کمی دارم ولی با نظر استاد حمید رضا گوهری موافقم.
چون این بیت در مدح خدا میباشد و در مصراع دوم به فکر بنده
کزین برتر اندیشه بر. نگذرد. میشود نتیجه تفکر و فکر کردن انسان که از (اینجا معنای از همان مصراع اول است) نگذرد (نمیشود از آن بیشتر گفت در مدح خدا گفتن از این بالاتر نمیشود که تو صاحب و مالک جان و خرد انسان هستی یعنی از نظر مادی و زمینی جان و از نظر معنوی خرد یا فکر که این دو همه چیز انسان هستند) نمی دانم توانستم منظور خود را بیان کنم یا نه لذا جسارت بنده کم سواد را اگر اشتباهی کردم باز بر این بنده ببخشایید.

۷ در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سر‌آغاز:

چراغی که بیوه زنی برفروخت
بسی دیده باشی که شهری بسوخت
یادآور این بیت ابوسعید :
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند سبلت بسوزد
که بیشتر اینچنین شنیده ایم:
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
درباره ریشه این مثل بیت:
ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکنده » تکه ۲۷

شاهو (Idol Breaker) در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

با سلام.
خیام یک شاعرِ هیچ‌انگار و پوچ‌گرا بوده است که تفکّر و ایدئولوژی (Ideology) وی از زندگی فقط خوردن و نوشیدن و شکم و زیرشکم است. تفکّر خیّام بیشتر به تفکّر مکتب کلبیون (Cynicism) می‌ماند که دنیا را صرفاً محدود به کامجویی مطلق کرده‌اند.
عقیده‌ی خیّام بسیار متزلزل است و ثُباتی ندارد، و مبنای زندگی را به مادّی‌گرایی و ماتریالیسم (Materialism) تفسیر کرده است:
"Eat, drink, and be merry, for tomorrow we die"
بخور، بنوش، و شادکام باش، فردا میمیریم!
طبعاً چنین ایده‌ای از زندگی انسان را به سعادت نمی‌رساند، بلکه بی‌معنایی و پوچی را به ارمغان می‌آورد.
رابرت جَی لیفتُن می‌گوید:
«انسان‌ها بیشترین آمادگی را برای کشتن دارند وقتی احساس کنند که بی‌معنایی بر آنها چیره شده است.»
Robert Jay Lifton, History and Human Survival (New York: Random House, 1969)
البته ما مطمئن نیستیم که این شعار را خودِ خیّام سروده باشد، چون خیّام در جهانِ غرب بیشتر به سببِ آثارِ نجومی و نظریه‌های ریاضی مشهور است، انتسابِ این اشعار به عُمرِ خیّام جای تحقیق و واکاوی عمیق دارد. در هر حال این تفکّرات بیشترین زمینه را برای تخریبِ انسان‌های پاک سیرت ایجاد می‌کند، و بقای انسانی را به مخاطره می‌اندازد.
مرتضی مطهری در یکی از کتابهایش از گاندی نقل می‌کند که:
«تمدّن غربی اگر غربیان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه به اعمال جنسی نموده است، به خاطر این است که غربی به جای «خویشتن جویی» در پی نسیان و هدر ساختن «خویش» است... وقتی انسان روح خود را از دست بدهد، فتح دنیا به چه درد او می خورد؟» [مجموعه آثار/ جلد 2/ صفحه‌ی 305]
انسانِ عاقل مِی‌خوارگی را زائل‌کننده‌ی مغز می‌داند، و کامجویی و بهره‌های زندگی را تنها مشروط بر لذّت‌هایی می‌داند که سعادت و رُشد وی را در پِی داشته باشد.
سایت معتبر علمی Science Alert در سال 2016 اعلام کرد که مصرف مشروبات الکلی حتّی به اندازه‌ی بسیار کم هم عاملِ سرطانِ کبد و 6 نوع سرطانِ دیگر است.
پیوند به وبگاه بیرونی
پس چطور و بر طبق کدام مبنا مِیگساری و دعوتِ به هیچ‌گرایی توسّطِ خیّام قابل ستایش باشد؟
فتأمّلوا أیّها العقلاء!
So, Be Thinking O Wises!

۷ در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳:

خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
دست در اینجا همان است که در بازیها مانند ورق بازی یا پینگ پنگ میگوییم.مانند یک دست دیگر بزنیم
که به برد برمیگردد یعنی بردن بازی
عذرا در بازی خوبان روزگار هزاری برنده دست است(سعدی اطمینان دارد که چنین است و تاکید میکند)
یا دست را از هزار خوبان دیگر از پیش برده و خون هزار وامق را ریخته.میلیونی شکار میکند عذرا

عباس مشرف رضوی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳:

تفاوتهای در ضبط براساس نسخه قدیمی که من دارم:
1. شیراز در نبسته است بر کاروان (تذکر داده شده است - "از کاروان" بیمعنی است؛خصوص آنکه در مورد کاروانهایی که "از" شیرار "بیرون" می روند است - نه آنهایی که داخل می شوند - بر کسی/چیزی در را می بندند)
2. تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی (تذکر داده شده است)
3. ای بر در سرایت غوغای عشقبازان - همچون بر آب شیرین غوغای کاروانی. "غوغا" تکرار می شود (البته چندان مرجح نیست)
4. اشتر که اختیارش در دست خود نباشد - می‌بایدش کشیدن باری به این گرانی. شتر بار را به ناتوانی نمی کشد؛ بار گران را - و با صبر و حوصله - می کشد. می بایدش کشیدن: سرنوشتش اینست. اختیارش در دست خود نباشد: همان معنی. یای نکره در باری ربطی به "به ناتوانی" که قید "کشیدن" است پیدا نمی کند؛ باری به این گرانی: آن باری که اینقدر گران است.
لطفا تنها به تصحیحات فروغی تکیه نکنید. متشکرم.

ایلیاد در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۱:

سلام
«پنهان» درسته چون در اینجا پنهان بع معنی راز و سر هست که میفرماید: راز را از او میپرسم.. اما نهان بیشتر به معنی غیب است و در سوره تکویر یکی از نامهای شیطان نیز میباشد

روفیا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:

دید شخصی فاضلی پر مایه‌ای
آفتابی درمیان سایه‌ای
می‌رسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال
مولانا به تبدیلات اضداد، تبدیل نیستی به هستی و بر عکس، بسیار می پردازد.
من هر گاه این دو بیت را می خوانم سکانسی از فیلم محمد رسول ا... را به یاد می آورم که حمزه با نقش آفرینی باشکوه آنتونی کویین سوار بر اسب در افق ظاهر می شود. یا به خاطر گرد و غبار بیابان یا سراب یا شکست نور یا هرچه گاه ظاهر و گاه نهان می شود.

کاظم اکبری - دبیر ادبیات در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:

سلام - نظر استاد امید سلماسی صائب تر است

نِیِستان در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ عطار » وصلت نامه » بخش ۲۳ - مطلب در اسرار توحید و رموز عشق:

گر تو غیر حق نه بینی در جهان !

نادر.. در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۰:

زهی عدم! که چو آمد، از او وجود فزود!..

نادر.. در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۰:

میان به شکر چو بستیم، بند ما بگشاد..
گشوده شد

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره:

پیغمبر ص فرمودند از سرمای بهاری خودتون رو مپوشانید چونکه با شما همون کاری رو میکنه که با درختان در بهار میکنه ولی از سرمای پاییز بر حذر باشید که اونهم با شما همون کاری رو میکنه که با درختان و باغ انگور میکنه مولانا میفرماید راویان تنها ظاهر این حدیث را دیده بودند و بیخبر از جان فقط جسم را میدیدند اما نباید از معنی غافل بود برای مثال کوه را دیدند ولی از گنج و مواد معدنی اون غافل بودند
گفت پیغامبر ز سرمای بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
زانک با جان شما آن می‌کند
کان بهاران با درختان می‌کند
لیک بگریزید از سرد خزان
کان کند کو کرد با باغ و رزان
راویان این را به ظاهر برده‌اند
هم بر آن صورت قناعت کرده‌اند
بی‌خبر بودند از جان آن گروه
کوه را دیده ندیده کان بکوه
در این روایت منظور از خزان نفس و هوای انسانیست و عقل و جان هم بهار است درک این موضوع با عقل جزوی سخته و باید تحت هدایت عقل کاملتری قرار گرفت و با این همنشینی هاست که خوی و رفتارها عوض میشه و نگاه کلی تری بدنیا پیدا میشه این بینش کلی مثل زنجیری بر گردن عقل جزیی باعث رشد انسان میشه .. پس دم پاک اولیای خداوندی همچو باد بهاری زنده کننده جانهاست
آن خزان نزد خدا نفس و هواست
عقل و جان عین بهارست و بقاست
مر ترا عقلیست جزوی در نهان
کامل العقلی بجو اندر جهان
جزو تو از کل او کلی شود
عقل کل بر نفس چون غلی شود
پس بتاویل این بود کانفاس پاک
چون بهارست و حیات برگ و تاک
پس از سخنان ریز و درشت خاصان حق و اولیای الهی روی بر نگردان که این سخنان حامی و پشت پناه دین و روش توست چه با زبان خوش و نرم باتو بگویند چه با زبان سخت و سرد فرقی نمیکنه چونکه تو رو از اتش (سعیر) نجات میدهند ...
از حدیث اولیا نرم و درشت
تن مپوشان زانک دینت راست پشت
گرم گوید سرد گوید خوش بگیر
تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر
سخنانشان چه سرد و چه گرم مثل نوبهار زندگی باعث رشد ایمان و بندگی راستین میشود برای اینکه از دم حیات بخش انسانهای کامل و عاشق است که بوستان جان ها زنده اند ... دریای دل پر ازین گوهرهای روحانی و اجلالی ست
گرم و سردش نوبهار زندگیست
مایهٔ صدق و یقین و بندگیست
زان کزو بستان جانها زنده است
زین جواهر بحر دل آگنده است
اگر براین احوال خللی وارد بشه و ازین باغ خلالی کم بشه هزاران غم بر دل عاقل فرود میاد ...
بر دل عاقل هزاران غم بود
گر ز باغ دل خلالی کم شود

nabavar در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
سعدی در مناظره شمع و پروانه ، شمع را عاشق واقعی می داند ، در جواب پروانه می گوید:
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده‌ام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
چو شیرینی از من بدر می‌رود
چو فرهادم آتش به سر می‌رود

nabavar در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

مریم خانم گرامی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
شمع می تواند با زبان آتشین سوز و گداز این قصه را بیان دارد
وگر نه پروانه را رغبتی و التفاتی به سخن گفتن نیست
زنده باشید

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۰ - تفسیر بیت حکیم سنائی رضی‌ الله عنه «آسمانهاست در ولایتِ جان، کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست،  کوههای بلند و دریاهاست»:

اسمان عالم غیب دارای اسمان و ابری دیگر است این جهان ناپدید تنها برای خاصان حق قابل شهود است مولانا با تاکید در جدید و نو بودن این تجلیات خداوندی در عالم و قدرت بیمثالش به ایه ای از ایات الهی اشاره میکند بدین مضمون ::أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ
مگر در آفرینش نخستین عاجزیم (تا از باز آفریدن شما در رستاخیز ناتوان باشیم)، بلکه آنان از آفرینش جدید در اشتباه و تردیدند
غیب را ابری و آبی دیگرست
آسمان و آفتابی دیگرست
ناید آن الا که بر خاصان پدید
باقیان فی لبس من خلق جدید
باران برای پروردن و رشد باغ در بهار میبارد ولی همان باران در پاییز باغ را زرد میکند و میمیراند ...منظور درینجا پی بردن به قدرت الهی است که هرچیزی را میتواند روحی و معنی جداگانه ببخشد مولانا در ادامه همین بحث میفرماید همچنین سرما و باد و افتاب نیز میتوانند کارایی های متفاوتی در راستای قدرت امر الهی داشته باشند و از شنونده میخواد همین رشته رو دنبال کنه تا به مقصود حرفش برسه
هست باران از پی پروردگی
هست باران از پی پژمردگی
نفع باران بهاران بوالعجب
باغ را باران پاییزی چو تب
آن بهاری نازپروردش کند
وین خزانی ناخوش و زردش کند
همچنین سرما و باد و آفتاب
بر تفاوت دان و سررشته بیاب
همینطور که باران انواع دارد باران عالم معرفت الهی هم دارای ضرر و سود است ... سخنان اولیا و خاصان خداوندی هم که حیات بخش و جان افزاست بهمین شکل در دل سالکان باغ و بهاری از معرفت و عشق بوجود میاره مثل کاری که باران بهاری برای درخت انجام میده ... اگر هم جایی درختی خشکیده وجود داره عیب از باران بهاری و یا راهنمایی پیران حقیقت نیست ... نسیم های جان بخش اونها مثل باد کار خودش رو انجام میده ...اونیکه مستعد و مترصد این کمک ها باشه ازشون استفاده میکنه
همچنین در غیب انواعست این
در زیان و سود و در ربح و غبین
این دم ابدال باشد زان بهار
در دل و جان روید از وی سبزه‌زار
فعل باران بهاری با درخت
آید از انفاسشان در نیکبخت
گر درخت خشک باشد در مکان
عیب آن از باد جان‌افزا مدان
باد کار خویش کرد و بر وزید
آنک جانی داشت بر جانش گزید

مریم در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

به نام خدا
با سلام
لطفا نظراتتان را در مورد معنای بیت زیر بفرمایید :
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

حبیب حصیر در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۶:

در بیت چهارم مصرع دوم (دریک دو روز دیگر) اشتباه است بجای آن ( در یک دو دور دیگر ) تحریر شود. چون اشاره به دورانی بودن عمر گندم در اسیاب دارد. اینجا کلمۀ روز مناسب نیست. در مصرع اخیر بیت مقطع هم اشتباه تایپی است (زبن آب) نوشه شده (زین آب) درست است

نجاتی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه:

جاستیس عزیز. گمان نکنم این شعر ارتباطی با معشوق از آن نوعی که شما نوشتید ارتباطی داشته باشد.
پروین از طریق پدر با نمونه های جدید شعر اروپایی آشنا می شد و بی گمان یکی از آن نمونه ها شعرهای کودکانه بود.
به نظرم این نوعی طبع آزمایی پروین در کودکانه سرایی است که البته باید با توجه سبک ادبی زمانه خودش خوانده نشود. یک وقت نگویید این اصلا شعر کودکانه نیست به دلیل وزن و آهنگ و کلمات!
ابتدا با کنجکاوی زیاد و با دقت بر کلمات این شعر را خواندم تا بتوانم از روزنه‌ای معنی دومی برای این شعر پیدا کنم. اما به جز در آخرین قطعه که آن هم پندی است همچون هزاران پند دیگر در ادب فارسی چیزی در این شعر پیدا نیست.

۱
۳۰۶۳
۳۰۶۴
۳۰۶۵
۳۰۶۶
۳۰۶۷
۵۵۲۰