محمد حسین طالبیان شهرضا در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸:
شاید منظور بیت سوم این است که با وجود لب تو سیرت خوبی و بدی بر باد رفته است و هیچ انگاشته می شود وبا وجود رخ و جمال زیبای تو صورت هر مرد و زنی با خاک مساوی است
بهزاد دماوندی در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۵ در پاسخ به سراینده تازه کار دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱:
دو گیتی اش ... دو جهان . مرگ و زندگی
برمک در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۵ دربارهٔ عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه:
در ورقه و گلشاه، عیوقی دراینجا شیرینکاری کرده
چو بر مرگ گلشاهش آمذ هوا
فرو هشت شمشیر تیز از هوا
نه آمد با از پساوند است و نه آمذ با از ، مگر آنکه گروهی از ایرانیان انرا آمز گفته و چنین پساوند است و این گونه پساوند را تنها در پارسی واژگان روا دارند که گویشی دگر از ان هست برای نمونه بود که دریغ و گریز پساوند نهند چرا که گریز را گریغ نیز گویند و بسی میبینیم که بد و گنبذ را پساوند نهند لذیذ و رسید پساوند نهند و چند گویشی را تنها در واژ پارسی میشمارند و نه واژ عربی و صباح را با شاه پساوند ننهند اگر چه ایرانیان صباه گویند
برمک در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۹ دربارهٔ عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲ - در ستایش سلطان محمود رحمه الله:
اولگ گرابر، ورقه و گلشاه فارسی را در کنار صورالکواکب عربی، قدیمیترین نسخههای برجایماندۀ ایرانی با نگارگری میداند (همو، 1390: 58ـ59). حتی هنرپژوهانی چون ارنست کونل نیز که سمک عیار کتابخانۀ بادلیان را سرآغاز نقاشی سلجوقی معرفی میکنند، دیرینگی ورقه و گلشاه را یادآور میشوند (همو، 1387: 2096 به بعد). ورقه و گلشاه استانبول، 71 نگاره دارد. بدون تاریخ است اما رقم نقاش بر یکی از صفحات آن دیده میشود: عبدالملکبن محمد الخوئی. پژوهشگران، تاریخ تولید نسخه را گوناگون بیان کردهاند؛ برای نمونه، اولگ گرابر، آن را برجایمانده از 596 ه.ق. میداند (همو، 1390: 58)؛ علی تجویدی تاریخ درست را سدههای 4ـ5 ه.ق. مینویسد (همو، 1386: 71)؛ و یعقوب آژند، سدۀ 7 ه.ق. را تاریخ پرداخت این نسخه مینگارد (همو، 1389: 107). همانندیهای شیوۀ اجرا در این نسخه با سفالینههای منقوش برجایمانده از آن دوران سبب شده است، سبک نسخه را پیشامغول (سلجوقی) بدانند. نگارههای این نسخه، در کادربندیهای کشیدۀ افقی اجرا شده است. گاه بیرونزدگی میلههای پرچم، تنۀ درختان و ... کادربندی فشرده و محدود را شکسته است و نگاه را به فراتر از کادربندی میکشاند. رنگهای چیره قرمز و آبی است. پیکرهها و اسبها بیشترین فضای تصویری را پُر کردهاند و گاه برخی عناصر فرعی، مانند دروازۀ شهر، خیمه و سراپرده و ... نیز دیده میشود. تزیینات گیاهی در بیشتر نگارهها غیرحقیقی و پُرکنندۀ فضاست و به طبیعتپردازی راه نمیبرد. گاه نیز تنها اسلیمیهای پیچان و درشت، تمامی پسزمینه را پوشانده است. اشیاء و اجسام بسیار گزیده و به فراخور نیاز اجرا شده است؛ درعینحال، گرابر این اجسام را «انعکاس مشاهدۀ مستقیم» میداند که نقاش، پیرامون خود دیده است (همو، 1390: 59). نگارههای هر صفحه، بازگوکنندۀ عینبهعین داستان است و مانند بیشتر نسخهنگارههای آن دوران به موضوعی فراتر از متن ادبی اشاره ندارد. گرابر مینویسد: «به ندرت چیزی بیش از متنی که این نقاشیها را در میان گرفته، برای فهم آنها ضرورت پیدا میکند» (همو، 1390: 59).
هالههای زرین و تزیینی که از هنر پیشااسلامی برجایمانده است، گرچه از مفهوم قداست تهی شده، بهمانند سفالینهها، چون عنصری تزیینی گرداگرد سر افراد نقشاندازی شده است. کونل در شرح بهرهمندی و اجرای این هالههای زینتی در نسخۀ مشابهی ـ نسخۀ خطی جالینوس در کتابخانۀ سلطنتی وین ـ مینویسد: «تمامی پیکرهها و حتی پرندگان در پرواز، هالهای بر گرد خود دارند که نشانۀ دیگری از توجه نقاش به تأکید بخشیدن بر جنبۀ تزیینی اثر» است (همو، 1387: 2097). هالههای تزیینی، درست با همین هدف در ورقه و گلشاه نیز اجرا شده است. تزیینات پارچهها و سراپردهها بسیار ریزپردازانه و دقیق اجرا شده است و از گوناگونی نقشمایههای بافتههای آن دوران نشان دارد. شاید بتوان آرایهبندیهای تزیینی در ورقه و گلشاه استانبول را نمونهای از کهنترین ریزپردازیهای نگارگری ایرانی به شمار آورد. تأکید بر نمایش چادرها و سراپردهها ـ بیش از فضاهای ساختمانی ـ شاید یادآور متن داستان ـ دو دلدادۀ قبیلهنشین عرب ـ یا حتی بازنمود فرهنگی باشد که نسخه را پرداخته است.
داستان ورقه و گلشاه را عیوقی از شاعران دورۀ نخست غزنوی ـ همروزگار سلطان محمود ـ سروده است. عیوقی را تا چند دهۀ پیش، تنها برپایۀ دو بیت شعری که از وی در لغت فرس آمده بود، میشناختند؛ تا اینکه دکتر احمد آتش، استاد دانشگاه استانبول، این نسخۀ خطی را از او یافت.1 استاد صفا دربارۀ داستان ورقه و گلشاه مینویسد: «سرگذشتی عاشقانه است از اصل عربی. ورقه پسر شیخ قبیله بنی شیبه و گلشاه دختر عم او بود که از کودکی یکدیگر را دوست داشتند و داستان پرحادثه عشق آنان تا دورۀ رسالت پیغامبر اسلام(ص) به طول انجامید و با آنکه این عاشق و معشوق در حرمان مرده بودند پیغامبر آنان را زنده و با یکدیگر تزویج کرد و هر دو عاشق به سعادت عمر گذرانیدند» (همو، 1366: 602). داستان عاشقانۀ ورقه و گلشاه در آثار سوزنی و مولوی نیز آمده است. یوسف مداح، شاعر ترکزبان در سال 770 ه.ق. این داستان را به ترکی سرود و کتابی دیگر با نام حکایه عجیبه از احوال گلشاه و ورقه از فارسی به ترکی ترجمه و در سال 1324 در تاشکند منتشر شد
برمک در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۸ دربارهٔ عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱ - طبق نظر محققان شانزده بیت ابتدایی توسط نسخه برداران اضافه شده و از همای و همایون خواجوی کرمانی وام گرفته شده است:
این چند بیت هیچ به سروده عیوقی نمیماند در یگانه نسخه او نیز پیداست که این سروده را پستر به ان دستنویس افزوده اند
برمک در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۳۶ در پاسخ به سید محمود حسینی پناه دربارهٔ عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱ - طبق نظر محققان شانزده بیت ابتدایی توسط نسخه برداران اضافه شده و از همای و همایون خواجوی کرمانی وام گرفته شده است:
گرچه همه جا بر روال نوشتار دست نویس نیست با این همه باید بدانیم که بهٔک /هک/هگ گویش کهن یک است و این همره برای ان نهاده اند که خواننده بداند چیست و انرا واژ دیگری ، مانند تصغیر به نپندارد.
واژه یگ در پهلوی یو/یگ/هگ/یم/هم بوده بن واژ واژه یک هم است و هم(یک) را در سنسکریت سم میگفتند امروز نیز اگر بنگرید یکدیگر و همدیگر یکیست . این واژه در زبان اروپایی نیز در واژگان سمفونی مانده
یکصدا همصدا یکدل همدل
امین محمد زاهدی در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶:
با سلام
بیت هشتم افلاک و عناصر را من کوی تو میبینم، به نظر "گوی" صحیح است.
وحید نجف آبادی در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۱:
خوش قمر رویی کز این غم میگدازد چون هلال
به جای کلمه می گذارد، کلمه می گدازد با معنی بیت هم خوانی دارد
کوروش در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل یازدهم - مشتاقیم الّا چون میدانیم که شما به مصالح خلق مشغولید زحمت دور میداریم:
جوهر و عرض
جوهر چیزی هست که برای بودن نیاز به باقی چیز ها نداره و عرض چیزی هست که برای بودن نیاز به باقی چیزها داره مثلا ماشین سفید یا ماشین سیاه
ماشین جوهره و وابسته به رنگ نیست ولی سیاه و سفید باید ماشینی باشه که روش بشینند و وجود داشته باشن
محمد سعیدی در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
هر در
خروج آدم از بهشت برای کمال او بود، نه به جهت نقص او. اگر وی خارج نمی شد تا ابد در خانه استعداد و منزل قابلیت در جا زده و توقّف کرده بوده است؛ امّا با نزول به عالم طبیعت و تفصیل تکالیف، درجه به درجه با اراده و اختیار طیّ طریق نموده و جمیع مراتب استعداد بشریت و قوای انسانیت خود را به اعلی درجه از کمال و فعلیت می رساند. و سپس در بهشت دوّمین که پس از دنیاست قدم می زند و تمکن می گزیند.
بهشت پیش از دنیا همچون جنین می باشد که گرچه انسان است ولی قابلیت محضه است؛ نه سری و نه صدائی، نه حرکتی و نه عشقی،نه. مقصودی و نه مرادی؛ او حتماً باید از آن بهشت خارج شود و در دنیا نزول کند، و گرنه در همان جا متعفّن گشته، تمام مراتب استعدادهای خود را هدر می دهد.
جنین چون در عالم طبیعت و کشاکش گیرودارها و قوای متضادّه ملکوتیه و ابلیسیه، و دعوت به حسنات و سیئات خود را مخیر مشاهده می کند، و با پای استوارِ اراده و قدم متین و محکمِ اختیار، با مجاهده با نفس امّاره کامیاب می گردد؛ خود را در عالمی می نگرد سراسر عظمت و ابّهت و جمال و جلال و آثار آن که بروز و ظهور استعدادات است از حور و قصور و جنّت و خُلد و رضوان و بالنّهایه محو شدن در ذات اقدس حضرت ربّ حیّ قدیر و به فعلیت تامّه درآمدن او در جمیع مراحل وجود. و آن بهشت برای انسان امکان ندارد مگر با گذشتن از روی پل شهوات و انانیت؛ و آن حاصل نمی گردد مگر با نزول از بهشت نخستین و قدم گذاردن در سرای تکلیف و کشمکش قوای امّاره شیطانیه و قوای ملکوتیه رحمانیه. و این بدون آن مستحیل است.
بهشت اوّلین همچون یک دانه تخم درخت است، و بهشت دوّمین مانند یک درخت تامّ و تمام. گرچه این درخت با تمام محتویاتش از تنه و ریشه و شاخها و برگها و میوه ها و تخمهای هر دانه از آن میوه ها که خود نیز درختی است مستقلّ با جمیع خصوصیات و آثار و خواصِّ آن درخت، در حقیقت همان یک دانه تخم می باشد که بدین صورت و هیئت تبدیل گشته است؛ امّا تفاوت میان این و آن از زمین تا آسمان است. آن دانه و حبّه تخم، کوچک و بعضی اوقات از خردی و حقارت قابل تصوّر نیست که از آن چنان درختی بلند و قویّ و سبز و خرّم برون آید؛ مانند تخم درخت کاج. و از جهت آثار و بهره وجودی ایضاً تفاوت میان حبّه و درخت قابل قیاس نیست. و اگر ما احیاناً آن دانه را نمی دیدیم و با دست خود نمی کاشتیم و چنان درخت تنومند و محکم و بزرگ و پربار را که همچون درخت توت دهها سال بهره و میوه می دهد و جماعتی را
کامیاب میکند، از بیرون آمدن و شکافتن همان یکدانه مشاهده نمیکردیم، محال مینمود که باورمان بیاید که این درخت همان یک دانه تخم است.
نطفه انسان که در حقیقت همان یک ذرّهای است که دیدن آن با چشم غیر مسلّح مستحیل است، چطور اطواری را در رَحِم میگذراند و مراحلی را پشت سر مینهد تا به شرف ﴿فَتَبارَکَ اللَهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ﴾1 درباره او مشرّف میشود، و سپس به این جهان قدم میگذارد و انسانی عاقل و برومند و عالم میگردد. همینطور انسان در مراحل کمال خود از این دنیا به سرای تجرّد و نور و اطلاق، به همین منوال است.
آن انسان ملکوتی و جبروتی و لاهوتی در بدو امر همین انسان ناسوتی بوده است نه غیر آن، امّا در اثر ترقّی و تکاملی که برای وی رخ داده است، در اثر حُسنِ اختیار و اراده خود؛ در طیّ مدارج و معارج کمال و از دست دادن انانیت پوچ و اعتباری خویشتن متحقّق به مرتبه عبودیت محضه خود میشود که مساوق است با ربوبیت محضه خدای خویشت
بنابراین، آدم بواسطه خروج از بهشت نخستین پیش از دنیا و آمدنش در این دنیا ضرری نکرد، بلکه همه اش منفعت بود. منفعت در منفعت با ضریب بی نهایت اگر بالا رود، نتیجه منفعت لا یتناهی خواهد شد. و این نفع بیشمار وی را سوق می دهد به بهشت دوّمین که بهشت فعلیت و بروز و ظهور اعمال و ملکات و عقائد و حقائق اوست.
بیا و بنشین و تماشا کن که چه خبر است؟!
در طیّ قوس نزولی، انسان همه اش مراحل استعداد و قابلیت را در خود می گذراند و ذخیره می نماید؛ امّا در طیّ قوس صعودی که رجعت او از این نقطه حضیض میباشد بسوی مبدأ نخستین و رَبّ حیِّ علیم ازلی و ابدی، همهاش فعلیت و ظهور میباشد که در وجود خویشتن بالمعاینه مشاهده میکند.
هادی فرجام در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۲:
در بیت ۵ اشارهای به آن میشود که مردم شهر ری خانه های خود را در زیر زمین میساختند که احتمالا منظور شاعر از ری اینجا روستای تهران است که آن زمان یکی از روستاهای کوچکِ اطراف ری بوده است.
زکریای قزوینی، وضعیت خانههای مسکونی مردم تهران را در ۶۵۳ شمسی ( ۱۲۷۵ م) اینگونه آورده است:
روستایی است پرجمعیت و بزرگ، تابع مرکز ری است. باغ و باغاتش زیاد و میوه باغات تهران بین میوهها ممتاز است و بویژه انارش بسیار مشهور است. خانههای مسکونی در ده تهران بیشتر خانههای زیرزمینی است و به لانه موش کور بسیار شبیهاند. هرگاه دشمنی از خارج هجوم آورد، تهرانی ها در این سوراخ موشهای زیززمینیشان میخزند و از نظر ناپدید میشوند. دشمن روزی، دو روز، سه روز، چند روز که کسی را نمیبیند و لانه و سوراخ ها را نمییابد، ناچار عقب مینشیند. اهل محل هرگاه دیدند که خطر رفع شده است، از لانه بیرون میآیند و آن هنگام است که شیطان از دست آنها نعوذبالله میگوید.
امیرمهدی محمدخانی در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۸ - خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان:
جسارتا در بیت نهم مصراع دوم،
[ معرفت متراش و کم کن این ستیز ]
درست نیست؟!
.فصیحی در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۸ در پاسخ به رضا س دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:
اقای رضا ساقی شرح شما فقط تبدیل شعر به نثر است نه شرح!
سعمن در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۶ در پاسخ به Mahmood Shams دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۴:
سلام و درود بر شما جناب آقای شمس ،نظر لطف شماست
سپاسگزارم
پاینده باشید .
-پَـرَسـتو؛ در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
وزنش؟
کاوه کیانی هفت لنگ در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۴ - وجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی ان مع العسر یسرا:
بارالها من قدردان همه اتفاقات زندگی ام هستم چرا که خود را به تو سپرده ام و از این بابت شادان ، سرمست و مسرورم ...
درود به روح والای حضرت مولانا و تعظیم در برابر حکمت سلطان حق حضرت باری تعالی ...
Alphaseed در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:
در بیت دوم بعد از دل ویرگول نداره و بیمار صفت دل هستش داره میگه که دله مریضش از دست رفت رفقا مددی برسونید تا طیبی به سر ارد و دوایی بکند
ر.غ در ۲۰ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۳ - امری شیرازی:
با سلام. کاملان بحر محیطند و سگان جهّالند. لطفا درست کنید.
عبدالرضا فارسی در ۲۱ روز قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶:
بر آن در، که او را فرستاد دوست
رهرو در ۲۰ روز قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - ترجیع در مدح تاجالدین ابوبکربن محمد: