گنجور

حاشیه‌ها

گزنفون در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۹:

بعضی از دوستان در مورد چاپهایی از دیوان شمس بر اساس نسخه فروزانفر سخن گفته‌اند که حاوی ده‌ها و بلکه صدها غزل بیش از تعداد غزلهایی است که در گنجور آمده! جا دارد به این عزیزان یادآوری کنم که چاپهای متفرقه بسیاری از دیوان شمس توسط ناشران گوناگون منتشر شده که اغلب تک جلدی یا دو جلدی هستند و روی جلد عموم آنها نوشته شده "بر اساس" چاپ فروزانفر یا "بر اساس" نسخه فروزانفر یا "بر اساس" تصحیح فروزانفر؛ مانند شاهنامه‌هایی که بر روی آنها نوشته شده "بر اساس" چاپ مسکو (عبارت "بر اساس"، اسم رمز چاپهای جعلی است). هیچ کدام این چاپها در مجامع آکادمیک دارای کمترین اعتباری نیستند و نسبت دادنشان به مرحوم فروزانفر علاوه بر آنکه دروغی است برای فریب مشتری و کسب درآمد برای ناشر، بیانگر این واقعیت تلخ نیز هست که عالمان و محققان واقعی مانند فروزانفر در این مرز و بوم تا چه اندازه مظلوم و بی‌دفاعند و هیچ قانون یا مجری قانونی از حرمت و اعتبارشان محافظت نمی‌کند و هر مدعی کذابی می‌تواند تکه‌ای از منزلتشان را ببُرد و تبدیل به پول کند و در جیبش بگذارد. این ناشران عزیز موجودات چندان عجیب و غریبی نیستند؛ از سیاره دیگری نیز نیامده‌اند. همینجا در دل همین کامنتها عزیزانی را مشاهده می‌کنیم که به صرف تمایلات مذهبی و فرقه‌ای یا حتی سیاسی اصرار دارند که باید یاوه‌هایی مثل این دو غزل را از آن مولانا دانست بدون آنکه کمترین اطلاعی از اصول تصحیح متون و نسخه‌شناسی داشته باشند. این حجم از ادعای قاطع حقیقتاً مایه حیرت و شگفتی است. امروز با این همه نظارت و قانون و وسایل ارتباطی و دسترسی آسان به اطلاعات، کتاب چاپ می‌کنند و تصحیح آنرا به کسی نسبت می‌دهند که روحش هم از آن بی‌خبر است؛ حال این عزیزان انگار همین حجت برایشان کافی است که فلان غزل دویست سال پیش در چاپ سنگی هندوستان به نام مولانا آمده باشد! گویی از آشفته‌بازار نسخه‌های خطی اطلاعی ندارند! بامزه‌تر آنکه نظر اجتهادی هم می‌دهند که این غزل با تفکرات مولانا سازگار است! جا دارد نیکلسون سر از خاک برآورد و در مقابل این متخصصین مولوی‌شناس سر ارادت بر آستان ادب بساید و دوباره به خاک فروبرود! این ناشران عزیز هم با همین قبیل اغراض به اضافه اغراض مادی و به پشتوانه فقر مفرط علمی اقدام به چاپ این کتابها می‌کنند و چون می‌دانند بدون توسل به نامهای بزرگ بارشان بار نمی‌شود نام بزرگمردی چون فروزانفر را با گشاده‌دستی خرج اغراضشان می‌کنند. معتبرترین چاپ دیوان شمس تحت عنوان «کلیات شمس یا دیوان کبیر» با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر در ده مجلد توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است و حاوی 3129 غزل، 44 ترجیع، دو قطعه در بخش مستدرکات، و 1983 رباعی است به اضافه فرهنگ نوادر و فهرست آیات و احادیث و قوافی و اعلام. روش تصحیح ایشان به این صورت بوده که ده یا یازده نسخه از قدیم‌ترین نسخ دیوان را که عمدتاً توسط مریدان با واسطه مولانا در حلقه‌های دراویش مولویه کتابت شده گرد آورده و تمام آنها را بی آنکه غزل یا حتی بیتی را حذف بکند در متن خود آورده بگونه‌ای که متن چاپی، نسخه‌ای است مشتمل بر کلیه اشعاری که در این نسخه‌های خطی آمده. اکنون مسلم است که بسیاری از این غزلها متعلق به سلطان ولد یا شمس مغربی یا شاعری دیگر است اما چون بنای فروزانفر گزارش دقیق و کامل این نسخه‌ها بوده آنها را در متن آورده است. بنابراین در چاپ فروزانفر هم اشعاری هست که مصححین بعدی آنها را حذف خواهند کرد با اینحال این دو غزل غالیانه در چاپ فروزانفر نیامده که معنی‌اش این است که در هیچیک از نسخه‌های قدیمیِ موجود و شناخته‌شده اثری از آنها نیست و سر و کله‌شان ناگهان در جُنگها و نسخه‌های متأخر پیدا شده آنهم احتمالا در زمان صفویه که ایدئولوژی سیاسی حاکم همچون ویروسی به جان قلم کاتبان و نسخه‌نویسان افتاده بود. اگر غزلی در نسخه‌های قدیمی نباشد فاقد اعتبار است حتی اگر سبک سخن و فضای فکری آن با سبک و سیاق مولانا و فضای فکری او سنخیتی داشته باشد که البته این دو غزل از این لحاظ هم  فرسنگها با ساحت مولانا فاصله دارند و دامان حضرتش از ننگ این غلوهای کورکورانه که نه وقار عرفانی دارند نه ارزش ادبی و زیبایی‌شناختی مبراست؛ کافیست این دو غزل را مقایسه کنید با «از علی آموز اخلاص عمل» در مثنوی تا دریابید «علیِ» مولانا سیصد سال نوری از بت ناموزونی که در این دو قطعه تراشیده‌اند بدور است. غزل نغز و پرمغز:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

با آنکه هم بافت سخن و هم فضای فکری آن با مولانا سنخیت دارد و هم غزلی متعالی و باشکوه است و حاوی ارزشهای ادبی فراوان است صرفاً به این دلیل که در نسخ قدیم نیامده در چاپ فروزانفر هم نیامده و در مجامع رسمی ادبی کسی به خود جرأت نمی‌دهد آنرا متعلق به مولانا بداند، «الله مولانا علی» که جز پاره‌ای هذیانات سست و غالیانه بیش نیست و دوستانی که سینه چاک می‌دهند تا با توسل به آن مولانا را نیز به کارخانه شیعه‌تراشی خود ببرند می‌توانند قابش کنند و بر سردر خانه‌شان بکوبند.

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۴۹ در پاسخ به سپیتامن آرین دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

بیت اول رو فردوسی برای وصف لشگر افراسیاب سروده 

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

اصلم تورک است اگر چه هندی گویم❤

محمد مهدی فتح اللهی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۳:

زبان تو نمی دانم که من ترکم تو هندویی

امین منتخبی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۳ در پاسخ به مهدی اختیاری دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب:

با سلام. همون طور که در جواب آقای مراغلی نوشتم.سرزمین آذربایجان تا ابتدای اسلام اصلا ترک نداشت. کتابهای معتبر تاریخی رو ملاحضه بفرمایید. مثلا کتاب حمدالله مستوفی رو. زبان و نژاد مردم آذربایجان تاتی و فارسی بوده. 

امین منتخبی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۸ در پاسخ به مراغالی دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب:

سلام بزرگوار. من اصالتا ترک اردبیل هستم‌. زبان قدیمی همه ترک های ایران تاتی(شعبه ای از فارسی قدیم) بوده و ایران اصلا ترک نداشته. ترک ها و زبان ترکی بعد از اسلام و باز شدن مرزهای شمالی ساسانیان به روی ترک ها باز شد و به تدریج با تسلط سلسله هایی مثل سلجوقیان و اتابکان و.. در این مناطق و کوچ عده زیادی از ترکان از ماوراءالنهر به این مناطق زبان ما شد ترکی. من الان مشکل خاصی هم با این قضیه ندارم. همون طور که زبان و نژاد مردم عراق و جنوب خوزستان هم قبل از اسلام فارسی بود و الان یا نژاد یا زبانشان یا هر دو شده عربی. منتها شما که اون دوست رو نژادپرست میدونی چطور خودت معتقدی نظامی ترک بوده؟؟ روی چه منطق و مدرکی؟ چون الان اون سرزمین همه ترک نشین هستن خیال میکنی ۸۰۰ سال قبل هم اینطوری بوده؟

Darya Alavi Moghaddam در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای:

با احترام 

این مثنوی مرا به یاد  مطلع  غزلی بسیار معروف از  حافظ شیرازی انداخت:

سال‌ها دل طلب جام‌ جم از ما می‌کرد

وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا  می‌کرد

 

Milad Sahraei در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:

به نظر من مصرع اولِ بیت آخر اشتباهه( حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم براو) اصلا معنی نمیده...درستش میشه این: حافظ ار گفت خطا خصم نگیریم بر او.

درسته توی تمام نسخه ها غلط نوشته شده اما دلیل نمیشه که تصحیح نشه

 

سعید مدرسی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۱ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش:

 «صلّ» یعنی نماز بخوان و  «انّک لم تُصلِّ» یعنی همانا تو نماز نخواندی.  «یا فتی» یعنی ای جوان.

منظور این است که خواندن نماز برای تو مثل نخواندن است. کنایه از بی اثر بودن عبادت ریاکار

سعید مدرسی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۸ در پاسخ به رهام دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش:

با توجه به بیت قبل و بعد،  «ناچیزگو» نادرست است. 

کوروش در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۷ - نومید شدن موسی علیه‌السلام از ایمام فرعون به تاثیر کردن سخن هامان در دل فرعون:

ده خداوندی عاریت به حق

 

تا خداوندیت بخشد متفق

 

مصرع دوم یعنی چع ؟

 

 

عباس جنت در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد عمر رضی الله عنه از بهر خدا روز بی‌نوایی چنگ زد میان گورستان:

چون شدی من کان لله از وله / من ترا باشم که کان الله له

 حدیث « من کان لله کان الله له» (هر کس برای خدا باشد خدا برای او خواهد بود) 

امین مروتی در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹:

شرح غزل شمارهٔ ۱۷۵۹ دیوان شمس

فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

 

محمدامین مروتی

 

این غزل گویای احوال وصال و وحدتی است که مولانا تجربه کرده است. تجربه عدم تعین و بیرنگی و بی نشانی.

اه، چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم

کی ببینم مرا چنان که منم

با شگفتی از این عدم تعین و نادیدن خود سخن می گوید. در بعضی نسخه ها به جای حرف اعجابِ "اه"، "وه" امده که برای بیان شگفتی زیباتر است. زیرا "اه" بیشتر انزجار را می رساند تا شگفتی. همینطور به جای "ببینم"، "ببینی" آمده که آن هم درست و محتمل است.

 

گفتی اسرار در میان آور!

کو میان، اندر این میان که منم

در پاسخ پرسشگرِی طالب اسرار- که ممکن است شمس هم باشد- می گوید منی در میانه نیست که اسرار را با تو در میان نهد.

 

کی شود این روان من، ساکن

این چنین ساکن روان که منم

می گوید روح و روانم سیال است و من ساکن روان هستم. کلمه ی "روان" معنای روانی و سیالیت را در خود دارد. "ساکن روان" نوعی پارادکس است. پارادکسی که واقعیت هم دارد. کسی که خود را عبارت از روانی سیال تعری می کند، در واقع در سیالیت، سکونت دارد. مولانا خود را بی تعین و سیال و سیار حس می کند نه شخصی متشخص و متعین. چنن که در غزل دیگر هم از خود به عنوان "دود پراکنده[1]" تعبیر می کند و این دود همان عدم سکونت و روانی و پویایی است.

 

بحر من غرقه گشت هم در خویش

بوالعجب بحر بی‌کران که منم

وجودم مانند بحری بیکران است که از فرط وسعت و عمق در خود غرق شده است.

 

این جهان و آن جهان مرا مطلب

کاین دو گم شد در آن جهان که منم

عارف نه طالب دنیاست و نه طالب عقبا. عاشق است و از دو جهان فقط معشوق را می خواهد. هر دو جهان را در طلب عشق، گم کرده است.

 

فارغ از سودم و زیان، چو عدم

طرفه بی‌سود و بی‌زیان که منم

دغدغه ی سود و زیان ندارد و این حالت را طرفه یعنی نو و مطبوع و شگفت می داند و بدان خرسند است.

 

گفتم ای جان تو عین مایی، گفت

عین چه بود در این عیان که منم

خود را به وضوح با جان یعنی روح یکی می داند و این را به عینه و به عیان حس می کند. حتی روشن تر از چیزی که با چشم بتوان دید. نوعی بصیرت ناب و نگاه و تماشای خالص. بین عین و عیان آرایه اشتقاق وجود دارد.

 

گفتم آنی؟ بگفت‌: های خموش

در زبان نامده‌ست آن که منم

خواستم کیفیت این احوال و ادراک را بر زبان آورم. گفت این کیفیت به زبان در نمی آید.

 

گفتم اندر زبان چو درنامد

اینت گویای بی‌زبان که منم

گفتم حالا که احوال من به زبان در نمی آید، در عین بی زبانی، گویا هستم. یعنی در این غزل ها، به زبان بی زبانی سخن می گویم.

 

می‌شدم در فنا چو مه، بی‌پا

اینت، بی‌پایِ پادوان که منم

مانند مه یا همان "دود پراکنده"، در افق ها محو و پراکنده می شدم. مانند مه، بدون پا و بدون تعین، به سرعت می دویدم.

 

بانگ آمد چه می‌دوی، بنگر

در چنین ظاهرِ نهان که منم

ندا کردند که بنگر که با این سرعت و این ناپیدایی، کجا می وری؟

 

شمس تبریز را چو دیدم من

نادره ی بحر و گنج و کان که منم

در مقطع غزل می گوید پس از ملاقات با شمس، تبدل روحی یافته ام و احساس جواهر بودن و گوهر شدن پیدا کرده ام.

 

17 آبان 1403

 

[1] گفت که تو شمع شدی، قبله این جمع شدی

شمع نیم، جمع نیم، دود پراکنده شدم

نردشیر در ‫۱۷ روز قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳:

" بپوشان که نشاید "
چرا داخل کیومه نوشته شده؟

جمله کیه ؟

گزنفون در ‫۱۷ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۶:

این غزل به لحاظ فرم و فضای کلی یادآور غزل 1826 است:

هر کی ز حور پرسدت رخ بنما که همچنین

هر کی ز ماه گویدت بام برآ که همچنین

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۷ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۵:

کز اندازه  دادت  همی بگذرد

ازین  خامشی  گنج  کیفر برد

 

این به چه ماناست?

سپاسگزارم 

Golnaz Mokhtari در ‫۱۷ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۱ در پاسخ به رضاارژندی دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

درود بر شما.

هنوز هم بعد از ۱۴ سال میهمان هستید؟

سام در ‫۱۷ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:

بر جیب صبرم پنجه زد   شاید داستان  یوسف و زلیخا اینحا مد نظر است

عشقی که صبر عاشق رو تمام کرده

 عشقی

گریبان پاره کن

 

عشقی که گریبان پاره میکند

امین منتخبی در ‫۱۸ روز قبل، چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۳ در پاسخ به fa ba دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:

وحید دستگردی

۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۵۲۶۱