حبیب در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
می خواستم بگم بیت اول اینطوریه
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جداییها شکایت می کند
الهام ملک محمدی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
طرف صحبتم کسانی هستند که بزرگترین اندرز گوی پارسی رو متهم می کنند تا مجوزی برای رفتار نادرست خودشون بگیرن شما که به این قاطعیت صحبت می کنید اگر کوچکترین شناختی از سعدی داشتید می دونستید که بزرگترین دغدغه اش راستی و درستی تو همه ی تقدیمش این آشکاره , کسی که زبان به نصیحت باز میکنه اصلا انسان ناآگاهی نیست !
سعدی انسان مقید به اخلاق مقید به دین بوده
کسی که در مورد پیامبرش لفظ عاشقی رو به کار می بره با حرف های چشم بسته ی شما محکوم نمیشه, لازم نیست من جواب شما رو بدی سعدی تو باب هفتم بوستان جواب شما رو داده تشریف ببرید مطالعه کنید
حالا این به کنار
شمایی که میگی سعدی فلان بوده بهمان بوده , جناب شما تا حالا به هیچ هم جنس خودت نگفتی فلانی چقدر خوشتیپه خوشگله ???
زشته که به صرف اظهار افکار کسی رو متهم کرد ,
سعدی در راه سفر به مکه, در صنعا ازدواجی داشت که صاحب فرزندی شد اون چند ساله بود که فوت میکنه لطفا ببینید که چطور لفظ سرو رو در مورد اون کودک به کار می بره !
اینم اضافه کنم پسر واژه ای هست که در اصل برای مذکر نابالغ به کار برده میشه !
زیبا پسند بودن آیا مجوز اینه که به راحتی به کسی تهمت زده بشه ?
انسان ذاتا موجودی کمال پسنده و عذر میخوام کسی که از این دایره خارجه , نمیشه اسمش رو گذاشت انسان , چون به نمونه ی دیگه ای از زندگی روی آورده
حالا اصلا اینا هیچ
گیرم حرف شما صحیح باشه
ایراد اینجا به رفتار شما وارده نه به سعدی !
هیچ ملتی رو نمی شناسم که در مورد اسطوره شون همچین رفتاری داشته باشن,
شما دوست داری یه کاری کنی , هیچ کس نمیتونه جلوی شما رو بگیره ,
منم نمیگم شما اشتباه نکن, شما اشتباه کن ولی جوری اشتباه نکن که دیگران رو هم به اشتباه نندازید
کمبوجیه پسر کوروش کبیر مغ ها و بزرگان مملکت رو جمع کرد گفت مجوزی به من بدید تا بتونم با خواهر خودم ازدواج کنم !
اونا بهش گفتن نمی تونیم باعث بشیم کار زشتی توی جامعه باب بشه ,
اما شما پادشاهی هر کاری هم که کنی هیچکس نمی تونه یقه ات رو بگیره
شما هر کاری دوست دارید انجام بده , اما کارتو یاد دیگران نده !
رفتار شما تا وقتی که تو چارچوب خونه ی خودت می مونه به خودتون مربوطه , ولی وقتی از چارچوب بیرون اومد اون میشه جامعه !
رفتار نادرست رو توی جامعه باب نکنید !
لاله در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:
پس چرا سطرهای مثلا 11 , 9, 8
سعدی هجای کشیده ی نیمه ی اول رو که میتونه اضافه بر وزن بیاد رو
هجای کوتاه آغاز نیم مصراع بعد قرار داده ?
خیلی برام سواله خواهش می کنم دقیق واسم توضیح بدید
چون من شنیده بودم اینکار خطاست نباید انجام داد
توی نیم مصراع بعدی واقعا اصلا گاهی _ و _ نمیشه بیاد
سجاد در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
سلام در کتابی که در دست بنده است که به تصحیح شادروان فروزانفر هست مصرع دوم اینگونه نوشته شده ((پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو )) که بجای سخی از سخن استفاده شده.
من لینک عکس از صفحه کتاب رو هم میزارم
پیوند به وبگاه بیرونی
حسین همت یار در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » تصنیفها » باد خزان (در افشاری):
صحبت جناب سینا صحیح است. در تصنیفی که استاد شجریان خوانده اند نیز چهره گل نهان شد خوانده شده است. لطفا در شعر اصلاح شود. تشکر
آرمین عبدالحسینی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵ - چشمه ابدیت:
شکفته ام به تماشای چشم شهلائی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشائی
وگر به دیده دل رخصت تماشا داد
ز هر کرانه تجلی کند به سیمایی
جمال پردگی جاودانه ننماید
مگر به آینه پاکان سینه سینائی
رواق چشم که یک انعکاس او آفاق
محیط نه فلکش زورقی به دریائی
دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رؤیائی
به چشم او که خود از لامکان گشوده کمین
چه جای پست و بلند و نهان و پیدایی
بخواندم به نهیب و براندم به لهیب
چه اه مشتعل و شاهد معمایی
به قدر خواستنم نیست تاب سوختنم
به اسم عاشقم و اسم بی مسمائی
جز این امید ندارم که رو کنم به خیال
مرا که نیست به دیدار یار یارایی
نه هر صلیب به گردون شود مگر زاید
دوباره از دم روح القدس مسیحیایی
مسیح نیز نیابد مجال سیر فلک
نبسته بال و پر ز چوبه چلیپایی
سواد زلف تو و سر جاودانه تست
که جلوه می کنداز هر سری به سودائی
چه طایریست دلم کاشیان نمی بندد
مگر به نخله طوری و شاخ طوبایی
به خاکپای تو ای سرو برکشیده من
که سر فرود نیاورده ام به دنیائی
به طره تو که طومار کارنامه من
طراز سنجر و طغرل کنی به طغرایی
به زیر سایه سروم به خاک بسپارید
که سرسپارده بودم به سرو بالائی
مرا به نقش و نگار سفینه حاجت نیست
چه زیورست زیادی به روی زیبایی
صدای حافظ شیراز بشنوی که رسید
به شهر شیفتگان شهریار شیدائی
آرمین عبدالحسینی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵ - زندانی خاک:
ابیات زیر از این غزل حذف شده اند
1- بدین سیل سرگشتم آتش دوزخ چه خواهد کرد
گرفتم با چو من کم آبرویهم غضبناکی
2- فلک غلتید و از بار امانت شانه خالی کرد
تو زیر باران کوه کلان رفتی چه بی باکی
3- عصابا خود ستون کردی کجا شد سرو بالایت
که دیگر سرنگون در پای خود چون طارم تاکی
4- تو باری عدل کن نوشیروان خانه خود باش
که گر با زیر دستانت سر ظلم است ضحاکی
5- زلیخا چاک زد در دامن یوسف نمی دانست
که خواهد کردن از پاکی حکایت دامن چاکی
سهییل در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:
در اصل باید اینگونه باشد .
هر کس که پری خو تر در شیشه کنم زود طرح....
طرح به معنای افکندن هست.
صفا در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:
مصرع: خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
آیا اشاره به نگین خاتم سلیمانی دارد یا داستان بوسیدن پیامبر گلوی امام حسین را؟
سپیدار در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
خدمت جناب Kr عرض میکنم که در برنامه 686چهار بیت از غزل تفسیر شده، از دقیقه پنجاه.
الهام ملک محمدی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
درود
کلماتی مثل وز , ور
وز مخفف و از , ور مخفف و اگر
به دلیل وزن اینطور کوتاه شدن
ولی زیبایی شعر وقتی آشکار میشه که درست خونده بشن شاعر قطعا دلیل داشته که گفته : وز (و از) میتونست اول مصراع بگه از اما با و مصراع رو به مصراع قبل کاملا چسبونده , یعنی تا بیت رو کامل نخونید , مفهوم کامل قابل درک نیست
و جناب پدرام سعدی می فرمایند:
وقتی که اومدم پیشت دیگه نمیتونم ازت جدا شم,
مثل یه ماهی که اسیر قلاب شده ...
یعنی یه جورایی میگه دست خودم نیست تو خواستی اینطوری بشه
اخه قلاب توی گلوی ماهی گیر میکنه و ماهی دیگه هیچ چاره ای نداره , هر چی که صیاد خواست همونه
حمید در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:
حافظ اهل نام و شهرت نبوده حتی دست به کارهایی میزده و زاهدان میگفته اند حافظ هنزد نرسیده است در بیت اول غزل' مراد شاعر را می بینیم در بیت آخر با فروتنی می گوید در این راه بسیاران دگر به معشوق رسیده اند من تازه به آب زده ام تا غرق شدن هنوز فاصله دارم
مهدی قناعت پیشه در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۰ - حکایت جوحی کی چادر پوشید و در وعظ میان زنان نشست و حرکتی کرد زنی او را بشناخت کی مردست نعرهای زد:
البته که در باره واعظان و راهبران فرموده که بظاهر و عقلشان رهبرشان نکنید بلکه به دل بی شک و قاطع ویگانه ایشان بنگرید و رهبر بد چون بز شتاب دارد وبه هلاکت راهنمائی میکند نیز میتوان گفت مطالب بی ارزش واعظ باعث شد آنزن پیرو او،دست در...کرده
فرهاد در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:
بنظرم سینا سرلک در آلبوم کوک کولی بهترین اجرا رو بر این اثر داشته. همراهی دف و تنبور حال و هوای عرفانی و شور خاصی به این شعر داده. حتما از شنیدنش لذت ببرید.
مهدی قناعت پیشه در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
این هم مثال دیگر از غزل بعدی یا شماره 2
گیرم که خارم خار بد( bad)خار از پی گل میزهد/صراف ....مهار کردن بدی و تاریکی برای انسان ممکن نیست فقط میتواند از تاریکی و روشنایی به یگانگی برسد
مهدی قناعت پیشه در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
مثال تمام اشعار است از جمله
ای روح بخش بیبدل وی لذت علم و عمل
باقی بهانهست و دغل کاین علت آمد وان دوا”
“ما زان دغل کژبین شده با بیگنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا”
مهدی قناعت پیشه در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سیر وسلوک عرفانی چون سیر در دایره وجود انسان است که هم خدا و هم شیطان را شامل است و بدون شیطان نمیتوان بخدا رسید! ویا بدون شب روز معنی نداد و هردو یک دایره اند که دائم میگردند و ما شب و روز مولانا را تفرقه معنی نکنیم
همایون در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۹:
همه جا نزد جلال دین شب با ارزش تر از روز است و شب برای عاشق است و روز برای کاسب
اینجا یک روز معرفی میشود که خیلی با ارزش است و آن روز در دنیای جان است که با آمدن خورشید دوست این روز بالا میآید و چنین روزی را غروبی نیست
همایون در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۶:
واژه دل از آن واژهها و معنیهایی است که دائماً توسط جلال دین نو میشود و گسترش مییابد گویی گسترش همه معنیها به این معنی وابسته است همان گونه که آن جهان و این جهان را دل به هم پیوند میزند زیرا خود خالق و سازنده آن هاست، دل به هیچ آیین و دینی بستگی ندارد بلکه آیینها و دینها را از دل خوبیها و زیبائیها بیرون میآورد و دائماً در کار پیدایش و آفرینش است
همایون در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۸:
در عرفان یا رازورزی جلال دین که نتیجه هم نشینی با شمس است و جمع دو اندیشه مصطفی و برگزیده زمان، که برآیند آن، پیدا شدن اندیشهای جاودن و بی زمان بوده است، مشعلی فروزان و رخسان میدرخشد و راه را برای پیروان آن روشن نگاه میدارد. آغاز این پیدایش همانا بیزاری شمس از تکرار و تقلید گفتههای پیشینیان است و او این کار را بیرون از پهنه عرفان میدانست و آن را در حیطه محدود آموزش و اخلاق جای میداد
ازینرو باری گران بر دوش جلال دین قرار میگیرد که جان او را دگرگون میسازد و این پهلوان دنیای معنی را به هفت خوانی با شکوه فرا میخواند
چگونه میتوان همواره سخنی نو به هستی آورد و هستی را به میخانهای بدل ساخت که ساقی جان بخش وشراب تازه و مستی دائم را در آن میتوان
یافت
پاسخ اندک اندک شکل میگیرد و مشعل راه روشن و روش تر میگردد و آن پی بردن به زنده بودن معنی است و اینکه معنی، همزاد انسان است و با او رشد میکند و میبالد، و چون چشمهای در جان او میجوشد و جان او را نو میکند و این جان نو شونده است که معنیهای نو را شکار میکند و آن را در سخنی تازه به جشن و پایکوبی یاران هم جان و هم پندار ارزانی میدارد و جان همه را چون گلی تازه با خیالی خوش بوی و آراسته به لطافت و زیبائی وصل میکند
این نویی و نو شدن خود در سراسر زندگی و دانش، خرد و روان آدمی اثر گذار میگردد و راه هر گونه کژ روی و بد خواهی و نامردمی را میبندد
بر عکس مقلدان و قدرتمندان و سود جویان دشمن این نوی اند زیرا روش خود را بر حفظ و تقدیس آموزشهای قدیمی و جا افتاده و انحصاری خود ساخته اند
این گونه عرفان جلال دین عرفانی است از جنس گل که به گل نیز معنی گستردهای میبخشد و هلال آن را به بدر مبدل میسازد. مانند آن اصلی که مصطفی را به دین و آئینی نو بر میانگیزد، سخن جلال دین نیز انسان را چون غنچهای به گل شدن و خندیدین و شادی در میآورد و هر روز و هر سال انسان را گل میکند و زندگی را گل باران، زیرا گل به جهان واقع تعلق ندارد بلکه از جهان آینده میآید و از جهان زیبائی و تازگی.