گنجور

حاشیه‌ها

حبیب در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

بشنواز نی چون حکایت می کند
از جداییها شکایت می کند
بیت اول شعری که گذاشتید به هیچ عنوان معنی نمیده

 

ARYAN در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۲:

چرا از 12 میره 14

 

مفقود الاثر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

محمد داداش من
شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی,
این مصراع باید توجه کرد که دو بخشه , ولی آخر مصراع درحقیقت شروع مصراع بعده
شکر به صبر دست دهد عاقبت ,,, گمونم یه شکل دیگه از همون مصراع گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی هستش
که
تو مصراع بعد میگه بدعهدی زمونه بهم مهلت نمیده

 

زهرا در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

من کارشناس نیستم فقط میخوام چیزی هایی رو که شنیدم وخودم فهمیدم رو درج کردم.شنیدم که وحشی یک فرد مذهبی بود که دربرخورد با زنی زیبا عاشق اوشده وبا درخواست زن به خانه اومیرود که زن اورا رسوا میکند این کارموجب توجه دیگران به زن وملامت وحشی میشودوبااین کارزن برای خودکسب وکار بازمیکند چنانکه دربیت آورده است که اول آن کس که خریدش من بودم باعث گرمی بازارش شدش من بودم ودرادامه زن وحشی را فراموش میکند وبه دنبال عیش خود میرود که دربیت آورده است پیش او یارنویارکهن هردویکیست حرمت مدعی حرمت من هردویکیست.بنظرم شعربسیاراستادانه سروده شده است که هرگونه تفسیرش کنی زیباست.

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

حافظ چون مولانا سوخته عشق نبوده است و همشهری من حافظ شیرازی حوصله تجربه زیادعشق و سوختن از عشق رانداشته است.
و در مقاطع دیگری از حکمت با همان عشق شیطانی مست میشده است.

 

۷ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن
دوری نمی تواند پیوند ما بریدن
ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند
تا وقت آنک باشد ما را به هم رسیدن
((موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت
از دوست یک اشارت وز ما به سر دویدن))
تا روح بر نیاید جهدی همی نمایم
مشتاق را نشاید یک لحظه آرمیدن
چشمی که دیده باشد آن شکل و آن شمایل
بی او ملول باشد از روی خوب دیدن
ما را به نیم جانی وصلت کجا فروشند
ارزان بود به صد جان گر می توان خریدن
حیران شده است عقلم در صنع پادشاهی
کز خاک می تواند خورشید آفریدن
باشد همام شبها در آرزوی خوابی
وقتی مگر خیالی در بر توان کشیدن
همام تبریزی

 

۷ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

خود کشته ابروی توام من به حقیقت
گر کشتنی ام باز، بفرمای به ابروی

 

۷ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار منست
معاینه از عین که چشم است میباشد.
معاینه میشود با چشم خود(از نزدیک) دیدن.پزشک بیمار را معاینه کرد یعنی با چشم خود از نزدیک بیمار را دید.
معاینه را میشود همتای برانداز کردن و آشکار دیدن دانست.
معنی بیت:با چشم خود ببینم که قصد جانم دارد دریغ نمودن جان از دوستان کار من نیست.
به زبان دیگر روز روشن مرا بکشد آخ نمیگویم
ولی به نظر من درست تر (هرآینه) باید باشد نه (معاینه)
اگر هرآینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار منست
اگر به روشنی ببینم قصد جانم دارد دریغ جان از دوستان کار من نیست.
بی مرارم اگر دوست قصد جانم کند و نه بگویم
هرآینه نیز به معنی هرگاه-ناچار-روشن و آشکارا

 

رضا در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در حکمت و اندرز:

بیت 31:
از شما نحس ...

 

رضا ساقی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا،نه
باتوجّه به توصیفاتی که ازخال ورخ وچهره ی برافروخته ی مخاطب غزل صورت گرفته بنظرمیرسد که حافظ درحال نازکشیدن ازشاه شجاع جوان ِ خوش سیماست. به تجربه دریافته ایم که حافظ درهمه ی غزلهایی که دروصف این شهسوارشیرین کار سروده حتماً به خال معروف رخساراو،زلف دلکش ولب لعل شکرفشان اوبااحساساتی عاشقانه اشاره کرده است بطوریکه این واژه ها تبدیل به نشانه شده وبه شکل کلیدی برای تشخیص شان نزول غزل درآمده اند.
چراغ روی:رخسار دوست به چراغ تشبیه شده است.
باحال خویش پروا،نه: بیمی ازحال خویش نیست
معنی بیت: رخسارتو همانندچراغی تابان است آنسان که شمع مشتاق روی توشده وبسان پروانه گِرد تومی چرخد. من ازتاثیر حال توهیچ بیمی ازچگونگی خال خویش ندارم فقط توهستی که درکانون توجّه من قرارگرفته ای. همانگونه که پروانه نیز دررفتن به سوی شمع ناپروا هست من نیزپروایی ندارم که چه پیش خواهدآمد.
یادبادآنکه رخت شمع طرب می افروخت
وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود
خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
قید: بند
مجانین: دیوانگان.
قیدمجانین می فرمود: دستوربه بندبسته شدن دیوانگان راصادرمی کرد
"به بوی" ایهام دارد: 1-به رایحه ی 2- درآرزوی. هردوندّنظرشاعربوده
معنی بیت: درحالی عقل دستوربه بندکشیده شدن دیوانگان وشوریدگان عشق را صادرمی کرد خود به بوی معطّرگیسوان تو شیدا ودیوانه شد وآرزوکرد که ایکاش خودش به بند زلف توبسته می شد.
عقل دیوانه شد آن سلسله ی مُشکین کو
دل زما گوشه گرفت ابروی دلدارکجاست
به بوی زلف تو گرجان به بادرفت چه شد
هزار جان گرامی فدای جانانه
معنی بیت: اگربه بوی گیسوان تو جان عزیز وگرامی به فنارفت هیج ایرادی نیست اگرهزاراران جان داشتم فدای رایحه ی گیسوان تومی کردم.
زلف بربادمده تاندهی بربادم
نازبنیادمکن تانکنی بنیادم
من رمیده زغیرت زپا فتادم دوش
نگارخویش چو دیدم به دست بیگانه
رمیده: گریزان،فراری
غیرت: تعصّب وحمیّت داشتن به ناموس
این بیت رامی توان با دوخوانش متفاوت دومعنای متفاوت برداشت کرد.
خوانش اوّل:
من ِ رمیده ، زغیرت زپا فتادم دوش
معنی بیت: منِ گریزان ازمردم، منِ خلوت گزیده، وقتی نگارخویش را بادیگران دیدم ازفشارتعصّب وغیرت ازپای افتادم.
خوانش دوّم:
من رمیده زغیرت، زپافتادم دوش
دراین خوانش حافظ به جلدِ کسی می رود که از تعصّب وغیرت گریزان بوده امّا بادیدن نگارخویش دردست دیگران غیرتی می شود! حافظ می خواهد بدینوسیله نشان دهد که زیبایی معشوق من آنقدرزیاداست که غیرت مرابرمی انگیزاند نمی توانم ببینم معشوق به این زیبایی به دست دیگران افتاده است!
معنی بیت: من ازتعصّب وحمیّت داشتن گریزان بودم امّا وقتی معشوق خویش رابه دست بیگانگان دیدم غیرت وتعصّبم برانگیخته شد وازفشارغیرت ازپا افتادم. معشوق من آنقدر زیباست که تعصّب خاصّی پیداکرده ام نمی توانم اورابا اغیار ببینم درحالی که پیش ازاین چنین حساسیّتی نداشتم.
یاربیگانه مشو تا نبری ازخویشم
غم اغیارمخور تا نکنی ناشادم
چه نقشها که برانگیختیم وسود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه
چه نقشها برانگیختم : چه ترفندها وحیله ها به کار بستم.
فسون: مکر، حیله
افسانه: داستانهای بی اساس وغیرحقیقی دراینجا پوچ وبی اثر
معنی بیت: افسوس که ترفندها وحیله هایی که برای جلب نظر معشوق بکاربستم هیچکدام اثرنکرد ترفندها ونقشه های من درنظراوبیش ازافسانه ای بی اساس نیست وتاثیری ندارند.
هزارحیله برانگیخت حافظ ازسرفکر
درآن هوس که شودآن نگار رام ونشد
بر آتش رخ زیبای او به جای سپند
به غیر خال سیاهش که دید به دانه
سپند: اسفند، دانه گیاهی که برای دفع چشم زخم در آتش می اندازند.
به دانه: دانه ی بهتر
معنی بیت: رخسارمعشوق ازسرخی گونه ها مانندآتش برافروخته ایست وخال سیاه او مانند اسپند در درون آتش. الحق که برای آتش رخسار او دانه ا ی خوشبوتر ازخال سیاه اووجودندارد این خال بسیارنیکو برصورت اونشسته ورایحه ی جان فزایی می پراکند.
خیال خال توباخودبه خاک خواهم برد
که تازخال توخاکم شودعبیرآمیز
به مژده جان به صبا داد شمع درنفسی
ز شمع روی تواَش چون رسید پروانه
بادصبا: بادی که ازجانب بارگاه نعشوق می زد وپیام وبوی اورابه عاشقانش می رساند. رابط میان عاشق ومعشوق است.
درنفسی: به یک نفس
پروانه: مجوّز
معنی بیت: هنگامی که شمع ازبادصبا مجوّز ورود به بارگاه معشوق را دریافت کرد از خوشحالی واشتیاق، در یک نفس جان خویش را فداوبه عنوان مژدگانی به نسیم صباتقدیم کرد.
پروانه ی اوگررسدم درطلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
مرا به دورلب دوست هست پیمانی
که برزبان نَبَرم جز حدیث پیمانه
معنی بیت: با گِرداگردِ لب دوست عهد وپیمانی دارم. شیفته ی دهان دوست هستم. دهان دوست برای من بسان پیاله ی پرازباده ی ناب است. از همین روست که همیشه صحبت ازپیمانه ی شراب برزبان دارم زیرااین پیمانه ،یادپیمانِ مرابه دهان دوست زنده نگه می دارد. حافظِ خوش ذوق، گِرداگِردِ لبِ جام راباآن شراب سرخی که دردرون آن قراردارد باگِرداگِردِ دهان و لب سرخ وآبدار یاریکی گرفته وهردورابه یکدیگرتشبیه کرده است. ضمن آنکه جام شراب اززاویه ای بصورت نیم دایره و هلالی دیده می شود که درنظرگاه حافظ باهلال لب لعل یکی گرفته شده است. لب جام ولب یارهردومستی بخش وروح افزاهستند.
باده ی لعل لبش کزلب من دورمباد
راح روح که وپیمان ده پیمانه ی کیست
حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای میخانه
معنی بیت:
ازمدرسه(محل کسب علم ودانش) وازخانقاه (محل عبادت وپرهیزگاری) صحبت مکن که دوباره هوای میکده برسرحافظ افتاده است.
طاق ورواق مدرسه وقیل وقال علم
درراه جام وساقی مه رونهاده ایم.

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

کدگذاری سهل اما کدگشائی مشکلست
ساده گفتن سختتر ازهردو،ازبهرشماناممکنست
ساده بودن مشکل شخص منو عشق منست!
گرحقیقت عشق قلب آدمست،راز دنیاروشنست

 

محسن احمدی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۲۱:

بنا بر ویژگی زبانی و ریتم به نظر نمی‌رسد که این بیت از عنصری باشد

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

معانی لغات (229)
بخت: طالع
دولت: اقبال ، کامکاری
در این پرده: 1- درون این سراپرده ، درون حرم . 2- در بارگاه اسرار الهی
مجل: فرصت
دوران : روزگار
زمانم نمی دهد: مجال و فرصت به من نمی دهد.
پرده دار: حاجب.
معانی ابیات غزل (229)
(1) بخت و طالع مدد نمی کند که نشانی از دهان دوست به دست آورم و دولت و اقبال همراهی نمی کند تا از آن دهان ناپیدا راز نهانی دل دوست را بشنوم .
(2) برای بوسه یی از لب او جانم را فدا می کنم ، نه جانم را می گیرد و نه بوسه یی به من می دهد.
(3) از شوق دیدار او جانم به لب رسیدو به سراپرده او راهی نیست یا اگر هم باشد نگهبان به من نشان نمیدهد.
(4) دست نسیم صبا در زلف او رفت، پستی روزگار را بنگر که به اندازه باد گذرا هم به من امکان دست یازی نمی دهد .
(5) هر چه قدر چون شاخه متحرک پرگار، در کنار ددایره، در حالت سرگردانی به سرمی بردم روزگار به من اجازه ورود به داخل دایره امکان نمی دهد .
(6) عاقبت با شکیبایی ، شیرینی کامیابی حاصل خواهد شد اما روزگار ناسازگار فرصت و زمان برای صبر کردن به من نمی دهد .
(7) با خود گفتم به خواب می روم و در عالم خواب و خیال روی دوست را می بینم اما از آه وناله حافظ ، مجال خواب رفتن حاصل نمی شود .
شرح ابیات غزل( 229)
وزن غزل : مفعمل فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل ک مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
*
در این غزل هیچ گونه نکته عرفان وایهامی به کار نرفته است . غزلیاست که با گله از بخت و اقبال و شرح اشتیاق شروع شده و به بد عهدی روزگار ختم می شود .
آنچه از مفاد بیت آخر مستفاد می شود این است که حافظ این غزل را از زبان آرزوهای درونی خود سروده و خواسته ها وامیال باطنی خود را بازگو کرده و در آخر سر هم ، ضمیر باطن او می گوید که اکنون که مجال ورودبه حرمسرای او و دیدار جمالش را ندارم با خود گفتم به خواب بروم وجمال او را در عالم خواب ببینم که این امکان را هم آه و زاریهای حافظ از من گرفته و مجال خواب رفتن برایم حاصل نمی شود !
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

نادر.. در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۳:

دل نبود و تو بودی...

 

Masoud Firozi در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد به جان مضایقه با دوستان ن کار من است یعنی چی؟ نمیفهمم

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:

میگوید که هرکس از می زمینی یا شیطانی مینوشد از می خدا یا عشق بالاتر هم فاصله نمیگیرد!

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

و در نایابی است که بدنبال معشوق میگردی و یا انسان در زمان گردش زمین بسمت خدائی دنبال شیطان و در حقیقت عده ای همیشه مخالف وضع موجود هستند و این ذات جوهر و یا حقیقت است!

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

تا اینجا میفرماید که عشق جام یا همان عشق شیطانی به ذهن نزدیکترست و قرآن یا عشق خدا را گاهی، ولی جام یا عشق شیطان را بیشتر ملموس میبینیم!
البته بنظر حقیر در دوران شیطان خدا نایابترست و در زمان پیامبران شیطان!

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

خیلی هم عالی
زود قضاوت کردن و یا اصلا قضاوت کردن اشتباه است! شاید با عشق شیطانی شروع کرده تا عشق خدا را اثبات نماید که ....می بینیم. ..

 

مهدی قناعت پیشه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

از مراحل ابتدائی عشق و یا عشق انسانی که شامل عشق شیطان هم میباشد سخن رانده اند حضرت خیام!.

 

۱
۲۲۱۱
۲۲۱۲
۲۲۱۳
۲۲۱۴
۲۲۱۵
۵۰۷۸
sunny dark_mode