گنجور

حاشیه‌ها

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

همانطوریکه خود مولانا فرموده هرکسی از ظن خود شد یار من برداشت های متفاوت باعث رنگارنگی در دنیا گشته و بازگشت به اصل یعنی همان وحدت وجود پس از کثرت ولی طبق منطق الطیر عطار تمام آنانکه در کثرت بودند به وحدت نخواهند رسید و تنها سی مرغ (البته به تمثیل) در وحدت به سیمرغ می رسند. پس بانگ نای که آتش عشق است هرکه ندارد به نیستی رهنمون می شود . شرط بقا عشقست ولی چه کسی واقعا عاشق است و عشق را دریافته است؟ تنها زمانی انسان به دریافت درستی از معنای عشق می رسد که خود را بشناسد و از منیت خود بمیرد و در او زنده شود .این مورد از آن معانی است که به درک و تمرین و استمرار نمیتوان بدان رسید و تنها عنایت ذات می طلبد و گوش شنوا (نه گوش خر) و جسمی که از جان آگاه است (تنها با تسلیم میسر است نه با ادعای فقر و خود کم بینی که مصداق کامل خودپرستی است.)حافظا تو خود حجاب خودی از میان برخیز مرگ اختیاری در صورتی میسر است که انسان به خودشناسی برسد و عکس آنچه که آموخته ایم خودشناسی به وجود عالیه خویش پی بردن نیست بلکه با تمام عقل و منطق و موجودیت خویش به این باور و ایمان قاطع میرسی که چیزی جز هیچ نیستیم و تسلیم و نظاره گر جریان ذات هستی در وجود بی وجود خویش می شویم .
این راز مردن اختیاری یا همان فنا (و نه فنا فی الله که مقوله ای انحرافی و بازگشت به وجودی بی وجود است چرا که مقام الله در تصاحب ممکن الوجود است.)و پس از آن بقا (و نه بقای بالله ) که بقای در ذات است .
بنابر این کلام شخصی که در آتش عشق و مستی و دیوانگی پخته گردیده در شخص خامی که هیچ تجربه ای از این معانی ندارد موثر نخواهد بود و والسلام .

 

محسن.۲ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

کورش روحانی
می گوید:
هرچه عقل درین راه شیوه های مختلف به کار گرفت و شعبده بازی کرد مانند حقه بازی های سامری بود که در برابر عصا و ید بیضای حضرت موسی انجام داد که بی نتیجه بود

 

نصیری در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

در بیت
پرده حق خواست شدن ماه و خور
عشق شناسید که او حور نیست
کلمه حور می تواند هور هم باشد. در این صورت قرابت معنایی با کلمه ماه در مصرع اول پیدا می کند. هور به معنای خورشید است
پیوند به وبگاه بیرونی/

 

مهدی ابراهیمی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

عاشقان کشتگانِ معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز"
چون پرنیان، صبحِ روشن، آینه می ماند او.
روال و رسمَ ش آن گونه بود که گنج به غایتِ وسواس در پرده و پنهان باشد، اِلّا گنجِ غمَ ش. که از برقِ تیرِ چشمِ مستِ بیمارَ ش سر و سَرّی و بلکه رنگ و رخُ ی داشته، و آن جا تر در تنه خاکی هر دو شان سیم و زری بود. آن نازنین قلم در گُشایشِ بندی ترفندی فرموده است؛
هنگامِ تنگدستی در عیش کوش و مستی/ کاین کیمیایِ هستی قارون کند گدا را"
در تنگدستیِ جان، رُخ و روح از غایتِ حرمان تا بدان حد رنجور می گردند که آب و رنگی در جویِ شان نی ماند و از این روست که عاشقانَ ش در زردی و سُرخی طلایِ ناب اند. او در گرماگرمِ مهرَش به طعنه و شکوه می فرماید؛
از کیمیایِ مهرِ تو زر گشت روی من
آری به یُمنِ لطفِ شما خاک زر شود"
و اما ناب ترین رُخِ زر، یک دو پیمانه فزون تر، آن جا که زر و زرکَش از لبِ آبگونَ ش تر و گلگون می گردند. کیمیایی که جهانَ ش در رگِ تاک و لبِ یار نهاده و در جانِ خُم و پیِ اهلِ فَنَ ش نیز هم.
گُشایشی که به یُمنِ آن کاسه ی مهر رنگی به رُخی افزاید و بل آبِ رویی.
گره ای که به دَستانِ افسون گرِ مهر به چنگِ تای تاک افتاده است.
در سفالِ خُم نگر زراب می"
در اوجِ عشق و تَمَنا از قلمَ ش این گونه‌ می کهنه می تراود:
گدای میکده‌ام لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حُکم بر ستاره کنم"
بماند آن ( گنجِ روانَ)ش در گذرِ افسوس
افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود"

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۶:

از ما مپرس حاصل مرگ و حیات را
در زندگی، به خواب و به مردن، فسانه‌ایم . صائب
حوض یخ بسته بود . پیرمرد از مجلس فاتحه بیرون زد .
کفش های کهنه اش را از کیسه پلاستیکی بیرون آورد . کیسه ی پلاستیکی را باد بُرد ... به کوچه ی پنجم که رسید صدای حمد و سوره رنگ باخته بود ، و صدای کوبه دار یک قالی ، و زنگ دوچرخه ی بچه ها بود که جاندار به نظر می آمد . هوسِ آبگوشت کرده بود . هوسِ لیمو امانی و گوشت ... باغچه ها از برف پر شده بودند . پسرکی داشت کلیات سعدی را ورق می زد . پیرمرد کنار پسرک نشست و به کت سبز کشمشی او خیره شد . یادش آمد که وقتی به سن پسرک بود یکی عین همین کت سبز کشمشی را داشته است ...آهی کشید و بلند شد از پنجره ای که هنوز هم به رنگ آبی تیره بود داخل اتاق را نگاه کرد . برق رفته بود . گوشه ی طاقچه ، گردسوزی را روشن کرده بودند . گردسوز مدام پِت پِت می کرد . دکمه ی بالای پیراهنش را باز کرد . سرش را چرخاند ، و با دقتِ تمام به برف های باغچه نگاه کرد . انگار برف ها برایش آشناتر از باغچه بودند ... صدای چرخ خیاطی می آمد . حدس زد که امروز باید یکشنبه باشد . خوب یادش می آمد که یکشنبه ها زنش چشم هایش را مدام تنگ و پشت هم سوزن چرخ خیاطی را نخ می کرد، و پارگی لباس ها را می دوخت ... شب بود اما پیرمرد دلش صبحانه می خواست . به سمت قالی ها رفت . کُرک های قالی را بو کرد . دلش می خواست دیکته بنویسد . دوست داشت مداد رنگی بتراشد . جوجه اردک بکشد ، جوجه اردک زشت . توتِ قرمز بخورد و دور دهانش را پاک نکند . آب باران در کفش هایش سوراخش برود . به جای کمربند ، بند شیرینی به کمرش ببندد . در خرابه ها سرپا بشاشد . گوجه ی کال گاز بزند و تف کند . از خوش رنگی بال کفشدوزک ها ذوق کند . از دست وزوز مگس ها عصبانی شود ... گردسوز هنوز پت پت می کرد . پیرمرد آماده شد که پالختی روی برف ها بالا و پایین بپرد ، اما هر چه کرد کفش های کهنه اش از پایش در نیامد . صبح شده بود . باد پلاستیک کفش هایش را برایش آورده بود . خودش را دید که دوباره وارد مجلس فاتحه می شود . صدای حمد و سوره می آمد .
احمد آذرکمان ـ فشافویه . 21 آبان 97

 

مفقودالاثر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

سلام
اینهمه شعبده
ببخشیدا
ولی گمونم امروزیش میشه :
من میخواستم سیاهش کنم , طرف خودش ذغال فروش بود
چون مصراع بعد کار خودشو با گوساله ی سامری مقیاس میکنه
زرنگی اونو با ید بیضا معجزه ی موسی

 

مهدی ابراهیمی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:

صبا تو نکهتِ آن زلفِ مشکبو داری
به یادگار (بمانی) که بویِ او داری"
بماند آن قرار و آرامَش که در نوازشِ قلمی به دَستان و یادگار در بندَ ش کرد

 

مهدی ابراهیمی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:

که گر بدو رسی از شرم سر فرو داری"
در نوازشِ قلمی به طرفةالعین افقِ زمان و مکان در گاهَ ش پیدا و چون ستاره ای سوسو می زند.
پنهانی "شبَ" ش در "غلامان ماه رو" به برکتِ آن "دمَ" پیدا و دیدنی و از زبانِ آن مونسِ جان شنیدنی ست.
اقلَ ش این جا
مه را به چَشمِ دل می بینند
به چشم سر پر از چاه و چاله است
یکی چه زنخدانش.
(دم) از ممالکِ خوبی چو (آفتاب) زدن
تو را (رسد) که (غلامانِ ماه رو) داری"
خالِ مِشکین که بدان عارضِ گندمگون است
سرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست"
در رهزنی ش به از این که آسمانِ شب در نقابُ و غلامِ تو (با)شد به آن دانه ی دل و کمرِ دوتا در رسیدن به کُنه آن چهِ زنخدانش؟

 

کوروش روحانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

درود و تحیت الهی بر شما رفقای ادیبم
به قول کلیله و دمنه سلام و درودی که امداد آن به امتداد روزگار متصل باشد
این غزل چنانچه میدانید از شاهکار های ادبیات پارسی است(تمنا میکنم پارسی بنویسیم نه فارسی!!)
ولی در باب بیت:
این همه شعبده خویش...........
معنیش رو متوجه نشدم ممنون خواهم شد اگر دوستان منت بر سر بنده بگذارند و معنی کنند
وبالله توفیق

 

مفقودالاثر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

عباس جان اگه نمیدونی اینو باید بهت بگم که طبری یه سننی مذهب متعصب بود و چندبار قلمش از تعصبش پیروی کرده
علی هیچ وقت به عمربن عبدود نگفت اینا کی هست پشت سرت
علی به عمرو گفت آیا جنگیدن با من کافی نبود که یاور آوردی ?
عمرو خودش برگشت و پشت سرش رو نگاه کرد !

 

مفقود الاثر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

ببخشید رفیق که نظر دادم
دیدم هیچکس جوابتو نداد گفتم جور کش بقیه باشم یه وقت دلخور نشی

 

الهام ملک محمدی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۱۳ - از یک غزل:

درود شهرزاد بانو کاملا درست اشاره فرمودند ,
جهان علاوه بر اینکه مشکل وزنی ایجاد کرده با دل همراه نیست

 

الهام ملک محمدی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۷ - مطلع یک غزل:

بگویمت که بدانی چگونه می گذرد
فقط دلم که نه از گریه چشم من خون است

 

محسن.۲ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

نادر...عزیز
دوست دارم نظر شما را که می دانم سابقه ی خوب در شعر دارید بدانم و همچنین از دوستان گرامی و فرهیخته 7 و 8
ممنونم
ضمناً : غزل از من نیست

 

محسن.۲ در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

عباس جان
نقل به مضمون از تاریخ طبری
وقتی عمربن عبدود علی را پیاده دید از اسب پیاده شد و گفت از جوانمردی به دور است که با پیاده ای بجنگم،
علی فرمود : چرا تنها نیامدی
عمر گفت من تنها هستم
علی فرمود : اینها که پشت تواند ؟
عمر برگشت و نگاه به پشت سر کرد و علی بلافاصله ضربه ای به زانوی عمر زد که پای او قطع شد و افتاد ، علی روی سینه ی عمر نشست ، عمر به گفته ی مولوی آب دهان به روی علی انداخت و گفت: خدعه کردی، و علی گفت : الحربُ خدعَه} =جنگ فریب است.
و مولوی می گوید علی را فریب کار و دغل ندان

 

مفقود الاثر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

سلام
دغلی رخ نداده , داره میگه علی رو از دغل پاک بدان,
اگه اشتباه نکنم این اتفاق تو غزوه ی خندق افتاده,کسی به اسم عمربن عبدود که پرید اون سمت خندق و از مسلمونا حریف طلبید, هیچکس جرات نداشت باهاش بجنگه تا علی پیش قدم شد ,
عمر شکست خورد و زمین افتاد , که وقتی علی بالای سرش اومد اون آب دهنش رو به صورت علی انداخت, علی بلند شد چند قدم راه رفت و بعد اگه اشتباه نکنم اون رو هلاک کرد,
بعد که ازش پرسیدن چرا بلند شدی چند قدم راه رفتی بعد اونو کشتی , گفت چون اون لحظه عصبانی شدم خواستم خشمم فروکش کنه , تا اون رو بخاطر خدا کشته باشم نه بخاطر خشم خودم

 

عباس در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

سلام
منظور از دغل در مصرع دوم چیست؟ چه دغلبازی و مکری در این جنگ رخ داده است؟

 

مفقود الاثر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

یه خورده , البته بیشتر از یه خورده هم تحت تاثیر حافظ هستید
شاعر باید خودش باشه شبیه هیچکس نباشه تا واقعا شاعر باشه

 

مفقود الاثر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

بذار رک و راست بگم
دوران کرشمه و ناز در شاهوار و این حرفا گذشته ,
حالا حافظ و سعدی اصلا فرق دارن همیشگی آن ,
شمام اگه این طرز گفتار رو پی بگیرید بی رودربایسی بگم به جایی نمی رسید
الان مثلا شرح پریشانی وحشی بافقی رو بخونید , سبک کاملا عوض شده
ولی خب اگه واسه دل خودتون نوشتین خیلیم خوبه

 

حمید در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۶ - عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان:

با سلام و عرض ادب، بخش 35 و 36 و 37 به داستان اخلاص اشاره دارد که مولانا به زیبایی هر چه تمامتر بیان میدارد و گمان نمیرود در مورد اخلاص بتوان داستانی بهتر ازین در جایی پیدا کرد
قصیده شماره 7 سعدی بیت 7
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
منبع قصیده خود گنجور میباشد.

 

۱
۲۲۰۸
۲۲۰۹
۲۲۱۰
۲۲۱۱
۲۲۱۲
۵۰۷۶
sunny dark_mode