رفت عمرم در سر سودای دل
وز غم دل نیستم پروای دل
دل به قصد جان من برخاسته
من نشسته تا چه باشد رای دل
دل ز حلقه دین گریزد زانک هست
حلقه زلفین خوبان جای دل
گرد او گردم که دل را گرد کرد
کو رسد فریادم از غوغای دل
خواب شب بر چشم خود کردم حرام
تا ببینم صبحدم سیمای دل
قد من همچون کمان شد از رکوع
تا ببینم قامت و بالای دل
آن جهان یک تابش از خورشید دل
وین جهان یک قطره از دریای دل
لب ببند ایرا به گردون میرسد
بیزبان هیهای دل هیهای دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و آرزوی شاعر بوده که تمامی عمرش را در عشق و آرزوی دل سپری کرده است. او از غم دل بیخبر نیست و دلش به گونهای برخواسته که خود را میبیند و تا پی برند به آرزوهای دل نشسته است. دلش از قیود دنیا میگریزد و فقط به دور زیباییها میگردد. شاعر در تلاش است تا فریاد دلش را به گوش برساند و شب را به تماشای صبحدم و صورت دل میگذرانده. او خود را به کمان تشبیه کرده که برای دیدن زیباییهای دل به رکوع رفته است. در نهایت، او به مقایسه این جهان با دریای دل و تابش دل میپردازد و از دیگران میخواهد تا سکوت کنند چون درد دل بیصداست.
هوش مصنوعی: عمرم را صرف آرزوهای دل کردهام و از نگرانیهای دل دیگر اهمیتی نمیدهم.
هوش مصنوعی: دل من که به عشق و آرزو مشغول است، برای به دست آوردن دلخواه من آماده و حاضراست، در حالی که من در گوشهای نشستهام و منتظر نتیجه این تلاش دل هستم.
هوش مصنوعی: دل از حلقهی دین فاصله میگیرد چرا که حلقهی زلف خوبان، جای واقعی دل است.
هوش مصنوعی: ای کاش گرد کسی بچرخم که دل را آرامش میبخشد؛ چهکسی میتواند فریاد من را از هیاهوی دل بشنود؟
هوش مصنوعی: من خواب شب را بر خود ممنوع کردم تا در صبح، چهره محبوبم را ببینم.
هوش مصنوعی: قومتی که از سجده به کمان میرسد، مثل کمانی است که به زیبایی و لطافت، قامت و احساسات دل را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: آن جهان، نوری از قلبی پرشور و این دنیا، تنها یک قطره از اقیانوس آن دل بزرگ است.
سکوت کن، تا آسمان به خواستهات برساند، بیآنکه نیازی به گفتن باشد، دل ناله میکند و دردهایش را میفشارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چونک واگشتم ز حیرتهای دل
طفل را آنجا ندیدم وای دل
ای ز زلفت حلقه یی بر پای دل
گر درین حلقه نباشد وای دل
هرکرا سودای تو در سر بود
در دو کونش می نگنجد پای دل
غرقه گرداب حیرت از تو شد
[...]
من فدا کردم سر اندر پای دل
چون کنم زین به وفا بر جای دل
در ازل خیاط عشقم دوختست
جامه ی حسن تو بر بالای دل
رای دل بر وصل روح افزای تست
[...]
ای فغان از هی هی و هیهای دل
سوخت جانم ز آتش سودای دل
این چه فریاد است و افغان در دلم
گوش جانم کر شد از غوغای دل
این همه خون جگر از دیده رفت
[...]
بند بردار ای پسر از پای دل
پس ببین جولان روح افزای دل
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.