باب 🪰 در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۶ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
درود و سپاس، دوستِ عزیز،
همیشه از راهنماییهای پرمهر و پرنورِ شما بهرهمند میشویم 🌿در موردِ این بیتِ نخست، پرسشی ذهنم را مشغول کرده است:
دارم امید عاطفتی از جنابِ دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوستجدا از ظرافتِ انتخابِ واژهی «جناب» برای حضرتِ دوست،
آیا نمیشود آن "جنایت" را قتلِ زمان دانست؟یعنی همان لحظههایی که باید در نیمهشب،
محصولی فراهم میکردیم
تا بر آستانِ میخانه بگذاریم،
و سحرگاهان، با نسیمِ جانبخشِ صبح
همّتمان را
در مسیرِ رسیدن به جانان،
قرار بدیم...اما بیشترِ ما،
در شیرینیِ خوابِ بامدادی ماندیم،
و ندانستیم که آن میِ صبوحی،
پاداشِ چه شبزندهداریهاییست...تا کی میِ صبوح و شکرخوابِ بامداد؟
AliKhamechian در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۳:
چقدر آخه این غزل قشنگه!
زارامو ۱۱ در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۷:
«غزل ۲۱۳۷» واقعاً وجود دارد اما غزلی که در دیوان شمس با شماره ۲۱۳۷ ثبت شده، هیچ ربطی به این شعرِ رکیک ندارد.
در تصحیح معتبر دیوان شمس (نیکلسون، فروزانفر و نسخههای پیرو آن)، غزل ۲۱۳۷ چنین شروع میشود:
«ای جانِ من و جانِ تو، ای جانِ جهان با تو
بیرون ز جهانم من، تا با تو توانم من»یا در برخی نسخهها غزل دیگری با مطلع متفاوت، اما هیچکدام حتی یک بیت هزل رکیک ندارند.
نکته مهم:
در دیوان شمس شمارهگذاری غزلها در نسخههای مختلف ثابت نیست؛ اما در هیچ نسخه معتبر غزلی با ساختار و واژگان شعر مورد ادعای وبلاگ وجود ندارد. «غزل ۲۱۳۷» وجود دارد اما متن آن عرفانی و عاشقانه است.
– شعر رکیکی که به نام مولوی دستبهدست میشود، کاملاً جعلی و از ادبیات هزلیات عامیانهٔ متأخر است.
– سبک، وزن، زبان و حتی نوع فحشها هیچ سنخیتی با زبان قرن هفتم و با مولانا ندارد.
زارامو ۱۱ در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۷:
خیر. این شعر هیچ ارتباطی با مولانا ندارد.
سبک، واژگان و لحن شعر کاملاً از جنس هزلِ عامیانه و فحّاشی کوچهبازاری است؛ چیزی که در آثار مولانا اصلاً وجود ندارد.
زبان مثنوی و دیوان شمس—حتی زمانی که طنز یا طعنه دارند—هرگز به این سطح از الفاظ نمیرسد.این شعر از مولفان ناشناس دورههای متأخر یا سرودههای هزلیات عامیانه است که بعدها به اشتباه به نام بزرگان گذاشته شده.
احمد خرمآبادیزاد در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه:
مصرع دوم بیت 64 در نسخه خطی مجلس (به شماره ثبت 90245، صفحه 51 pdf) به شکل زیر است:
«کز جهان پیدابه بودش توشهای»
به نظر نمیرسد که کاتب در بازنویسی واژۀ «پیه» اشتباه کرده باشد؛ زیرا ریشۀ هند و اروپایی آن عبارت است از poid. (واژۀ fat را در Webster's NewWorld Dictionary چاپ 1984 ببینید)
احمد خرمآبادیزاد در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۲ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۹ - سبب تاخیر اجابت دعای مؤمن:
«هم برین فن داردارش میکند»: او را با این ترفند معطل میکند.
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱:
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
صبح ازل ، از مشرقِ حسنِ تو دمیده ست،
تا شامِ ابد ، پردۀ خورشید دریده ستحیف است نگَه ، جانبِ مَه با مَهِ رویَت،
ماه آن رخِ زیبا ست ، هر آن دیده ، که دیده ستهرگز نکنم من سخن ، از سرو و صنوبر،
سرو ، آن قد و بالا ست ، هر آن کَس که شنیده ستای شاخۀ گل در چمنِ «فاستقم» ، امروز،
چون سروِ تو ، سَروی به فلک ، سر نکشیده ستتشریفِ جهان گیری وُ اقلیم ستانی،
جز بر قدِ رعنایِ تو ، دُوران نبریده ستای طورِ تجلّی ، که ز سینایِ تو موسی،
مرغِ دلَش ، اندر قفسِ سینه ، طپیده ستسرچشمۀ حیوان ، نبوَد جز دهنِ تو،
خضر ، از لبِ لعلِ نمکینِ تو ، مکیده ستاز ذُوقِ تو ، بلبل شده در نغمه سرائی،
وز شُوقِ تو ، گل بر تنِ خُود ، جامه دریده ستای رویِ دلارامِ تو ، آرامِ دلِ ما،
باز آ ، که شود رامِ من ، این دل ، که رمیده ستباز آ ، که بِه از نفخۀ وصلِ رخِ جانان،
بر سوختۀ هجر ، نسیمی نوزیده ستلطفی بکن و مفتخرَم کن به غلامی،
کَس ، بنده به آزادگیِ من ، نخریده ستدر دائرۀ شیفتگان ، دیدۀ دوران،
آشفتهتر از "مفتقرِ" زار ندیده ست
احمد خرمآبادیزاد در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۲ در پاسخ به کوروش دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه:
هر ناکس را چه به معرفت؟ او را حماقت ذاتی بس است.
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:
اگر دارد طمع ، ببریده دارد
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:
چو مژه ، بر سرِ چشمَش نشاند
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۶ در پاسخ به نوشین دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
هر دو عالم انگبین بحت بود
سیدمحمد جهانشاهی در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱
برقع ، از خورشیدِ رویَش ، دور شد
ای عجب ، هر ذرّهای ، صد حور شدهمچو خورشید ، از فروغِ طلعتَش
ذرّه ذرّه ، پای تا سر ، نور شدجملهٔ رویِ زمین ، موسی گرفت
جملهٔ آفاق ، کوهِ طور شدچون تجلّیاش ، به فرقِ کُه فتاد
طور با موسی ، ز هم مهجور شدقوّتِ خورشید ، نبوَد سایه را
لاجرم آن آمد ، این مقهور شدقطرهای ، آوازهٔ دریا شنید
از طمع ، شوریده و مغرور شدمدّتی میرفت ، چون دریا بِدید
محو گشت و تا ابد مستور شدچون در آن دریا ، نه بد دید و نه نیک
نیک و بد ، آنجایگه معذور شدهر دو عالم ، انگبینِ صِرف بود
لاجرَم ، چون خانهٔ زنبور شدزانگبین ، چون آن همه زنبور خاست
هر یکی هم ، زانگبین مخمور شدقسمِ هر یک ، زانگبین چندان رسید
کز خود و از هر دو عالم ، دور شدسایه ، چون از ظلمتِ هستی برَست
در برِ خورشید ، نورالنّور شدهمچو این عطّار ، بس مشهور گشت
همچو آن حلّاج ، بس منصور شد
علی میراحمدی در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:
با خواندن داستان کبروی و حرام کردن شراب توسط بهرام گور در شاهنامه به درک بهتری از بیت حافظ از منظر اجتماعی میرسیم.
«همین مه که با میوه و بوی بود
ورا پهلوی نام کبروی بودبه روی جهاندار جام نبید
دو من را به یکبار اندر کشید...»
کوروش در ۱۳ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۹ - سبب تاخیر اجابت دعای مؤمن:
هم برین فن داردارش میکند
وز ره پنهان شکارش میکند
داردار یعنی چه ؟
کوروش در ۱۳ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۸ - حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ میطلبی از یسار به مصر وفا شود آنجا گنجیست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسی گفت من خواب دیدهام کی گنجیست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و خانهٔ این شخص بگفت آن شخص فهم کرد کی آن گنج در مصر گفتن جهت آن بود کی مرا یقین کنند کی در غیر خانهٔ خود نمیباید جستن ولیکن این گنج یقین و محقق جز در مصر حاصل نشود:
تی شو و خوش باش بین اصبعین
کز می لاأَین سرمست است این
یعنی چه ؟
کوروش در ۱۳ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۷ - بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهٔ همین در میزند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقهٔ این در میزنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فیالجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره:
یا مراد من برآید زین خروج
یا ز برجی دیگر از ذات البروج
یعنی چه ؟
کوروش در ۱۳ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۷ - بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهٔ همین در میزند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقهٔ این در میزنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فیالجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره:
طمع داری روزیی در درزیی
تا ز خیاطی بی زر تا زیی
یعنی چه ؟
کوروش در ۱۳ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۷ - بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهٔ همین در میزند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقهٔ این در میزنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فیالجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره:
هم دلت حیران بود در منتجع
که چه رویاند مصرف زین طمع
معنای بیت چیست ؟
منتجع و مصرف یعنی چه ؟
کوروش در ۱۳ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۷ - بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهٔ همین در میزند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقهٔ این در میزنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فیالجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره:
چون خطایین آن حساب با صفا
گرددش روشن ز بعد دو خطا
یعنی چه ؟
احمد فرزین در ۱۲ روز قبل، جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۴ - حکایت طبیب و کرد: