گنجور

حاشیه‌ها

محمود کاظمی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:


    سینه‌ی اول، دل است و دومی، همین سینه‌ی تن که در حمام می‌شوییم.
    یعنی آن‌گونه که در حمام سینه‌ها از پلیدی شویند، دل از کینه‌ها هفت‌بار بشوی!


سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹
                 
گر از گرِهِ زلفَت ، جانم کمری سازد
در جمعِ کلَه‌داران ، از خویش سری سازد

گردون که همه کس را ، زو دست بوَد بر سر
از دستِ سرِ زلفَت ، هر شب حشَری سازد

طاووسِ فلک هر شب ، شد سوخته بال و پر
هم شمعِ رُخت سوزد ، گر بال و پری سازد

بنمای لب و رویَت ، تا این دلِ بیمارم
یا به بَتَری گردد ، یا گلشکری سازد

جان عزمِ سفر دارد ، زین بیش مخور خونَش
تا بو که ز خونِ دل ، زادِ سفری سازد

این عاشقِ بی زر را ، زر نیست تو می‌خواهی
چون وجهِ زرَش نبوَد ، از وجه زری سازد

تا زر نبوَد اوّل ، تا جان ندهد آخر
دیوانه بوَد هر کو ، با سیم‌بَری سازد

دیری است که می‌سازم ، تا بو که ، بسازی تو
چون تو بنَمی‌سازی ، دل با دگری سازد

چون نیست ز یاقوتَت ، هم قوّت و هم قوتَم
عطّار کنون بی تو ، قوت از جگری سازد

فهیمه هستم در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۲۰:

از بیت " دولت عنان ملک به دست تو باز داد/اقبال بر براق مرادت سوار کرد" برداشت کردم شعر برای حضرت محمد هست، و بیت "با زور بازوی تو مقر شد به افترا/ آنکس که وصف رستم و اسفندیار کرد" آدمو به این فکر وامی‌داره که وصف مولا علی هست و ابیات

"شمشیر مرتضی بجز از آهنی نبود/ پشتی دین حق لقبش ذوالفقار کرد

این دین عزیز کرده به تایید ایزدست/ هرگز به مکر و شعوذه نتوانش خوار کرد" این فکر رو به ذهن متبادر می‌کنه که شعر در وصف دین اسلام باشه ...

 

شاید هم همه‌ی معانی رو در بر داره ...

کاش دوستِ آگاهی بود که شرحی می‌داد و نکات آشکار می‌کرد ...

بنفشه سعیدی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۳۴ در پاسخ به آریا جلالی نژاد دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۳ - حکایت زاغی که چند روز در قفای کبکی دوید و از رفتار خود بازمانده به وی نرسید:

دقیقا:))

عبدالرضا ناظمی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ غنی کشمیری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹:

سلام  می فرمایند انسان در زمان پیری کم حواس می شود اما من از زمانی که  در اثر بالا رفتن سن و سال دندانم ریخت خودم را چون طفلی بی دندان  بحساب می آورم نه پیر و کنایه از این است که  برای من اینگونه نیست بلکه در پیری  عاقل تر شده ام  خدایش بیامرزاد

 

رسول لطف الهی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۱ در پاسخ به داریوش از تنگ طه دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

اگر همه شبیه همدیگر فکر کنند دنیا جای کسالت باری میشه 

علی اصغر نظارت در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹:

دوستان محبت میکنید توضیح بدید مصرع اول چطور بر وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن هست؟ ممنونم

علی احمدی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح

صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح

اگر در مرام تو ای معشوق من حلال است که خون عاشق برای مصلحتی که تو در نظر داری ریخته شود صلاح ما هم همان است که تو می خواهی .

در راه عاشقی زمام کار به دست معشوق است چون عاشق مستی را تجربه می کند و این مستی است که به چشم شاهد دلبند خوش است و زمام کار عاشق را به مستی سپرده اند و هرچه معشوق حکم کند همان مورد قبول است.

سَوادِ زلفِ سیاهِ تو جاعِلُ الظُّلُمات

بَیاضِ رویِ چو ماهِ تو، فالِقُ الأصباح

سیاهی زلف سیاهت گویا تاریکی می گستراند تا آنجا که راه را گم می کنیم و تشخیص نمی دهیم تا وقتی که سفیدی روی ماه تو روشنایی جدیدی چون صبح ایجاد کند و نور امیدی بر دل بتاباند.در هر حال در تاریکی و روشنایی به تو محتاجم .

راه رسیدن به هدف ها با تاریکی هایی همراه است و نور را باید درک کرد تا به هدف رسید .از پیش هم نمی توان گفت که این نور بر ما مشخص و قابل درک است فقط باید امیدوار بود که نوری بتابد. وگرنه همه انسانها به راحتی به هدف خود می رسیدند.

ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص

از آن کمانچهٔ ابرو و تیرِ چشم، نَجاح

راه دشوار است چون از چین زلف کمندوار تو کسی نمی تواند رهایی یابد .و از تیر چشمت که از کمان ابرو بر می خیزد کسی توان موفقیت ندارد .

یعنی اگر موفقیتی هست با اجازه تو محقق می شود نه با اراده من .بر خلاف تصوری که این روزها در مکاتب جدید فلسفی از جمله اگزیستانسیالیسم مطرح می شود که همه چیز را به اراده و خواست بشر برمی گردانند ، حافظ معتقد است که انسان  هرچه قدر هم توانا باشد باز هم تاریکی ها و چالشهای عمده ای در راهش قرار دارد و نامطمئن به آینده اش است پس باید خضوع خود را حفظ کند .او خود را در برابر معشوق خاضع می بیند.

ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان

که آشنا نکند در میان آن، مَلّاح

از چشم من به گونه ای اشک جاری شده که هیچ کشتیبان آشنا به شناگری در آن توان شنا کردن ندارد.

بعضی از چالش های راه عاشقی واقعا سخت و اشک آور است.

لبِ چو آبِ حیاتِ تو هست قُوَّتِ جان

وجودِ خاکیِ ما را از اوست ذکرِ رَواح

ولی لب تو مثل آب حیات است و به جان قدرت زندگی می بخشد و عاشق را در این راه پایدار نگه می دارد.جسم ما از خاک است ولی وجود ما و زندگی ما به خاطر لب حیات بخش تو جان می گیرد طوری که وقتی به شب نزدیک می شویم (دوباره  با تاریکی ها مواجه می شویم) آن لب را به یاد می آوریم.

توضیح اینکه رواح از شروع شب به بعد است یعنی وارد شدن به شب .

بداد لعلِ لبت بوسه‌ای به صد زاری

گرفت کام دلم زو به صد هزار اِلحاح

اینکه لب سرخ تو بوسه ای به ما زد پس از زاری فراوان  من بود و اگر دلم از آن لب کامیاب شد هزاران بار اصرار من بود . یعنی بوسه لبی که حیات می بخشد به دشواری فراهم می شود.

دعای جانِ تو وردِ زبان مشتاقان

همیشه تا که بُوَد متّصل مَسا و صَباح

دعا برای حضور جان بخش تو ورد زبان همه مشتاقان توست و این تازمانی که شبها به صبح می رسد برای همیشه ادامه دارد.

صَلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ

ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح

مصلحت اندیشی و توبه ظاهری و پرهیزکاری رایج را از حافظ نخواهید . حافظ  رند است و رند بر اساس مصلحت معشوق عمل می کند و مصلحت اندیشی عاقلانه در  راه عاشقی را نمی پذیرد .حافظ عاشق است و عاشق به خطا نرفته که با توبه بازگردد.حافظ مجنون است و  پرهیزکاری رایج را از مجنون نمی توان انتظار داشت.

صلاح دوم یعنی مثل بقیه سر به راه بودن به امور رایج تن دادن .. حافظ می گوید به دلایل بالا از من چنین چیزی نخواهید صلاح واقعی آن است که معشوق می خواهد نه آنچه در جامعه رایج است.

 

 

رسول لطف الهی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۸ - کلاغ و روباه:

در اصل این شعر از افسانه های ازوپ یونانی است هم‌چنین چوپان دروغگو و خیلی دیگر از این قبیل که ایرج میرزا به شیرینی هر چه تمام آن را به نظم درآورده و الحق هم موفق بوده است 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

مصرع دوم بیت 4 به شکل «زنهار وصل را گو تا دستشان بگیرد» درست نیست.

1-این مصرع در نسخه عبدالرسولی به شکل «با وصل خود نگویی تا دستشان بگیرد» ثبت شده است.

2-شاعر در بیت شماره 5 به میدان آمدن وصل را منوط به سپری شدن هجر می‌داند.

به این ترتیب، معنی از بیت 4 تا پایان بت 5 می‌شود:

«هجر تو عالمی را در پای غم افکنده است. به وصل نمی‌گویی که دستشان را بگیرد. هجر که از ماجرا پا بیرون بکشد، وصل به میدان می‌آید»

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

چون تو بنَمی‌سازی ، دل با دگری سازد

پرویز شیخی در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳:

تفسیر این بیت از نگاهی دیگر

عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو

خداوند ما را آزاد افریده، به همین خاطر نوزاد بشر دارای عقل و خرد نیست،  اما ما این توانایی رو داریم که از بدو تولد به کمک حواس پنجگانه خود به شناخت برسیم و عقل رو در ذهن خود پرورش دهیم تا در نوجوانی به رشد عقلی برسیم

 

اما مصرع دوم باید به این شکل تصحیح شود

گر نشود غنی او، آنکه بدو گمان دهی

و چنانچه کسی بواسطه آموزش و تعلیم نتواند عقل رو در ذهنش پرورش دهد، لاجرم او بجای تعقل به گمان و حدس روی می اورد

امیرحسین صدری در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۳ در پاسخ به م.حیران دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۴:

بیت قبلیش هم جالبه

جهان هرچند در چشمت ، بساط ناز می‌چیند

تو بیرون ریز چون اشک از فشردن‌های مژگانش

امیرحسین صدری در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳:

بسیار زیبا بود

Abdul Ahad Fardeen در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۲:

محمل موج و نفس دوش تپیدن می‌کشد

Makvan .. در ‫۱۳ روز قبل، چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۴ در پاسخ به احسان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

متن زیبایی نوشتی،13 سال قبل،، هر چی بنویسم اضافه کاری،،خود شعر همه چیز ب بهترین شکل گفته🩶

محسن رضایی در ‫۱۴ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » راه‌بینی که از دست کسی شربت نمی‌خورد:

سلام

این هوش مصنوعی رو حذف کنید اصلا عطار یه چیز دیگه گفته اون یه حرف کاملا بی ربط زده

بچه پری. در ‫۱۴ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ امیر پازواری » دیوان اشعار » چهاربیتی‌ها » شمارهٔ ۹:

چقدر جالبه اولین باره که شعری به زبان مازندرانی میخونم و این شعر واقعا جالبه خصوصا بیت اخر

علی میراحمدی در ‫۱۴ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب:

این بخش نیز بسیار خواندنی است.

ای کاش محققان و اساتید ادبیات نظری هم به این اثر میکردند و خلاصه ای از کتاب را به زیور طبع می آراستند و به بازار فرهنگ و ادبیات ایران ارائه میدادند.

این اثر از سوئی زیر سایه شاهنامه فردوسی بزرگ قرار گرفته و از سوئی دیگر مورد بی مهری و بی توجهی اهل فرهنگ و ادبیات!

متاسفانه درکتابهایی که برگزیده  اشعار شاعران را به ترتیب زمان در یک جلد جمع آوری میکنند هیچ بخشی ازین اثر ندیده ام!

 

 

علی میراحمدی در ‫۱۴ روز قبل، سه‌شنبه ۶ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی:

این بخش از گرشاسب نامه بسیار خواندنی است و توصیف بیابان و زنگی غول پیکر و نبرد گرشاسب با این موجود فوق العاده است.

شاید اگر شاعر اثر خلاصه تر و شسته رفته تری  ارائه می‌داد و داستانهای بی مورد مثل  صفت جزیره های مختلف را نمی آورد گرشاسب نامه بیشتر دیده و خوانده میشد.

 

۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۵۶۲۹