گنجور

حاشیه‌ها

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت سیزدهم: اتفاقا یک دلیل خوب برای آنکه نزاده است و زاییده نمی شود(خداوند)، شما ستارگان هستید، بسوی افراد خردمند که گواه شما هستند بروید.

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت یازدهم: به دل من می‌آید که هیچ چیزی به شما اضافه نمی شوید مگر اینکه از شما چیزی کم نشود.

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت دهم: گاهی ما را زیاد می کنی و گاهی نیز یه چیزی از ما کم می کنی، به این بنظرتون کارتون بیهوده نیست(ای ستارگان)

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجادحوتی راد

بیت نهم: آینده هیچ‌گاه از طریق ما ثابت و پایدار نخواهد ماند، هرگاه شما از روی زمین بلند شوید و ناپدید شوید و بروید.

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی  راد

بیت هفتم: مانند شما پیوسته و باقی نمانیم، زیرا شما اصل و اساس استمرار و بقایید.

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت ششم: چهره پر از دانایی ما که بر آسمان موجود است، آثار قلم حکیمانه‌ خداوند است.

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

معنی بیت سوم: شما ارزش زیادی دارید و دلیل آن این است که سبب بودن موجودات شما هستید.

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد 

بیت دوم: خوشحال کننده است که به ملاقات شما بیایم، زیرا شما مانند حوریان زیبا و جذاب در آسمان هستید.

Sajjad Hootira در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد:

معنی بیت نخست: ای هفت ستاره که تدبیر گرید در آسمان،  تا کی میخواید برید و بیایید(به این وضعیت ادامه بدید)؟(بسه دیگه) دوباره برگرید؟

سناتور سنتور در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۶:

آستین بر هر چه افشاندیم ، دست ما گرفت

رو به ما آورد ، بر هر چیز پشت پا زدیم

صائب تبریزی 

آنچه می خواهند از دنیا به ایشان رو نهد

رو به دنیا کردگان گر پشت بر دنیا کنند

صائب تبریزی 

Hasan MiM در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳۸:

میخواستم معنی بیت «دیده ره داده تورا اندر چشم» را ویرایش کنم ولی موفق نشدم لذا همینجا تایپ میکنم

معنی و تصویر بسیار زیبایی در این بیت وجود دارد، شاعر در این بین بین دو تشبیه و اصطلاح توازن زیبایی برقرار کرده است یه این صورت که خون شدن دل و خون گریستن به معنای اندوه زیاد است وشاعر به زیبایی دل را منشأ این غم فرض کرده است. تا به این حد که چشم آرام شده و به دیدن قناعت کرده است ولی دل به دیدن آرام نگرفته، به معنای دیگر دلیل خون گریستن در این بیت خون شدن دل است

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸
                        
تا دلِ من ، راهِ جانان بازیافت
گوهری ، در پردهٔ جان بازیافت

دل که رَه می‌جُست ، در وادیِّ عشق
خویش را گم کرد ، رَه زان بازیافت

هر که ، از دشواریِ هستی برَست
آنچه مقصود است ، آسان بازیافت

یک شبی درتاخت دل ، مست و خراب
راهِ آن زلفِ پریشان بازیافت

چون به تاریکیِّ زلفَش ، راه بُرد
زنده گشت و آبِ حیوان بازیافت

آفتابِ هر دو عالم آشکار
زیرِ زلفِ دوست ، پنهان بازیافت

آنچه ، خلق از دامنِ آفاق جُست
او ، نهان سر در گریبان بازیافت

می‌ندانم ، تا ز جان بَر خورد نیز
آنکه ، روی و زلفِ جانان بازیافت

هر که زلفَش دید ، کافر شد به حُکم
وانکه رویَش دید ، ایمان بازیافت

طالبِ درد است عطّار ، این زمان
کز میانِ درد ، درمان بازیافت

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹
                         
تا گل از ابر ، آبِ حیوان یافت
گِردِ خود ، صد هزار دستان یافت

زرهِ ابر گشت پیکان باز
جوشنِ آب ،  زخم پیکان یافت

گلِ خندان ، چو برفکند نقاب
ابر را ، زار زار گریان یافت

چون صبا ، چاک کرد ، دامنِ گل
نافهٔ مشک ، در گریبان یافت

ای نگاری ، که هر که دید رُخَت
از رخِ جانفزایِ تو ، جان یافت

به دل و جان ، تو را که جان و دلی
هر که فرمان ببُرد ، فرمان یافت

میِ گلرنگ خور ، به موسمِ گل
که گلِ تازه‌روی ، باران یافت

می‌خور و شاد زی ، که خوشتر از این
یک نفس ، در دُو کُون ، نتوان یافت

مِی به عطّار دِه ، به سرخیِ لعل
که ز مِی ، جان ، چو دُر درخشان یافت

برمک در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۳ در پاسخ به ارجمندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

درمندگان راست و استوار است  درمندگان هم دردمندگان است و هم درماندگان

النا حمیده در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۵ در پاسخ به یوسف دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:

با سلام، تو نسخه‌های قدسی و انجوی این بیت هست، ولی قزوینی، خانلری، سودی، نائینی و ... این بیت رو ندارن

Fateme Zandi در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست

نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

درود خدا بر حضرت حافظ

سورنا در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۲۹ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

با درود

اشعار جناب سعدی عاشقانه س و عشق زمینی مورد نظرش هست نه خدا و عرفان

اکبر با... در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:

🙏❤

رضا رحیم در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:

 تشکر وقدردانی، از دوستان ادیبی که به فهم غزلها کمک میکنند ، بخصوص از استاد رضا ساقی عزیز

علی محبوبی در ‫۱۵ روز قبل، یکشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

در بیت آخر :

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

 

سعدی خود را به نوعی درویش می‌خواند..  و علی رغم اینکه در شعر و سخن بسیار استاد و سخنور است ، و بخودش خطاب می‌کند همچنانکه در سفره ی درویش چیزی نیست و غذایش را بنوعی باید روغن اضافه کنی و شکر تا بتونی بخوریش چون درویش نه شکر دارد و نه چربی و روغن، 

تو هم مجبوری شعرت رو با چرب زبانی و شیرین سخنی بگویی که مقبول دیگران باشد ..

شعر خود را علی رغم فصاحت و بلاغت در نظم و نثر و سخن، ضعیف می‌پندارد و به قول معروف: شکسته نفسی میکند.

🌺🍃🌺🍃🌺🍃

 

من خود خدایم رو شکر می‌گویم که در کشور متمدن، و  شعرپرور ایران متولد شدم . و دربین همه شاعران بزرگ ایران زمین ، بیشتر عاشق شعر سعدی هستم . 

 

 

۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۵۶۷۳