گنجور

حاشیه‌ها

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:

گل عرق کرده ، ز پس  ، چون میگساران می‌رسد

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:

ذره‌ای غم ، از تو چون خواهد؟ ، گدای کوی تو

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸
                 
هم بلایِ تو ، به جانِ بی قراران می‌رسد
هم غمِ عشقَت ، نصیبِ غمگساران می‌رسد

ذرّه‌ای غم ، از تو چون خواهد ؟ ، گدایِ کویِ تو
کین چنین میراثِ غم ، با شهسواران می‌رسد

من ندارم زَهره ، خاکِ پایِ تو کردن طمع
زانکه این دولت ، به فرقِ تاجداران می‌رسد

هر کَسی ، از نقشِ رویِ تو ، خیالی می‌کند
پس به بویِ وصلِ تو ، چون خواستاران می‌رسد

هیچ کَس را ، در دمی صورت نبندد ، تا چرا
نقشِ رویِ تو ، بدین صورت نگاران می‌رسد

گل مگر لافی زد از خوبی ، کنون ، پیشِ رُخت
عذر خواه از دَه زبان ، چون شرمساران می‌رسد

پیشِ رویَت ، بلبل ار در پیش می‌آید شفیع
گل عرق کرده ، ز پس چون میگساران می‌رسد

دور از رویِ تو ، نتواند به رویِ کَس رسید
آنچه از رویَت ، به رویِ دوستداران می‌رسد

زلفِ شبرنگَت ، چو بر گلگون سواری می‌کند
عالمی فتنه ، به رویِ بی قراران می‌رسد

رخ ، چو گلبرگِ بهار ، از من چرا پوشی به زلف
کَاشکِ من ، دور از تو ، چون ابرِ بهاران می‌رسد

بر خطَت چون زار می‌گریم ، مکن منعَم ، ازانک
این همه سرسبزیِ سبزه ، ز باران می‌رسد

کِی رسد آشفتگی ، از روزگارِ بوالعجب
آنچه از چشمَت ، بدین آشفته‌کاران می‌رسد

دل سپر بفکند ، از هر غمزهٔ چشم تو ، بس
در کَم از یک چشم زَد ، صد تیرباران می‌رسد

هیچ درمانم نکردی ، تا که یارم خوانده‌ای
جملهٔ دردِ تو ، گویی ، قسمِ یاران می‌رسد

چون طمع ببریدن از وصلت ، نشانِ کافری است
لاجرم عطّار ، چون امّیدواران می‌رسد

محسن جهان در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

در آیه مبارکه ۱۱۵ سوره مومنون خداوند می‌فرماید:
"أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ".
آیا پنداشته اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم، و اینکه به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟
و لذا عارف بزرگوار بر همین اساس در ابیات فوق ذکر می‌کند:
 چنانچه انسان وظیفه اصلی خود را که عبودیت پروردگار است فراموش کرده و فقط مشغول تنعم و لذایذ دنیوی باشد، حضرت حق او را در این دنیا و آخرت مورد بی اعتنایی قرار می‌دهد.

خلیل شفیعی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۷۹ حافظ

بیت ۱

«خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش / خداوندا نگه دار از زوالش»

✦ آغاز غزل با لحنی سرشار از عشق و شور وطن‌دوستی. واژهٔ «خوشا» نشان شادمانی درونی شاعر است. ترکیب «وضع بی‌مثالش» از فن مبالغه بهره می‌برد. در مصراع دوم، دعای شاعر برای جاودانگی شهر، آمیخته‌ای از احساس و نیایش است؛ ترکیب هنر شاعرانه و عاطفهٔ صادقانه.

بیت ۲

«ز رکن‌آباد ما صد لوحش‌الله / که عمر خضر می‌بخشد زلالش»

✦ «لوحش‌الله» یعنی خدا آن را ویران نکند؛ تعبیر دعایی و ادبی. رکن‌آباد، نماد طراوت و زندگی است و حافظ آن را با «عمر خضر» ــ مظهر جاودانگی ــ می‌سنجد. عنصر برجستهٔ بیت، تشبیه حیات‌بخش آب به عمر جاودان و ستایش طبیعت شیراز است.

بیت ۳

«میان جعفرآباد و مصلا / عبیرآمیز می‌آید شمالش»

✦ شمال (باد صبا) در شعر فارسی مظهر پیام‌آوری و طراوت است. در این بیت، شاعر با تصویرسازی بویایی («عبیرآمیز») جلوهٔ عطرآلود نسیم شیراز را می‌ستاید. تقابل مکانی " عبیرآمیز " ،«جعفرآباد» و «مصلا» در حکم قاب تصویری از فضای شهری و دل‌انگیز شیراز است.

بیت ۴

«به شیراز آی و فیض روح قدسی / بجوی از مردم صاحب‌کمالش»

✦ لحن دعوت‌آمیز دارد و نشان‌دهندهٔ غرور فرهنگی و معنوی حافظ نسبت به شهرش است. «فیض روح قدسی» استعاره از الهام و معنویت است که شاعر آن را در مردم شیراز می‌بیند. ترکیب «صاحب‌کمال» بیانگر پیوند عرفان و فرزانگی است.

بیت ۵

«که نام قند مصری برد آنجا؟ / که شیرینان ندادند انفعالش»

✦ بازی ظریف میان «قند مصری» و «شیرینان شیراز» از لطیف‌ترین صنایع معنوی شعر است. مراعات نظیر میان قند، شیرینی و شیرینان، و نیز استفهام انکاری در مصراع اول، برتری ذوق و طعم شیرازی را به طنز و فخر بیان می‌کند.

بیت ۶

«صبا زان لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟»

✦ «لولی شنگول سرمست» تصویری است از معشوقی آزاد و بی‌پروا. گفت‌وگوی شاعر با باد صبا، یادآور سنت کهن پیام‌آوری در غزل فارسی است. این بیت با لحنی تغزلی و پر از مهر، از دوری معشوق و اشتیاق خبرگیری سخن می‌گوید.

 

بیت ۷

«گر آن شیرین‌پسر خونم بریزد / دلا چون شیر مادر کن حلالش»

✦ بیت اوج احساس عاشقانه است. تضاد میان خشونتِ «خون ریختن» و ملاطفتِ «شیر مادر» نیرومندترین تصویر بیت است. حافظ با تسلیم عاشقانه، عشق را تا حد قربانی‌پذیری می‌برد. ترکیب‌های عاطفی و متضاد، زیبایی عمیق شعر را می‌سازند.

بیت ۸

«مکن از خواب بیدارم خدا را / که دارم خلوتی خوش با خیالش»

✦ یکی از لطیف‌ترین تصویرهای تغزل در شعر حافظ. خواب و خیال به هم می‌آمیزند و شاعر میان رویا و واقعیت پناهی یافته است. «خلوت خوش» اشاره به تجربهٔ عرفانی و آرامش درونی دارد. لحن التماس‌آمیز، صمیمیت بیت را دوچندان می‌کند.

بیت ۹

«چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر / نکردی شکر ایام وصالش؟»

✦ پایان غزل با لحنی خودسرزنش‌گر و پندآمیز. شاعر در گفت‌وگوی درونی خویش، از غفلت گذشته گلایه دارد. این بیت با طرح «هجر» و «وصال»، دو قطب سنتی عشق را به یاد می‌آورد و غزل را با حس تأمل و پشیمانی عارفانه می‌بندد.

🖋️ خلیل شفیعی (مدرس زبان و ادبیات فارسی)

پیوند به وبگاه بیرونی

باب 🪰 در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۸ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

استاد گرامی🌿
گروه کوچکی به اسم سفینه حافظ در تلگرام دارم:  پیوند به وبگاه بیرونی

با کمک توضیحات شما و هوش مصنوعی و هوش خراب خودم، سعی کردم ۱۱۰ غزل مهم رو انتخاب کنم و با ترجمه ساده انگلیسی برای نسل جوان همراه کنم ولی بشدت نیاز به وقت و یاری دارم..

اگر مقدور شد زمانی گوشه‌چشمی بندازید منت بر سر بنده گذاشته اید🍷🌱♥️

باب 🪰 در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۶ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:

درود و سپاسِ فراوان مجدد🌿

در بیابانِ فنا گم شدن آخر تا کِی؟
رَه بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

آیا گم‌شدن در بیابانِ فنا، از ندانستن و هدر رفتنِ «وقتِ جنگ» با آن فتنه‌ نیست؟

ببخشاییدم اگر باز در پیِ مهمات‌ام، اما در میانِ غزل‌های حافظ، بیت های زیر را شایسته‌ترین شرحِ آن نبردِ ناپیدا می‌دانم، که متاسفانه فرصتِ رمزگشاییِ این غزل مهم را به سالکان نداده اید:

روی همّت به هر کجا که نهیم
دشمنان را ز خون کفن سازیم
دوستان را قبای فتح دهیم
رنگ تزویر پیش ما نبود
شیرِ سرخیم و افعیِ سیهیم

📎 پی‌نوشت: پاسخ هوش مصنوعی (آموزش‌داده‌ نشده) به پرسش:

به‌نظر می‌رسد حافظ در این غزل، مرزِ جنگ و صلحِ عاشق را نشان می‌دهد. وقتی «وقت» برسد، عاشق نه اهلِ تزویر است، نه تردید. او فقط می‌داند کی باید برخیزد — برای بُرد، برای بخشش، یا برای رفتن.

علی میراحمدی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۴:

تورا گر نیست با من هیچ کاری

مرا با تو بسی کار است باری

حافظ چنین میگوید:

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است....

خلیل شفیعی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:

✅ نگاه اول: شرح بیت‌به‌بیت غزل ۲۷۹ حافظ

بیت ۱

🔹 خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش / خداوندا نگه دار از زوالش

شیراز چه خوش و دل‌انگیز است، با حال و هوایی بی‌مانند!

ای خدا، این زیبایی و آرامش را از او مگیر و همیشه پایدارش بدار.

بیت ۲

🔹 ز رکن‌آباد ما صد لوحش‌الله / که عمرِ خضر می‌بخشد زلالش

از  رکن‌آباد ما چشم بد دور باد، که آب زلال و گوارایش جان‌بخش است و به انسان عمر جاودانه می‌دهد، مانند عمر خضر.

بیت ۳

🔹 میانِ جعفرآباد و مصلا / عبیرآمیز می‌آید شمالش

در میان جعفرآباد و مصلا، نسیم شمال با بوی خوش گل‌ها و عطر خاک شیراز درهم آمیخته و جان را تازه می‌کند.(عبیر آمیز نام محلی در شیراز هم هست)

بیت ۴

🔹 به شیراز آی و فیض روح قدسی / بجوی از مردم صاحب‌کمالش

به شیراز بیا و از معنویت و دانایی مردم فرهیخته‌اش بهره‌مند شو؛

در این شهر مردمانی زندگی می‌کنند که پاک، دانا و بافضیلت‌اند.

بیت ۵

🔹 که نام قند مصری برد آنجا؟ / که شیرینان ندادند انفعالش

در شیراز چه کسی اصلاً حرف قند مصری را می‌زند؟

چون شیرینیِ گفتار و رفتار مردمان شیراز از هر قندی شیرین‌تر است، قند مصر پیش آن‌ها ارزشی ندارد.

بیت ۶

🔹 صبا زان لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟

ای باد صبا! از آن معشوق شوخ و مستم چه خبر داری؟

حال و روز او چطور است؟ دلم بی‌تاب دانستن احوال اوست.

بیت ۷

🔹 گر آن شیرین پسر خونم بریزد / دلا چون شیر مادر کن حلالش

اگر آن معشوق زیبا و شیرین‌رفتار خون من را بریزد، ای دل، خونم را بر او حلال بدان؛

چون در عشق، ستم معشوق شیرین و پذیرفتنی است.

بیت ۸

🔹 مکن از خواب بیدارم خدا را / که دارم خلوتی خوش با خیالش

تو را به خدا ، مرا از خواب بیدار نکنید؛

چون در رؤیا با یاد و خیال معشوقم خلوتی شیرین دارم.

بیت ۹

🔹 چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر / نکردی شکر ایام وصالش؟

ای حافظ، وقتی از جدایی می‌ترسیدی، چرا روزهای وصال و دیدار را شکر نکردی؟

اکنون که در هجرانی، قدر آن روزهای خوش را می‌فهمی.

✅ چکیده نگاه اول:

غزل سرودی عاشقانه و میهن‌دوستانه است. از زیبایی‌های شیراز و صفای مردمانش آغاز می‌شود، به یاد معشوق و آرزوی دیدار می‌رسد، و با پند و حسرت پایان می‌یابد؛ یادآور اینکه قدر لحظه‌های وصال را باید پیش از رفتن دانست.

 

🖋️ خلیل شفیعی (مدرس زبان و ادبیات فارسی)

پیوند به وبگاه بیرونی

علی میراحمدی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:

جملهٔ عالم همی بینم به تو

وز تو در عالم نمی‌بینم نشان

حافظ همین معنا را چنین بیان میکند:

با هیچکس نشانی زان داستان ندیدم

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

علی میراحمدی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:

نور ایمان از بیاض روی اوست

ظلمت کفر از سر یک موی اوست

حافظ همین معنا را اینگونه بیان میکند:

کفر زلفش ره دین میزد وآن سنگین دل

در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

علی میراحمدی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

آنکه چندین نقش ازو برخاسته است

یارب او در پرده چون آراسته است

حافظ همین معنا را اینگونه بیان کرده است:

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت

حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷                 

بویِ زلفِ یارم آمد ، یارَم اینک می‌رسد 
جان همی آساید و دلدارم اینک می‌رسد

اوّلین شب ، صبحدم ، با یارم اینک می‌دمد
وآخرین اندیشه و تیمارَم اینک می‌رسد

در کنارِ جویباران ، قامت و رخسارِ او
سروِ سیمین ، آن گلِ بی خارَم اینک می‌رسد

ای بسا غم ، کو مرا خورد و غمَم کَس می نخورد
چون نباشم شاد ، چون غمخوارم اینک می‌رسد

مدّتی تا بودم ، اندر آرزویِ یک نظر
لاجرم ، چندین نظر در کارم ، اینک می‌رسد

دین و دنیا و دل و جان و جهان و مال و مُلک
آنچه هست ، از اندک و بسیارَم ، اینک می‌رسد

رویِ تو ، ماه است و مَه اندر سفر گردد مدام
همچو ماه ، از مشرقِ رَه ، یارم اینک می‌رسد

بزمِ شادی ، از برایِ نُقلِ سرمستانِ عشق
پسته و عنّابِ شکَّر بارَم ، اینک می‌رسد

من به استقبالِ او ، جان بر کف ، از بهرِ نثار
یار می‌گوید کنون ، عطّارَم اینک می‌رسد

علی میراحمدی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:

«مست‌ عرفان را شراب دیگری درکار نیست»

چنین مصراع خُنَکی از بیدل بعید است!

 

علی میراحمدی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

«عقلم از خانه به در رفت، وَگَر مِی این است

دیدم از پیش که در خانه دینم چه شود»

اینکه عارف میگوید: عقل و دین را باختم به این معنا نیست که عقل و  دین را به یکسو نهادم.
درین صورت چه فرقی بین عارف کامل  با دیوانهٔ محله ما!
طریقت بدون شریعت یعنی کَشک.

 

امیرشریعتی در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۹:

با سلام

در دو سطر پایانی چنین ضبط و ثبت شده:

در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده‌اند لاجرم در بزرگی چنین مقبلند و محبوب!

 

به‌گمان این حقیر، جملهء درست این است:

... در بزرگی چنین "نامقبلند" و "نامحبوب"

 

باتشکر

رضا از کرمان در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۹ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:

درود بر شما 

حضرت مولانا میفرماید:

 

هله من مطرب عشقم دگران مطرب زر

دف من دفتر عشق و دف ایشان دف‌تر

 

 شاد باشی عزیز

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

در مصرع نخست بیت شماره 2، «نقشِ حریفان بخوان» درست است (به جای «نقش حریفان بخواه»)؛ به استناد:

1-لغتنامه دهخدا (ستون دوم، صفحه 22668، چاپ 1377) که «نقش خواندن» را در قمار «رو کردن دستِ حریف» معنی کرده است.

2-سه نسخه خطی مجلس به شماره‌ ثبت 61914، 64528 و 91038.

احمد فرزین در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۱:

این حکایت را بگذاریم کنار یک حکایت دیگر از گلستان که مکمل همند:

معنای اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک

باب 🪰 در ‫۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

🍷🌱🍀🌿♥️

۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۵۶۴۰