گنجور

حاشیه‌ها

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

گفت یزدان وصف این جای حرج

 

بهر محشر لا تری فیها عوج

 

یعنی چه ؟

 

 

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

هم‌چو کفتاری که می‌گیرندش و او

 

غرهٔ آن گفت کین کفتار کو

 

یعنی چه ؟

 

 

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

آن نمی‌دانست عقل پای‌سست

 

که سبو دایم ز جو ناید درست

 

یعنی چی

 

 

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت:

بارها پوشد پی اظهار فضل

 

باز گیرد از پی اظهار عدل

 

بازگیرد منظور چیست

تفسیر لطفا

 

 

کوروش در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵ - قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی:

گفت ادب این بود خود که دیده شد

 

آن دگر را خود همی‌دانی تو لد

 

لد یعنی چه ؟

 

 

غمناک ابددوست در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶:

هر چیز که ما طالب آنیم همانیم.

 

بسیار زیبا

پریشان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۷ در پاسخ به س ج دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:

برق و امواج و.. حتی شما رو میشه با علم اثبات کرد، اما آخرت و بهشت و جهنم رو چطور؟!

فرهود در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۴ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را:

درود

۱. نظامی معمولا در اشعارش از اصطلاحات نجوم در معنایی چند بُعدی استفاده می‌کند. 

ممکن که است یک وجه آن قران سعد باشد ولی وجه دیگر آن این است که از نظر قدما چه در ایران یا یونان و ... ستارگان  زن یا مرد هستند.

برجیس و ناهید هم در اینجا به طور سمبلیک به عنوان رقابت بین این دو انتخاب شده‌اند برای بازی چوگان‌.

ستارگان جنبه‌های سمبلیک دیگری از قبیل خنیاگری، جنگ‌آوری و ... نیز دارند.

نظامی در جایی دیگر فرموده:

چو برجیس در جنگ هر بد‌گمان

کمان دارم و بر ندارم کمان

در این بیت که مثالی است، معنای برجیس با معنای  بیت موضوع بحث در اینجا تطابق دارد زیرا در اینجا برجیس جایگزین لشکریان خسرو شده است و با کمان‌داری در این بیت هماهنگ است. ( سطر داخل این پرانتز بعدا و جهت تذکر اضافه شده؛ معنای این بیت در این بند صحیح نمی‌باشد با تشکر از جناب بابک)

۲. درباره بیت دوم برداشت من این است که «همان» در مصرع دوم صفت اشاره نیست.

۳. درون‌مایه همه ابیات بعدی (تا بیت ۶۰) بازی چوگان است. در ابتدای صبح، این مسابقه را  یز‌ک‌دار ساز کرده است (قصد کرده و پیشنهاد کرده است‌) در بیت ۵۳ شیرین و خسرو تصمیم می‌گیرند که خود نیز وارد بازی شوند وگرنه قبل از آن هم مشخص است که ابیات درباره بازی چوگان است و بازی شروع شده است. فقط یک فاصله از زمان تصمیمی که در صبح گرفته شده تا شروع بازی وجود دارد و آن هم زمانی است که می‌روند احتمالا به شیرین و خسرو خبر بدهند یا کسب اجازه کنند. (ابیات ۴۴ تا ۴۸)

این شخص یزک‌دار هم خود انجم‌گری کرده است. شاید و به‌احتمال بیشتر، آن‌زمان این بازی‌ها تعداد بازیکن مشخصی نداشته ولی بازیکنان دو تیم مقابل را مساوی نگه می‌داشته‌اند. در بیت ۵۹ کاملا واضح است که صحبت از یک مسابقه است.

پیروز باشید

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸:

از آن ، (سحاب) چنین جرعه‌  باده‌ای بپرستم

سحر در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۵ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

🌹

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق:

سلام 

پیر خویش کنایه از خداوند ،اولیا الله وحتی هشیاری ذهنی خود آدمی میتونه باشه 

هرزمان بتونی از دست تدبیر شخصی وتفکرات ذهنی خودت آزاد بشی آنگاه از سوی پیر خویش صاحب اقبال نویی خواهی شد  وهر زمان تونستی  از منیت و وجود موهومی یا بقول استاد شهبازی از من ذهنی خود رها شوی  واصلان کوی حق (پیر خویش) از تو دستگیری خواهند کرد 

اگر چرخ وجود من از این گردش فرو ماند

بگرداند مرا آنکس ،که گردون را بگرداند

 

در این حکایت مقصود مولانا این است که امیر نمیتواند حالت روحی غلام را درک کند ومتقابلاً غلام هم از درک امیر عاجز است یعنی  آدمیان با نزدیکی وتقارب مادی وجسمی که باهم دارند  باز نمیتوانند به حالات روحی هم واقف گردند کما اینکه غلام وامیر همراه هم هستند ولی در درک مفاهیم وحالات روحی بین آنها فرسنگ ها فاصله است  وبین آن دو حجابی است که درهم نمی آمیزند.

اهل نار وخلد را بین هم دکان

در میانشان  برزخ لا‌یبغیان 

اهل نار و اهل نور آمیخته

در میانشان، کوه قاف انگیخته 

همچو در کان خاک وزر کرد اختلاط

در میانشان صد بیابان ورباط

 

 

این حکایت در فیه مافیه  فصل بیست وپنجم بخش پنجم آمده است.

 

مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وپنجم - فرمود لطف‌های شما و سعی‌های شما و تربیت‌ها که می‌کنید

شاد باشی عزیزم

 

خوشه چین بانو در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

عرض سلام و ادب

با کسب اجازه از سروران عزیز 🙏

مفهوم  مصراع
« وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت » 
به نظرم با یار یکی شدن است «وحدت وجود» زمانی که تو خودیتِ خویش را کنار گذاشتی یار همه ی هستی تو را در بر می‌گیرد همه یار می شوی  و خود هیچ ....یعنی  اگر بگویی «یارِ من» باز منی وجود دارد که یاری دارد پس «من» باید محو گردد و «یار» بماند.
مولانا در مثنوی، در حکایتِ «آنکه درِ یاری بکوفت» به این نکته اشاره دارد: یار به او گفت: کیستی؟ گفت:  من !
یارگفت : برگرد تو هنوز خامی.
سالی رفت, پخته شد و بازگشت .
بانگ زد یارش که بر در کیست آن؟
گفت: بر در هم تویی ای دلستان
ویار در را  گشود....
یا در غزل ۱۷۵۹ از غزلیات شمس:
آه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم
کی ببینم مرا چنان که  منم
الی آخر.........
لحظه ی بیخودی ، دیگر خودی نیست .همه او شده ای و یار بیرون از جان تو نیست  
وقتی کسی جمال معشوق را می‌بیند آنچنان مستِ تجلّی او می‌شود که از خود بیرون می‌آید. 
توفیق الهی فرا راهتان....

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۲:

 سلام

در اسرار التوحید این رباعی بدین صورت آمده:

بر خوان ازل گرچه زخلقان غوغاست

خوردند وخورند و کم نشد خوان بر جاست

مرغی که بر آن کوه نشست وبرخاست

بنگر که بر آن کوه چه افزود وچه کاست ؟

 

وجناب نظامی هم بدین مضمون فرموده:

یکی مرغ بر کوه بنشست وخاست

چه افزود بر کوه  و از وی چه کاست؟

من آن مرغم واین جهان کوه من

چو رفتم جهان را چه اندوه من ؟

 

یا آنجا که خیام گفته 

یک قطرهٔ آب بود با دریا شد

یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد

آمد شدن تو اندر این عالم چیست

آمد مگسی پدید و ناپیدا شد

 

در جایی خواندم که الان خاطرم نیست کجا بود  ولی نقل به مضمون یک روز پشه‌ای بر درخت نخل تنومندی لختی نشست وقتی خواست پرواز کند به نخل گفت خودت را محکم بگیر که قصد رفتن دارم  نخل بدو گفت: من نشستن تورا اصلا احساس نکردم که الان رفتنت را بخواهم بفهمم.

 

 

پریشان در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:

درود به همگی. اینجا "کف صنمی" به چه معناست؟

غمناک ابددوست در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:

استاد شجریان هم چند بیت از این غزل رو در آواز بیات ترک با همراهی تار استاد هوشنگ ظریف خوانده است.

Yunis در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۳۱ در پاسخ به فاضل دربارهٔ شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۵ - فی العلم النافع فی العماد:

«خَطَأیْن» صحیح است. منظور شاعر روشی در ریاضیات قدیم است که خطأین نامیده می‌شود. برای اطلاع بیشتر در بارهٔ این روش رجوع کنید به مقالهٔ «حساب» در دانشنامهٔ جهان اسلام.

پیوند به وبگاه بیرونی

محسن.ق در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۵۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۶:

با درود به شما

کدام راهزن است که زیر تیغ آفتاب راه بر کاروانیانی ببندد که بار شترهای آن سنگ ملامت عاقلان است؟! صحرای جنون از راهزن تهی‌ست. پس ای دیوانه! بی ترس از راهزن، سر به بیابان جنون بگذار و پادشاهی کن!

سیّد محس سعیدزاده در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:

پیرما گفت خطابرقلم صنع نرفت!

آفرین برنظر پاک خطاپوشش باد

یک نظر این است که :«خطابرقلم صنع،بسی برفت»! کارخانه خلقت،خل وچل ومعیوب وناقص و..مفسد وفاسد و.. همه جوره تولید میکند.

این نظریّه رادردیگرابیات دیوان حافظ میتوان دید ازجمله دراین بیت:

گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ

تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است

وقتی خطا برقلم صنع میرود خطا برانسان هم میرود. وچون  فعل صانع خطا هم دارد،نمیتوان آدم خطاکاررا گناه کار ومجرم شناخت.توجیه خطاهای صنع ازسوی اهل شریعت-نقلا- ،درحقیقت -عقلا- ناموجّه است.

۱
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۵۲۷۱