گنجور

حاشیه‌ها

رضا صدر در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » از ماست که بر ماست:

با سلام و خسته نباشید. در بیت ۱۳ خط اول «خیالست» احتمالاً «خیالیست» بوده به خاطر هم قافیه‌گی با چیست

فرهود در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۳ در پاسخ به پوریا سجادی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

هر دو صورت مُشکین و مِشکین درست است.

و هر دو هم معنی خو‌ش‌عطر و مشک‌آلود می‌دهند و هم سیاه‌.

چنانچه تلفظ‌ مُشک و مِشک هر دو به معنی نافه آهو درست هستند.

(بر اساس فرهنگ دهخدا)

پیروز باشید

مهرداد ت در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۶ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

مثل همیشه بسیار عالی، 

من فکر می‌کنم بکار بردن ساقی بیشتر به حضرت دوست اشاره دارد.

سپاس از وجود شما 

مهرداد ت در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۰ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:

درود بر شما، بسیار عالی، آفرین بر شما، لذت بردم 

رسول لطف الهی در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۳ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » کسری و دهقان:

واقعاً بسیاردرود به شما انسان خوش سخن وادیب زنده وپاینده

هیچ بر هیچ مپیچ در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

چقدر زیبا گفتید

مانا و پایا باشید. 

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را:

گر دو سه پرنده را بندی بهم بر ...

سلام 

  نکته ظریفی در این بیت نهفته ، که حضرات گرامی اشاره‌ای بدان نکرده اند وآن موضوع فنای فی الله از سوی سالک است  در فیه مافیه بخش ۳ از فصل ۵ از جناب مولانا چنین نقل شده  که فرموده " پیش او دو انا نمی گنجد ،تو انا میگویی و او انا ،یا تو بمیر پیش او ،یا او بمیرد پیش تو تا دویی نماند" ......آنگاه ایشان برای تفهیم مطلب در مثال میفرماید : دو مرغ زنده را  بر هم بندی با وجود جنسیت  وان چه دو پر داشتند به چهار مبدل شد ،نمی پرد ! زیرا که دویی قایم است ،اما اگر مرغ مرده را بر اوبندی بپرد زیرا که دویی نمانده است 

سپس از مثال مردن خفاش در حضور خورشید سخن رفته است  از این دست تعبیرات در کلام مولانا در خصوص فنای فی الله   مثالهای فراوان در مثنوی ودیوان کبیر وجود دارد .

مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجم - این سخن برای آنکس است که او به سخن محتاج است

شاد باشید

 

عباس جنت در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۷:

آخنجی[۱] ( ترکی عثمانیآقنجی ، IPA: [akɯnˈdʒɯ] ؛ ترکی استانبولیakıncı) به معنای سواره‌نظام سبک است. این کلمه از ریشه آخماق در زبان ترکی به معنای جاری شدن است. آنها یکی از نخستین لشکرهایی بودند که در مقابل ارتش دشمن قرار می‌گرفتند و به دلیری در جنگ مشهور بودند. "آخنجی ها" از اقوام ترک بودند ولی " دلی ها" سواره نظامی بود که شامل اسیران رومی یا فرزندان آنها بودند و بی محابا به قلب دشمن می‌زدند.

محمد امین مقیمی در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۲ در پاسخ به رؤیا مرادی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:

منظور ذکر شریف لا حول و لا قوه الی بالله العی العظیم هست . این ذکر باعث دور شدن شیاطین و جن میشه / خاصیت دیگر این ذکر هم از بین بردن هم وغم هست (چندین خواص دیگر مثل دور کردن انسان از گناه و دفع فقر و درمان درد و بیماری و ... هم داره) راجع بهش تحقیق کنید . چندین حدیث از حضرت محمد ص و دیگر امامان در این مورد موجود هست . اینجا هم مولانا به همین اشاره داره که اگر دیو (جن یا شیطان) به جان (روح) ادمی رسد (وارد شود) این ذکر اون هارو از بین میبره یا دور میکنه . و اشاره به از بین بردن غم هم داره .

علی اشرفی نوشنق در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

درد سخن 
یکی از دلایلی که باعث مهجور ماندن و در نهایت فراموش شدن برخی کلمات در زبان می‌گردد، وجود واژگان همسان امّا با معانی متعدّد است، مثل فراموش شدن واژه‌ی «کنگره» به معنای «دالبُر». این امر گاه درک مفهوم برخی از عبارات را در متون فارسی با مشکل مواجه می‌سازد. به همین دلیل نگارنده کوشیده است با تمسّک به ریشه‌های کهن زبان فارسی در باب عبارت «درد سخن کردن» مطالبی را عنوان نماید.

کشته‌ی غمزه‌ی تو شد حافظ ناشنیده پند * ** تیغ سزاست هر که را درد سخن نمی‌کند
این بیت، مقطع یکی از غزلیات حافظ با مطلع ذیل است:

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند *** همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند

ترکیب «درد سخن کردن» در این غزل که یکی از اشعار مشهور حافظ به شمار می‌رود، از ترکیبات بحث برانگیز بین حافظ شناسان بوده است و از آنجایی که در تمام نسخ باقیمانده کلمه‌ی دیگری جایگزین این واژه نشده است، شارحان کوشیده‌اند به نوعی این عبارت نامأنوس را تأویل نمایند؛ از جمله سودی در شرحی که بر دیوان حافظ نوشته است در باب این عبارت آورده: «درد سخن نمی‌کند، یعنی احساس درد نمی‌کند... درد در اینجا به معنی تأثیر است، و گوینده‌ی این معناها از درد سخن بی‌خبر بوده است». (1) دکتر حسینعلی هروی در کتاب شرح غزلهای حافظ می‌نویسد: «درد سخن نمی‌کند: سخن در او اثر نمی‌کند. درد این کار را ندارد». (2) بهاءالدّین خرّمشاهی نیز در اثر ارزشمند خود، حافظ نامه چنین ذکر کرده است: «به نظر نگارنده‌ی این سطور درد کردن سخن، اصولاً یعنی اثرکردن و تأثیرگذاردن سخن ...» (3) و برای اثبات کلام خود دو بیت را شاهد می‌آورد، یکی از عطار:

آخر چه دلی بود که آن خون نشود *** دردش نکند این سخن پر دردم (4)

و دیگری از حکیم نزاری قهستانی:

شرمت نبود ز من زهی چشم *** دردت نکند سخن زهی گوش (5)

آنچه از تعابیر بالا مستفاد می‌گردد، آن است که همگی به نوعی کوشیده‌اند واژه‌ی «درد» در عبارت «درد سخن کردن» را با واژه‌ی مشهور «درد» در معنای رنج و ناراحتی تطبیق دهند. امّا به نظر نویسنده‌ی گفتار پیش رو، این کلمه بازمانده‌ی یکی از واژگان کم کاربرد اوستایی به معنای دیدن و توجّه کردن است.
"darət-" معادل اوستایی کلمه‌ای است که در متون فارسی میانه و سپس فارسی به درد تبدیل شده است. بر اساس فرهنگ بارتولومه واژه‌ی "- darət" به سه معنی در اوستا به کار رفته است: (6)
1. به معنی دارنده و نگاهدار که معادل فارسی میانه‌ی آن dāštār است. این واژه از ریشه‌ی dar به معنی داشتن و نگهداری کردن است که امروزه ماده‌ی مضارع «دار-» و ماده‌ی ماضی «داشت» از آن باقی مانده است.
2. به معنی درد و ناراحتی که در فارسی میانه و فارسی نیز به صورت درد به کار رفته است. ریشه‌ی این کلمه به درستی معلوم نیست، امّا احتمال می‌رود که از ریشه‌ی dar به مفهوم دریدن نشأت گرفته باشد.
3. به معنی توجّه کردن و زیر نظر داشتن. ریشه‌ی این کلمه فعل dar در مفهوم نگریستن و محتوم داشتن است. این فعل دو بار در اوستا به کار رفته است، یکبار در زامیاد یشت بند 94 و بار دوّم به صورت فعل در پرسشنیها بند 58. فعل adriyate به معنای «آن مرد [به چیزی] دقّت یا توجّه می‌کند» در زبان هندی باستان نیز از همین ریشه است.
با توجّه به آنچه گفته شد، می‌توان «درد سخن کردن» را به سخن توجّه کردن معنا کرد.
بنا بر این مفهوم مصراع دوّم شعر حافظ چنین می‌گردد: تیغ سزاوار کسی است که به سخن توجّه نمی‌کند، یا به عبارتی حرف ناشنو است. بیت نزاری هم مؤیّد این معناست، یعنی عجبا بر چشم تو که از من شرم نمی‌کنی و عجبا بر گوش تو که حرف نمی‌شنوی. امّا در مورد بیت عطّار به گمان من منظور شاعر آن است که دلی که از سخنان پردرد من پرخون و درد نمی‌شود دل نیست؛ و این بیت نمی‌تواند شاهد مثال خوبی برای ترکیب درد سخن کردن باشد.این مطلب را بانقل قول مستقیم از خانم ملحیه کرباسیان بدون دخل وتصرف به اینجا منتقل کردم تا دوستان بهرمند شوند

بااحترام علی اشرفی نوشنق

سیاووش در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

داشتم سوره ی مریم رو میخوندم رسیدم به اونجایی که حضرت مریم رو درد زایمان به گفته ی قرآن  به سمت درخت نخلی میکشه و اونجا از شدت درد و نگرانی و ترس از آینده میگه یا یالیتنی متُّ قبل هذا و کنت نسیا منسیا / ای کاش قبل ازین مرده بودم و ازخاطرها فراموش شده بودم. اینجا خدا چشمه ای براش جوشان میکنه که آب بنوشه و بهش میگه درخت خرما رو تکان بده تا رطب تازه بریزه و میگه فکُلی و اشربی و قری عینا / پس بخور و بیاشام و خاطرت رو خوش بدار. در اینجا یاد این بیت حافظ افتادم.

واقعا این یک درس بزرگ روانشناسی و بقول حافظ کیمیای هستی است که در سختی ها و مصائب تلاش کنیم خوش باشیم. 

شاد باشید

پریشان در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۵:

بیت دوم واقعا زندگیم رو متحول کرده، بی‌نظیره. چینی ها ضرب المثلی دارن که دورترین سفر ها از اولین گام ها آغاز می شوند، واقعا گاهی اوقات "فقط" باید شروع کرد.

سیاووش در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۲ در پاسخ به رهی رهگذر دربارهٔ رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۰ - همت مردانه:

ممنونم 

ماهان ماهان در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

راه پنهانی میخانه نداند همه کس 

جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر 

 

####

 

عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر

بجز از امشب و فرداشب و شب‌های دگر 

سپیدار شفق در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲:

سلام

به به

چه غزلی سروده شیخ علامه.

 

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۴:

سلام 

سوزن لعبتان کنایه از عروسکهایی است که با پارچه درست میکنند

معنی این بیت متناظر با این رباعی خیامه :

ما لعبتگانیم وفلک لعبت باز 

از روی حقیقتی نه از روی مجاز

یک چند دراین بساط بازی کردیم 

رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

  شاد باشی

 

سید حسین در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۴:

پیش تو خوبان و بتان چون پیش ...

سلام

ظاهراً معنای این بیت باید این باشد که پیش تو همۀ خوبان و خوب‌رویان رنگ می‌بازند و در جنب تو [از فرط نیکی و زیبایی‌ات] چیزی جز زشتی و مرگ از آن خوبان و خوب‌رویان به ظهور نمی‌رسد.
اما سؤال‌ام این است که رابطۀ لعبت و سوزن در این بیت چی ست و این تمثیل به چه معنا ست؟
تشکر

مریم هندی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:

با سلام.نور دیده .چشم حضرت یعقوب ع وپیراهن دریده حضرت یوسف ع.ندیدن مفتی حضرت یعقوب ع  .  حافظ قرآن شناس. سوره یوسف.

محمد سلماسی زاده در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲:

لورکند یعنی زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده است ، آبراهه

اینجا  ( احتمالا )‌ یعنی غفلت از آبراهی که دریافت های باطنی بدان سبب به روح و مغز آدمی  می رسد

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۲ در پاسخ به مریم هندی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:

سلام سرکار خانم هندی 

  بنده متوجه حاشیه شما نشدم  منظور شما این است که جناب حافظ این شعر را برای مدح ذوالجناح اسب امام حسین ع سروده‌اند یا این برداشت شماست برای روشن شدن موضوع امکان داره توضیح بیشتری مرقوم بفرمایید .ضمن اینکه حاشیه شما بر غزل ۴۲۴ که فرمودید مقصود حضرت یوسف است فقط از روی  واژه پیرهن دریده  به این کشف شهود رسیده‌اید طبق برداشت وتعبیر شما  اگر هم به فرض درست باشه بنظر میاد  داره به زلیخا اشاره میکنه نه یوسف     ممنون میشم روشنگری بفرمایید .

شاد باشید 

۱
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۵۲۷۱