در دام حادثات ز کس یاوری مجوی
بگشا گره به همت مشکلگشای خویش
سعی طبیب موجب درمان درد نیست
از خود طلب دوای دل مبتلای خویش
بر عزم خویش تکیه کن ار سالک رهی
واماند آن که تکیه کند بر عصای خویش
گفت آهویی به شیر سگی در شکارگاه
چون گرم پویه دیدش اندر قفای خویش
کای خیرهسر به گرد سمندم نمیرسی
رانی و گر چو برق به تک بادپای خویش
چون من پی رهایی خود میکنم تلاش
لیکن تو بهر خاطر فرمانروای خویش
با من کجا به پویه برابر شوی از آنک
تو بهر غیر پویی و من از برای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به فردی توصیه میکند که به جای جستجوی کمک از دیگران، به تواناییها و عزم خود تکیه کند. شاعر تأکید میکند که برای حل مشکلات و دردها، باید به دنبال درمان درون خود باشیم و تلاش کنیم. در مثالی از یک آهوی فراری و سگی، نشان میدهد که شخصی که به دیگران تکیه میکند، نمیتواند به هدفش برسد. در نهایت، پیام اصلی این است که فرد باید برای رسیدن به آزادی و موفقیت، به خود تکیه کند و فقط برای خود تلاش کند.
هوش مصنوعی: در دام مشکلات، از دیگران کمک نطلب، بلکه با تلاش و اراده خود، گره از کار خود باز کن.
هوش مصنوعی: تلاش پزشک همیشه باعث بهبودی درد نمیشود؛ باید خودت را جستجو کنی تا درمانی برای دل بیمار خود بیابی.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی خواهان پیشرفت هستی، به اراده و عزم خود تکیه کن. کسانی که بر دیگران تکیه کنند و به خود اعتماد نداشته باشند، در راه به بنبست میرسند.
هوش مصنوعی: یک آهوی زیبا به یک شیر گفت: وقتی که دیدم تو در حال شکار هستی و به دنبالم میکنی، چه کار باید بکنم؟
هوش مصنوعی: ای foolish, تو هرگز به پای اسب من نخواهی رسید، حتی اگر به سرعت برق و با بالهای خود حرکت کنی.
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به آزادی و نجات خود تلاش میکنم، اما تو تنها به خاطر منافع شخصی و سلطهات اقدام میکنی.
هوش مصنوعی: تو کجا میتوانی در مسیر زندگی همپای من شوی، در حالی که تو برای دیگری حرکت میکنی و من فقط به خاطر خودم تلاش میکنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش
گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان
آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش
ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش
[...]
خاقانیا به سائل اگر یک درم دهی
خواهی جزای آن دو بهشت از خدای خویش
پس نام آن کرم کنی ای خواجه برمنه
نام کرم به دادهٔ روی و ریای خویش
بر دادهٔ تو نام کرم کی بود سزا
[...]
هر کو کند تصّور رنج و بلای خویش
باشد بجای خود که نباشد بجای خویش
هر کام دل که چرخ کسی را دهد بطبع
عاقل نخواندش بجز از خونبهای خویش
دانا درین مقام گرش دسترس بود
[...]
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی
[...]
هر کس نشسته شاد به کام و هوای خویش
بی چاره من اسیر دل مبتلای خویش
هم جان درون این دل و هم دوست، وه که من
خونابها خورم ز دل بی وفای خویش
فرداست ار به بنده جدایی، دلا، بیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.