زهرا غلامی در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸ - نیز در مدیحه گوید:
بیت دهم مصرع دوم گویی یک کلمه جا افتاده.
زهرا غلامی در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸ - نیز در مدیحه گوید:
در مصرع دوم بیت سوم «میشود» وزن رو به هم ریخته.
کلمه آخر مصرع دوم بیت چهارم باید همتا باشه.
اصلاح کنید لطفاً.
برگ بی برگی در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامهٔ کس سیَه و دلقِ خود ازرق نکنیم
بدگوییِ دیگران یکی از عاداتِ بدِ بیشترِ ما انسانهاست که ناشی از تمایلِ ما به ناحق که همان نفس یا خویشتنِ برآمده از ذهن است میباشد، اما ناحق یا نفسِ انسان فرمان به بدگویی می کند چرا که قصد دارد با کوچک کردنِ دیگران خود را بزرگ جلوه دهد، در مصراع دوم جامهٔ سیاه مخصوصِ تازه واردانِ خانقاه است و کسانی که به تازگی تحتِ آموزشِ صوفیان قرار گرفته اند، و در مقابل دلقِ ازرق را بر تنِ بزرگِ یا شیخ الشیوخِ صوفیه میکردند که به بالاترین مراتبِ آموزشیِ صوفیان رسیده باشد و حافظ میفرماید در مرامِ او نیست که میلِ به ناحق کرده و گوش بفرمانِ نفسِ خود، بخواهد با بدگویی از کسی مرتبهٔ او را پایین بیاورد تا خود را بزرگ جلوه دهد. با عنایت به فحوای غزل بنظر می رسد صوفیِ حسودی در محفلی از حافظ بدگویی کرده باشد و رفیقِ او بصورتِ اتفاقی این را شنیده و ناراحت شده است، پس از حافظ می خواهد تا با غزلی او را سر جایِ خود بنشاند و حقش را کفِ دستش بگذارد، اینطور بنظر می رسد که این بدگویی مربوط به مرتبهٔ عرفان و میزانِ معرفتِ حافظ بوده است، یعنی به گمانِ حسودِ بد گو معرفتِ حافظ به جهتِ اینکه در غزلهایش از شاهد و شراب و عشرت سخن می گوید در حدِّ نازل است، چنانچه امروزه نیز با شگفتی برخی از ما حافظ را با استناد به چند بیت و غزل ( با دریافتِ معانیِ ناقص) قضاوت کرده و به جِرسِ قاطع حکم می دهیم که حافظ عارف نیست یا اینکه حداکثر او را شاعری عرفانگرا معرفی می کنیم، چرا که غزلهای انگشت شماری را عارفانه سروده است!، تو گویی انتظار داریم عرفانِ حافظ نیز همانندِ مولانا و یا تکرارِ عطار و سنایی و عراقی باشد و حتی به این بیتِ نیز التفاتی نداریم که خود می فرماید؛ "در رهِ عشق نشد کس به یقین محرمِ راز هرکسی بر حَسَبِ فکر گمانی دارد". پس یقیناََ حاسدان و قضاوت کنندگان در دورانِ شخصِ حافظ نیز با پیش فرض هایِ ذهنیِ خود چنین بدگویی هایی از قبیلِ عشرت طلبی و عرفانِ ناقص و نازل را نسبت به او روا داشته اند، اما حافظ خواستهٔ رفیقش را در پاسخ به آن حسود به شیوهٔ خود اجابت می کند زیرا جوابِ بدی بدی نیست و از سویِ دیگر میلِ به ناحق و نفسِ خود نمی کند.
عیبِ درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کارِ بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
درویش در اینجا کسی ست که در فقرِ معنوی بسر می بَرَد، یعنی همان جامه سیاه پوشِ خانقاه و در مقابل توانگر کسی نیست جز همان دلقِ ازرق پوش، یعنی کسی که به مقامی در تصوف رسیده است، پس حافظ در مصراعِ اول که دارایِ ایهام است ادامه می دهد عیب و غیبتِ درویش کردن که کم بهره است بد است، حتی غیبتِ توانگر و عارف که چقدرِ بزرگ است و غنی، آن هم بد است، یعنی که غیبتِ و سخنِ دیگران را نه به بدی و نه به نیکی بر زبان نیاورید. اما ایهامِ مصراع اول در این است که میفرماید غیبت و بدگویی به کم و بیش نیست، یعنی کم و در حدِ اشاره هم که بگویی باز هم کاری ست بد، پس مصلحت این است که بطورِ مطلق بدِ کسی را نگوییم.
رقمِ مَغلَطِه بر دفترِ دانش نزنیم
سِرِّ حق بر ورقِ شعبده ملحق نکنیم
رقمِ مغلطه زدن یعنی استدلال و صغری کبرای چیدن در فلسفه و به نتیجه ای اشتباه رسیدن که از نظرِ بیانِ فلسفی منطقی و درست بنظر می رسد، دفترِ دانش یعنی دانشِ کتابی و استدلال های فلسفی، پسحافظ در پاسخ به حاسدان می فرماید با چشمِ ظاهر بین و علومِ دفتر و کتاب نمی توان عشق و اسرارِ حق را دید که اگر امکان پذیر بود حافظ بهتر از هر کسی می توانست با مغلطه حدیثِ عشق را بیان کند، و همچنین حافظ می توانست همچون شعبده بازان ورق پاره هایی از آن دانشِ کتابی را با تر دستی به یکدیگر ملحق کند یا بچسباند و به مخاطبانش نشان داده و بگوید این که می بینید خودِ عشق یا سِرِّ خداست. یعنی که بیانِ سِرِّ عشق به این سادگی نیست و بلکه الزاماتی چون ایهام و تمثیل و کنایه و استعاره را می طلبد، و نبوغی چون نبوغِ حافظ که بتواند از این ابزار بدرستی بهرگیری کرد.
شاه اگر جرعهٔ رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به مِیِ صافِ مُرَوَّق نکنیم
شاه در اینجا یعنی همان توانگر یا زرق پوشِ صومعه که می تواند همان حسود و بدگویِ مورد نظر باشد که خود را شاه و غنی می داند، اما حافظ نیز خود را رندی می داند که در غزلهای مختلفی به توصیفِ ویژگی هایِ این واژه پرداخته است، و می فرماید اگر آن حسود که در توهُمِ تعالی و کمال و شاهی است، همین شرابِ دُرد آلودِ حافظ را که گمان می بَرَد نازل است و شرابی کم اثر، جرعه ای از آن را با حُرمت بنوشد و قدردانی کند، آنگاه حافظ توجه و التفاتِ او را به آن مِیِ صاف و بدونِ دُردِ مرد افکنی جلب می کند که تاثیرِ حداکثری بر وی می گذارد. یعنی که حافظ انواعِ شراب را در خُمخانهٔ خود دارد، مهم این است که آن شاهِ خانقاه و حاسدِ مورد نظر ظرفیتش را داشته باشد تا به او عرضه کند. همچنین بیت بیانگرِ این است که شیخ و شاهِ صوفیه ( که می توان حدس زد چه کسی ست) یا اصولن هر سالکی ابتدا باید از همین شراب هایی که گمان می بَرند نازل است و بی کیفیت شروع کنند که اگر به حُرمت بنوشند حافظ آنان را به سویِ شراب های تلخ و تیز و مرد افکنِ خود راهنمایی خواهد کرد.
خوش برانیم جهان در نظرِ راهروان
فکرِ اسبِ سیه و زینِ مُغَرَّق نکنیم
راهروان یعنی رهپویانِ راهِ عاشقی که پیش از حافظ در این جهان آمده اند و نظرِ آنان نیز همین بوده است که سِرِّ عشق را بجز از طریقِ شعر و زبانِ کنایه و تمثیل و استعاره نمی توان بیان کرد حکیم سنایی از ابداع کنندگانِ این شیوه بوده است، پس وقتی که این شیوه روان است و موفق، حافظ نیز با بهره گرفتن از استعاره هایی چون یار و شاهد و ساقی، یا شراب و میخانه و عشرت سِرِّ عشق را به لفظ و سخن در آورده و اسبِ راهوارش را خوش می راند. در مصرع دوم زینِ مُغَرَّق یعنی زینی که به انواعِ جواهرات مُزَیَّن شده باشد و این زین بر رویِ اسبِ سیاه جلوه اش را صد چندان می کند اما طبعاََ سوار کار باید با احتیاطِ بسیار حرکت کند، پس حافظ می فرماید وقتی شیوهٔ پیشینیان در بیانِ عاشقی اینچنین راهوار است، او چرا باید در اندیشهٔ اسبِ سیاه و زینِ آنچنانی باشد و بخواهد تافته ای جدا بافته باشد؟ یعنی که اصل راهوار و خوش خرام بودنِ اسبی ست که حافظ بر آن سوار شده و انصافن هم که بسیار عالی جواب می دهد، پس چرا باید محضِ خوش نداشتنِ حاسدان و یا تعصباتِ بیهودهٔ زاهدان اسب و زینی را برگزیند که بطورِ حتم نمی تواند به این روانی و خوشی وی را به سر منزلِ مقصود برساند.
آسمان کشتیِ اربابِ هنر می شکند
تکیه آن به که بر این بحرِ معلَّق نکنیم
مراد از آسمان دهر یا روزگار است، اربابِ هنر در اینجا بدعت گذار است که می خواهد شعبده ای بزرگ انجام دهد و بر خلافِ جریانِ آب شنا کند تا مردم برایِ او دست زده و هورا بکشند، پس حافظ در ادامهٔ بیتِ قبل می فرماید اگر او نیز بخواهد از بیانِ اسرارِ عاشقی به شیوهٔ رایجِ عرفای بزرگ دست کشیده و بنا بر سلیقه و میلِ آن حسود یا شاهِ صوفیه غزلسرایی کند روزگار کشتی و ابزارش را درهم می شکند، در مصرع دوم اربابِ هنر یا شعبده باز می خواهد تا کاری محیر العقول انجام داده و کاری کند که دریا در بالا و بجای آسمان قرار گیرد، حافظ می فرماید هر روشی بجز آنچه عارفان و بزرگان در گذشته انجام داده اند (و چنانچه بیان شد حافظ نیز از همین اسلوب پیروی می کند) به این ماند که بخواهد چنین شعبده ای را انجام دهد، و البته که نتیجه از پیش معلوم است، کشتیِ او در چنین بحری بر زمین سقوط کرده و درهم می شکند، ضرب المثلی در این باره که امروزه هم کاربرد دارد و می تواند تمثیلِ چنین کاری باشد این است که شخصی که خود را اربابِ هنر می داند بخواهد سُرنا را از سرِ گشادش بزند، و البته که موفق نخواهد شد.
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
در اینجا می رسیم به همان بیتی که چنین می نماید حافظ این غزل را در پاسخ به انتقادِ آن حسود یا شاهِ صوفیه سروده است، پسمی فرماید اگر حسودی بدیِ حافظ را در جایی بیان کرد و موجبِ رنجشِ رفیق یا دوستدارِ او شد، تنها واکنش باید این باشد که به او بگویند از این عیب گویی به خیالِ خود خوش باش و برو حالش را ببر، اما ما رندانی که آنان را فقیر می دانی و با میلِ به ناحق از آنان بد می گویی تا خود را توانگر و در اوجِ تعالی و قله هایِ معرفت جلوه دهی بدان که کارِ خود را بدرستی و با جدیت انجام می دهیم و گوش به احمق نمی کنیم.
حافظ ارخصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخنِ حق نکنیم
در انتها حافظ قصدِ آن دارد تا بگوید در مرامِ رندان لجبازی نیست و این پاسخ را نیز از رویِ عداوت و رنجش نداده است، بلکه در مرامِ رندی اگر دشمن یا حسود نکته ای را خطا بگوید از او رنجشی به دل نمی گیریم و اگر سخنی را به حق و انصاف بیان کند با او به جدال و ستیزه بر نخاسته و آن حق را می پذیریم. امروزه دشمن یا رقیبِ انتخاباتی اگر از دستش در رفته و سخنِ حقی را نیز بر زبان بیاورد ما از پذیرشش سر باز می زنیم و با آن به ستیزه بر می خیزیم زیرا که از زبانِ دشمن بیان شده است.
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:
مصرعِ نخست بیتِ اول دو خوانشِ متفاوت دارد که هردو مفیدِ معنا هستند. جالب آنکه محمدرضا شجریان در یکی از اجراهایش، این بیت را دو بار میخوانَد، اما هر بار با یکی از این خوانشها:
۱. ما سرخوشانِ مستِ دلازدستدادهایم
۲. ما سرخوشانِ مست، دل از دست دادهایم
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن:
بیتی نویافته از این بخشِ ویس و رامین در کتابِ کهنِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق نقل شده است:
«ز ماهی در محاق مهر مانده
زمانه نامهٔ عزلش بخوانده»
که باید پس از بیتِ زیر قرار بگیرد:
«ز باغی سربهسر آفتگرفته
به باغی سربهسر خرّم شکفته»
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۵):
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین:
بیتی نویافته از این بخشِ ویس و رامین در کتابِ کهنِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق نقل شده است:
«چرا کردی مرا چونین فراموش؟
که تا گشتم ز غم بیصبر و مدهوش»
که باید پس از بیتِ زیر قرار بگیرد:
«نه جز تو نیست در گیتی مرا کس؟
در این گیتی هوایِ من تویی بس»
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۵):
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین:
بیتی نویافته از این بخشِ ویس و رامین در کتابِ کهنِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق نقل شده است:
«مرا چون تو شکاری مانده در دست
به تن، جان چون توانم دادن از دست؟»
که باید پس از بیتِ زیر قرار بگیرد:
«فراوان رنج یابد دامداری
به دشت و کوه، تا گیرد شکاری»
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۵):
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس:
بیتی نویافته از این بخشِ ویس و رامین در کتابِ کهنِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق نقل شده است:
«چنین بوده است دائم گردشِ چرخ
دگرگون یابد از وی هر کسی بَرخ»
که باید پس از بیتِ زیر قرار بگیرد:
«شما را بخت، جفت و باغ داده است
مرا در عشق، درد و داغ داده است»
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۵):
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را:
بیتی نویافته از این بخشِ ویس و رامین در کتابِ کهنِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق نقل شده است:
«ز سر گیریم عشق و مهربانی
که بس خرّم بُوَد این زندگانی»
که باید پس از بیتِ زیر قرار بگیرد:
«به آبِ مِهر دلها را بشوییم
حدیثِ رفته را دیگر نگوییم»
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۴):
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس:
بیتی نویافته از این بخشِ ویس و رامین در کتابِ کهنِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق نقل شده است:
«همی گویم کنون نالان و گریان
پشیمانم پشیمانم پشیمان»
که باید پس از بیتِ زیر قرار بگیرد:
«چه عذر آرم کنون با دلربایم؟
دلِ پرداغ، وی را چون نمایم؟»
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۴): پیوند به وبگاه بیرونی
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود:
یک بیتِ نویافته از این قسمتِ ویس و رامین در کتاب رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق نقل شده است:
«به عشق اندر چنین بسیار باشد
همیشه مردِ عاشق خوار باشد
هوایِ دل چنین بسیار کرده است
بسا جانِ عزیزان خوار کرده است»
چنانکه ملاحظه میفرمایید، بیتِ دوم در نسخ ویس و رامین نیست اما بر اساس حضورِ آن در کتابِ کهنِ رسائلالعشق به نامِ فخرالدّین اسعدِ گرگانی، از نویافتههایِ این بخشِ ویس و رامین است.
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۴): پیوند به وبگاه بیرونی
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۲ - ۲۲ - النوبة الثالثة:
«تو همه از مهرِ من آری حدیث
من همه از عشقِ تو گویم سخن»
این بیتِ نقلشده در کشفالاسرار، به همراهِ یک بیتِ دیگر در کتابِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق به نامِ فرّخیِ سیستانی نقل شده است و از اشعارِ نویافتهٔ فرّخیاند:
یار چو تو باید و عاشق چو من
نیست چو ما در همه گیتی دو تن
تو همه از مهر من آری حدیث
من همه از عشق تو گویم سخن
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحات ۱۷ و ۳۵ ): پیوند به وبگاه بیرونی
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:
بیتی بازیافته از این غزلِ انوری در کتابِ کهنِ «رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق» نقل شده است:
در خونِ دلِ خویش تو را جای گزیدم
چون خونِ دل از دیده بپالود، برفتی
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۳): پیوند به وبگاه بیرونی
متین میرزائی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
درود
ممنون میشم اگر عزیزی معنی بیت ۶و۷ را توضیح دهد
مریم هندی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:
غزل ۴۲۴ راجع به حضرت یوسف ع است
نریمان مهدوی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی توحید » بیان وادی توحید:
صفر اگر ازل است، کوچکی آن ناپیداست، چرا که فرا تر از کوچک است و هیچ است، هرچند در همین هیچ همه چیز است و هر عددی جز صفر از درون این بیرون آمده
و یک نیز اگر ابد است، بزرگی آن ناپیداست، بینهایت یک را کنار هم قراردهیم عددی بزرگ پدید می آید اما باز به آن عدد بزرگ میتوان یک یکِ دیگر افزود تا باز بزرگتر شود
پس صفر در ازل بی انتها و یک هم در ابد بی انتهاست
پس من چرا این متن را نوشتم و تویی که خواندی چه سودی بردی؟ هیچ
هر دو را کس هیچ ماند در مبان
علی عشایری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:
یکی از ابیاتِ ساقطشده از این غزلِ امیر معزیِ نیشابوری، در کتابِ «رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق» نقل شده است:
«قلاشوار خیره چه گَردی به گِردِ شهر؟
جایی فرونشین و به هر جای درمشو»
(رجوع کنید به مقالهٔ «معرفیِ ابیاتِ نویافته در دستنویسِ رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق»، از علیِ عشایری، در مجلهٔ تاریخِ ادبیات، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۲، صفحهٔ ۳۶): پیوند به وبگاه بیرونی
مریم هندی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:
به نظر من اسب امام حسین ع در محرم است.غزل شماره ۴۲۲
نیما نجاری در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴۲:
و در باب قناعت و پرهیز از آز و نیازمندی به مردم و روزی مقدر ابن یمین فریومدی میگوید؛
چو دونان درین خاکدان دَنی
مباش از برای دو نان مضطرب
یقین دان که: روزی دهنده قوی است
مدار از طمع، طبع را منقلب
«وَ مَنْ یَتَّقِ الله یَجعَل لَهُ»
«وَ یَرْزُقْهُ مِن حیثُ لا یَحْتَسِبْ»
محمدرضا پورعبداللهی در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۵۸ - مادر: