گنجور

حاشیه‌گذاری‌های علیرضا ساعتچی

علیرضا ساعتچی


علیرضا ساعتچی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

دوستان فرهیخته امیدوارم جهت مطرح کردن تفسیر غیر معمول زیر مرا عفو‌کنید کمانکه این فقط یک نظر است ولی گاهی ممکن است متفاوت دیدن هرچند غلط هوشمندی را به راه درست در آینده رهنمون شود:

حافظ در این شعر نوع عشقی بیمارگونه را توصیف میکند نه اینکه تایید کند و فقط صرفا وصف حال رابطه ای است که به جهت تکرار بسیار اتفاق میفتد :

جایی که در یک شاه بیت به نظر بنده میفرماید:

«نسبت دوست به هر بی سرو پا نتوان کرد»

در حالیکه چهره جذابی دارد: 

«عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت»

 جایی دیگر  در غزلی دیگر فرموده :

«به خط و خال گدایان مده خزینه دل

به شاهوشی ده که محترم دارد »

در مطلع غزل از بی تعهد بودن یار گفته است:

«تکیه برعهد و تو باد صبا نتوان کرد»

این حال عاشقی است که معشوق بی تعهد دارد. عاشقی که حتی حاضر است جانش را بدهد ولی معشوق اندک تعهدی هم ندارد

حافظ مسئولیت را متوجه عاشق هم مینماید ومیگوید نظرت را پاک کن

«نظر پاک تواند رخ جانان دیدن»

یعنی شما که اینطور دلبسته این معشوق بی سرو پا شدی بدلیل اینست که

«در آینه نظر جز به صفا نتوان کرد»

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید. 

و‌بیت :

غیرتم کشت که محبوب جهانی ..

نشان می دهد که چقدر چنین عاشقی حال کشنده و بدی پیدا میکند وقتی این معشوق خودشیفته خودش را برای عالم و آدم بهترین نشان داده ولی تعهدی به عاشق وابسته ندارد 

بیت «آهسته دعا نتوان‌کرد» یعنی معشوق اصلا اهل معنویت نیست و‌حتی آهسته هم دعا را تحمل نمیکند

 

علیرضا ساعتچی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

به نظرم شاه بیت این غزل همان «به درد صاف ترا حکم نیست خوش در کش 

که هر چه ساقی ما کرد عین الطافست» 

می باشد. معنی کلی با استفاده از  معانی فراهم شده بالا همان وجود کلک و دغل در  دوستان و اطرافیان است. 

قلاب شهر صرافست

یا فقیهی که مست است . 

در اینگونه مواقع حافظ پیشنهاد میکند که اندکی خلوت کن تا پی به این دورویی ببری و برای هر کسی طلای خود مصرف نکنی

ببر زخلق و چو عنقا قیاس کار گیر

یعنی کناره بگیر از بالا و کلی به موضوع دوباره نگاه کنی و دوز و کلک را تشخیص دهی 

نکند که بوریاباف را با زردوز اشتباه بگیری و دچار خسران شوی

البته با توجه به ذکر اکلمات بلبل ‌‌و گل به نظر می‌رسد این موارد مربوط به عشق زمینی باشد و در قرآن آیه ۱۸۷ بقره آمده است

نسائکم هن لباسکم

زنهای شما لباسهای شما هستند

و‌اشاره به بوریاباف و‌زرباف هم ممکن است به همین روی باشد. 

با سپاس

 

علیرضا ساعتچی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

به نظر شخص بنده بار در اینجا همان ایران است و رقیب مغولها بودند که به ایران تجاوز کرده بودند. سیه چشمان مردمان مشرق زمین در مقابل آبی چشمان غربی . 

حافظ اظهار یاس و نا امیدی میکند که در زمان خودش آزادی ایران و‌آبادانی آن را ببیند و در ضمن به قشر متعصب مذهبی حکومت  که از  آنها با عنوان محتسب یاد کرده است گوشزد میکند که این افسانه ای که از ایران باقی مانده بوده را با کوبیدن بر سر ملی گرایی خراب نکنند.  زیرا تناقضی بین ملی گرایی ایرانی و مذهبی بودن وجود ندارد و ساز شرع از آن خراب نمی‌شود 

 

علیرضا ساعتچی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۵ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

دوستان اگر کسی مطالعاتی در باب ادبیات عرفانی ایران داشته باشد متوجه میشود که حدیث گل و بلبل فقط مربوط به عشق زمینی است ولی عشق زمینی هم جزیی از راه سلوک حافظ است.

 

علیرضا ساعتچی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:

دوستان من بسیاری از شعرهای حافظ را صرفا دنیوی ‌و‌برای لذت بردن از زیبایی‌های این دنیا میدانم ولی این شعر حکایت دیگر دارد.
کل شعر مربوط به زیبا دیدن مرگ و‌وصال به او‌در آن دنیاست که زیباست و‌بهار دل‌ها خواهد شد ولی بیت آخر به حدیث لولاک اما خلقت الافلاک اشاره دارد که همه ما طفیلی وجود حضرت ختمی مرتبت هستیم و‌بنابراین بیت :
ماه شعبان منه از دست قدح...
هم می‌تواند مربوط به ارادت حافظ به اهل بیت باشد که غیبت حضرت مهدی را بیان می‌کند تا روز ظهور .
بنابراین حافظ که انسان ایده آلیستی هست معتقد به سرنوشت حتمی خوب برای دنیا و بعد از آن در مرگ است ولی تذکر می‌دهد نکند به هوای آن بهار اینجا و این عشرت را دست کم بگیری و‌لحظات را بیهوده سپری کنی بلکه لذت ببر ‌ولی وقت تلف نکن

 

علیرضا ساعتچی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:

دوستان عزیز اگر به واقعیات تاریخی توجه نکنیم این اشعار کنار قابل درک هستند. در آن زمان صوفیان و‌درویشان در دربار برو بیایی پیدا کرده و صاحب منصب در دولت بودند
کل شعر زبان طنز حافظ در دوربی و فرصت طلبی این افراد است که قطب بزرگ آنها حافظ را به خاک گویش دعوت کرده و‌حاغط میفرماید ارزانی خودت و‌بیت آخر هم گرچه حافظ از زبان خودش می‌گوید
حافظم در مجلسی ....
ولی در واقع منظورش همان قطب قلابی است

 

علیرضا ساعتچی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

حافظ فرموده است:
غرض از مسجد و میخانه ام وصال شماست.
جز این خیال ندارم خدا گواه من است.
اینکه بخواهیم همه چیز را عینا همانطور که حافظ گفته معنی کنیم که می یعنی شراب و سه ماه یعنی بهار نشان میدهد از استعارات ادبی و شیوه شعر فارسی خیلی حظی نبرده ایم.
با این حال حتی آن دوستان هم که عقیده آنطور دارند خوبست که حافظ میخوانند و شاید مقصود حافظ هم همین بوده که آن دوستان سر این سفره باشند و بهره مند شوند

 

علیرضا ساعتچی در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با تشکر از همه دوستان بجای تکیه بر ظاهر کلمات تجربه عارفانه موجود را در نظر میگیرم که البته هر دو کار برای این راه لازم است تا نسخ حفظ شوند و معانی انتقال یابند.
بنظرم آن چیز دگر مطابق تجربه قبلی زاهدانه مولانا همان عذاب و سخط الهی است که در دل زهاد هست و این دیوانگی حاصل زهد بدون عشق و من ذهنی بوده است که با آمدن عشق الهی بی یکباره آرامش حاصل شده و به معنی میرسد. همانند شبان در قصه موسی و شبان. دقیقا خانه پر نقش و خیال باز اشارت به دهن پر از دانش و زاهدانه دارد که از عشق تهی است و باید از آن من دهنی بیرون آمد تا عشق را درک کرد

 

sunny dark_mode