چنین که غمزهٔ تو خون خلق میریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمیخیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
جهان، اگر بتواند، دو اسبه بگریزد
فروغ عشق تو تا کی روان من سوزد
فریب چشم تو تا چند خون من ریزد؟
مرنج، اگر به سر زلف تو در آویزم
که غرقه هرچه ببیند درو بیاویزد
تو را، چنان که تویی، تا کسیت نشناسد
رخ تو هر نفسی رنگ دیگر آمیزد
اگر چه خون عراقی بریزی از دیده
به خاکپای تو کز عشق تو نپرهیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از تاثیر غمزه و چشم محبوب سخن میگوید که میتواند جان مردم را در معرض خطر قرار دهد و باعث ایجاد تغییرات عمده در زندگی آنها شود. او اشاره میکند که عشق و زیبایی معشوق چنان قوی و قدرتمند است که حتی دنیای بیرون هم تحت تاثیر آن قرار میگیرد. شاعر از سوزش دل و تاثیر زیبا و فریبنده معشوق بر روحش صحبت میکند و بیان میکند که هر کس در برابر زیبایی او تسلیم میشود و رنگ و بوی خاصی از عشق او میگیرد. در نهایت، او از عشق خود به معشوق یاد میکند و میگوید که حتی با وجود ریزش خون از چشمش، هیچگاه از عشق او راضی نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه دلربای تو باعث رنج و حسرت مردم میشود، جای تعجب نیست که این مسأله باعث برانگیختن شور و هیجان در آنها شود.
هوش مصنوعی: دلربایی و ناز چشمان تو آنقدر قوی و تاثیرگذار است که نمیتوان هیچ مقاومتی در برابر آن داشت و همه در این میان تسلیم میشوند.
هوش مصنوعی: چشم جادویی تو به قدری زیبا و دلرباست که اگر این دنیا بتواند، به سرعت از آن فرار میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو تا چه زمانی روح من را خواهد سوزاند؟ فریب نگاه تو تا چه مدت باعث خونریزی من خواهد شد؟
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر من به موهای تو دست بزنم، چون هر چیزی که در این حالت ببینم، خود را در آن غرق مییابم.
هوش مصنوعی: تو را به گونهای که هستی، هیچکس نشناخته است؛ بنابراین هر بار که به تو نگاه میکند، رنگ و حالتی جدید به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: هرچند که حسرت و غمی در دل عراقی وجود داشته باشد و اشکهایش بر خاک پای تو بریزد، اما عشق به تو او را از هیچ چیز بازنمیدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه رنگهاست که آن شوخ دیده نامیزد
که تا مگر دلم از صحبتش بپرهیزد
گهی ز طیره گری نکتهای دراندازد
گهی به بلعجبی فتنهای برانگیزد
به هیچ وقت به بازی کرشمهای نکند
[...]
ز طبع پاک قوامی حدیث خوش خیزد
از این بود که ز هر ناخوشی بپرهیزد
اگرچه جنس نباشد گریزد از ناجنس
چو عندلیب که با عنکبوت نامیزد
خدایگانا دانی که تیغ اندیشه
[...]
سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
[...]
کسی که هم چو من از پیش یار بگریزد
سزا همین بودش کز دو دیده خون ریزد
غبارناکم از او ور نه بیم دشمن نیست
که مبتلای حبیب از بلا نپرهیزد
ضرورت است گرفتار عشق را که جفا
[...]
چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
دگر چو روی به پیچم به من در آویزد
اگر برابرش آیم به خشم برگردد
وگر برش بنشینم به طیره برخیزد
به رغم من برود هر زمان، که در نظرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.