امام عالم و مفتی وقت محیی الدین
تویی به اسب و رخ از کاینات گشته فره
به مدح تو دو سه نوبت قصیده ها گفتم
نکرد سعی تو از کار من گشاده گره
ز پیش منبرت امروز مردکی بر خاست
که توبه می کنم از کرده ها تو گفتی زه
ز مردمان تو زر و جامه خواستی و همه
به طبع و طوع بدادند بی لجاج و سته
ز بهر شعر چو چیزی ندادیم باری
برای توبه که دادی ز شاعریم بده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش امام محییالدین میپردازد و از او به عنوان عالمی برجسته یاد میکند. او اشاره میکند که با وجود تلاشهایی که برای مدح امام انجام داده، نتوانسته مشکلات خود را حل کند. سپس از واقعهای یاد میکند که فردی از مقابل منبر امام برخاست و توبه کرد. شاعر به تأکید به این نکته اشاره میکند که امام فقط از مردم مال و لباس خواسته و آنها بدون هیچ مخالفتی دادهاند. در نهایت، شاعر از امام میخواهد که به خاطر توبهای که کرده، او را نیز از شاعری معاف کند.
هوش مصنوعی: تو عالم و مفتی زمان خود هستی که زندگی را احیا میکنی، و به مانند اسب و چهرهات، با وجود تمامی موجودات به شکوه و عظمت رسیدهای.
هوش مصنوعی: من چند بار در ستایش تو اشعاری سرودم، اما تلاشهای تو نتوانسته این کار را برای من آسان کند.
هوش مصنوعی: امروز شخصی از کنار من برخاست و گفت که از کارهایی که انجام داده است، پشیمان است و تصمیم به توبه گرفته است. تو به او گفتی "برو!"
هوش مصنوعی: تو از مردم طلا و لباس خواستی و آنها بدون هیچگونه مخالفت یا ناراحتی به تو دادند.
هوش مصنوعی: اگر برای شعر چیزی به ما ندادند، پس حتماً برای توبهای که به ما دادهاید، چیزی از شاعری خودتان در اختیارمان بگذارید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بهر تهنیت عید بامداد پگاه
بر من آمد خورشید نیکوان از راه
چو چین کرته بهم بر شکسته جعد کشن
چو حلقه های زره پر گره دو زلف سیاه
نبیدنی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
[...]
مبارکی و سعادت نمود روی بشاه
از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله
چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست
موافقان را شادی فزای و انده کاه
بشهریاری و شاهی تمام نسبت او
[...]
ز در درآمد دوش آن نگار من ناگاه
چو پشت من سر زلفین خویش کرده دو تاه
چگونه شاد شود عاشقی ز هجر غمی
که یار زیبا از در درآیدش ناگاه
ز شادمانی گفتم چو روی آن دیدم
[...]
گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه
فروگذشت به کویم بتی به روی چو ماه
اگر زمهر بود بامداد نور جهان
ز ماه بود مرا نور بامداد پگاه
مهی که بود به قد سرو دلبرانِ سرای
[...]
سری که خلق جهانرا ویست پشت و پناه
امین دین الله است و سعد ملکت شاه
ستوده فخر خراسان محمد یوسف
که چون محمد و یوسف جمال دارد و جاه
اگر محمد و یوسف ندیده اند بهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.