ای صاحبی که هر که در آفاق سرکش ست
از طوق منت تو بفرسود گردنش
آنجا که رای تو به سر مشکلی فتد
حاجت نیفتد به بیان مبرهنش
در نوبهار تربیتت یافت رنگ و بوی
هر گل که مرغزار سپهرست گلشنش
مرغی کز آشیانه اقبال تو پرد
از اختران ثابته پاشند ارزنش
آتش فروغ عزم تو دارد ازین قبل
در بر گرفته اند چون جان سنگ و آهنش
ای همت تو ساکن آن بقعه کز علو
بیرون هفت خطه چرخ است یر زنش
معلوم رای توست که داعی دولتت
بازی ست کاسمان تو زیبد نشیمنش
انوار مدحت تو بدیدند همگنان
اندر ضمیر صافی و در طمع روشنش
ازانجا که لطف توست چنان کن که بعد ازین
آثار نعمت تو ببینند بر تنش
بادا همیشه کسوت عمرت چنانک بخت
تا روز حشر دست ندارد ز دامنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن خط تیره گرد بناگوش روشنش
گوئی نوشته اند بخون دل منش
خون دل منست نه خط آن زبسکه گشت
اندر دلم خیال بناگوش روشنش
در دل نهال عنبر و سوسن نشانده ام
[...]
دادیم دل به دست تو در پای مفکنش
غافل مشو ز ناله و زاری و شیونش
چون دست در غمت زد و پا استوار کرد
گر دست می نگیری در پا میفکنش
ما عهد اگر نه با سر زلف تو بسته ایم
[...]
مرغِ دلم که زلفِ تو باشد نشیمنش
کی آرزو کند هوسِ سینۀ منش
هرگز وی التفات به زندانِ تن کند
روحی که زیرِ سایۀ طوباست مسکنش
خورشید اگر ز گوشۀ برقع کند نگاه
[...]
گر دستها چو زلف در آرم به گردنش
کس را بدین قدر نتوان کرد سرزنش
دیگر بر آتش غم او گرم شد دلم
آن کو خبر ندارد ازین غم خنک تنش!
دستم نمیرسد که: کنم دستبوس او
[...]
او چون فکند خویش تو خود را میفکنش
از خود شکسته است ازین بیش مشکنش
تا شد دلم مقیم سر زلف دلبرت
از یاد رفت منزل و ماوا و مسکنش
دل آنچنان بیاد تو مشغول گشته است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.