دلم چون بر سر زلف تو جان بست
برو عشقت در هر دو جهان بست
سر زلفت چو زین حالت خبر یافت
به قصد جان من جان در میان بست
تو را کاین رسم و آیین باشد ای جان
چه بار از وصل تو بر خر توان بست؟
لطافت در جهان روی تو آورد
صبا چیزی از آن بر گلستان بست
شکر در نی چو خطت سبز و تردید
از آن خود را در آن شیرین دهان بست
لبت را لعل خوانم نه ز کان خون
ز سودای لبت در عرق کان بست
ندانم تا چه می خوانی تو زان لب
مرا باری در آن معنی زبان بست
دری کز فتنه بر روی تو بگشود
به دست معدلت صاحب قران بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق به محبوب است. شاعر از دلبستگی و تأثیر زلف و لبهای معشوق بر جان خود میگوید و اشاره میکند که عشق او در تمام جهان گسترده شده است. او لطافت و زیبایی محبوب را مورد ستایش قرار میدهد و تأثیر آن را بر جهان و گلستانها بیان میکند. همچنین، شاعر به ارتباط معنایی و عمیق بین خود و محبوب اشاره میکند و در نهایت، از فتنهها و چالشهایی که به خاطر عشق به وجود آمده است، سخن میگوید. به طور کلی، شعر احساسی و عاشقانهای است که به قدرت عشق و زیبایی معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی و زلف تو جانش را فدای تو کرده است؛ عشق تو در هر دو جهان زندگی من را محصور کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که سر زلفت به این وضعیت رسید، خبر از آن گرفت که جانم را به خطر انداخته و جان خود را در میانه این ماجرا قرار داد.
هوش مصنوعی: عزیزم، با این که این رسم و روش وجود دارد، اما آیا واقعاً میتوان بر دوش خود بار وصال تو را برداشت؟
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی در جهان به خاطر زیباییهای تو آمد و چیزی از آن را بر گلستان منتشر کرد.
هوش مصنوعی: شکر در نی مانند خطی است سبز و نازک که تردید در آن وجود ندارد، و شیرینی آن به خود او بازمیگردد.
هوش مصنوعی: من لبهایت را به زیبایی و سرخی سنگ لعل تشبیه میکنم، نه به خاطر اینکه از خون شگفت زندگیات سرچشمه میگیرند، بلکه به خاطر عشق و اشتیاقی است که منجر به عرق و زحمت برای به دست آوردن تو شده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم تو چه چیزی از لبان من میخوانی، اما به خاطر آن معنا، من دیگر زبانم قفل شده است.
هوش مصنوعی: دری که از مشکلات و فتنهها به روی تو باز شد، به واسطهی عدالت تو، امام و ولیّ حق آن را بست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سالار جهان چشم از جهان بست
به سالاری ترا باید میان بست
فغانی و خروشی در جهان بست
دو گیسو را بریده بر میان بست
تنم زنار گبران در میان بست
دل شوریده شوری در جهان بست
زبان از ناله و لب از فغان بست
چو غنچه خوردن خون را میان بست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.