روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است
شادزی گرچه فلک باعث اندوه و غم است
خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد
می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است
شاه انجم زکمین گاه افق بیرون تافت
وقت پرداختن مدحت شاه عجم است
قصه ملک جم وجام مرصع مشنو
جام بر کف نه وانگار که آن جام جم است
ذکر باغ ارم و آتش نمرود مکن
آتشی برکن و انگار که باغ ارم است
بی می روشن اگر تیره شد آیینه عیش
بس عجب نیست که گیتی همه افسون دم است
دولت شاه جهان است که ماند جاوید
بر جهان تکیه مکن کو به فنا متهم است
ملک شرق طغانشاه موید که به طوع
آسمان بر درش از جنس عبید و خدم است
آنک در نوبت او مطلع خورشید فلک
زیر منجوق سراپرده و ماه علم است
وانک در موکب میمونش گه غلغل کوس
فزع صور به نسبت چو صریر قلم است
ور نگنجد سخن او ز لطایف به حساب
زین سبب حکم درین لازم جذر اصم است
خسروا آب حسام تو فرو شوید پاک
هرچه بر چهره آفاق غبار ستم است
باز بی واسطه دست غضبت محو کند
هرچه بر تخته گردون زشقاوت رقم است
دولت از بهر طواف در تو بست احرام
که جناب تو ز حرمت چو حریم حرم است
منتظم شد به تو احوال جهان جمله چنانک
مرتع آهوی چین ، بیشه شیر اجم است
زلف چنگ است که در بزم تو با تشویش است
چشم ساقی است که با رونق جاهت دژم است
از پی چشم بدست اینک در ایام بهار
خار با خاصیت عدل تو با گل بهم است
فلک از راتب انعام تو پر کرد شکم
گرچه سرتاسرش از روی حقیقت شکم است
وهم را دست به قصر شرفت می نرسد
گرچه نُه کرسی گردونش به زیر قدم است
نام والقاب تو کز لوح فلک محو مباد
زینت چهره دینار وجمال درم است
تا به خاصیّت احکام فلک طبع جهان
قابل نیک و بد حاصل نفع والم است
دست حکم فلک از ملک جهان کوته باد
دولتت را چه رسیده ست،وز او خود چه کم است؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الحق این جشن، نه جشن است که باغ ارم است
ارم از لطف مزاجش به وبا متهم است
نقش بند چمنش باد، ز چین لطف است
رنگریز ثمرش ماه ز چرخ کرم است
دامنش پر زر و سیم است که کان امل است
[...]
خوی ترکان همه مایل به جفا و ستم است
آزمودیم بسی، ترک وفادار کم است
این بلایی ست نه ترکی ست به دنباله ی چشم
دل ز ما برد و گر جان بجهد مغتنم است
پیش او هم چو منی را چه محل باشد و قدر
[...]
یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه خم است
زیر آن موی رخت از گل خندان چه کم است
چند گویی که مکن صورت جورم از چشم
مردم چشم تو خود صورت جور و ستم است
ما چو از زلف تو زنار ببستیم، اکنون
[...]
آنکه دست و دل او مظهر جود و کرم است
وانکه در داد و دهش صد چو فریدون و جم است
قدوه و قبله شاهان جهان خواجه علی
یاور ملک عرب داور ملک عجم است
و آنکه تیغش بگه رزم ز خون دل خصم
[...]
یا رب این عید مبارک چو همایون قدم است
کز قدومش همه آفاق چو باغ ارم است
صبح عید است به آهنگ صبوحی برخیز
که ز مرغان سحر بلبله در زیر و بم است
از سر مهر برآور نفس گرم چو صبح
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.