فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست

عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست

پیش زور و زر غالب همه تسلیم شدند

آنکه تسلیم نشد همت مردانه ماست

شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست

راست گر هست از این بار گران شانه ماست

راه امن است ولیک از اثر ناامنی

روز و شب تحت نظرخانه ویرانه ماست

امتحان داد به هنگام عمل لیدر حزب

که به عنوان خودی محرم بیگانه ماست