گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

منزل جان جهان بر در جانانهٔ ماست

مسکن اهل دلان گوشهٔ میخانهٔ ماست

خلوتی بر در میخانه گرفتیم ولی

حرم قدس یکی گوشهٔ میخانهٔ ماست

تا ز شمع رخ او مجلس جان روشن شد

نور شمع فلک از پرتو پروانهٔ ماست

دیده ای لؤلؤ لالا که ز دریا آرند

حاصل اشک جگر گوشهٔ دردانهٔ ماست

تا ابد گنج غمش در دل ما خواهد بود

زانکه گنجش ز ازل در دل ویرانهٔ ماست

ساقیا ساغر و پیمانه من سوی من آر

که مراد دو جهان یک لب پیمانهٔ ماست

آنچه سید به دل و دیدهٔ جان می طلبد

روز و شب همنفس و همدم میخانهٔ ماست