گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فرخی یزدی

یارب ز چیست بر سر فقر و غنا هنوز

گیتی به خون خویش زند دست و پا هنوز

دردا که خون پاک شهیدان راه عشق

یک جو در این دیار ندارد بها هنوز

با آنکه گشت قبطی گیتی غریق نیل

در مصر ما فراعنه فرمانروا هنوز

کابینه ها عموم سیاه است ز آنکه هیچ

کابینه سفید ندیدیم ما هنوز

ای شیخ از حصیر فریبم مده به زرق

کاید ز بوریای تو بوی ریا هنوز

مالک غریق نعمت جاه و جلال و قدر

زارع اسیر زحمت و رنج و بلا هنوز

در قرن علم و عهد طلائی ز روی جهل

ما در خیال مس شدن کیمیا هنوز

شد دوره تساوی و در این دیار شوم

فرق است در میانه شاه و گدا هنوز

طوفان انقلاب رسد ای خدا ولیک

ما را محیط کشمکش ناخدا هنوز