گنجور

 
فرخی یزدی

تا نشود جهل ما به علم مبدل

پیش ملل بندگی ماست مسجل

توده ما فاقد حقوق سیاسی است

تا نشود جهل ما به علم مبدل

ما همگی جاهل و ز دانش محروم

پیر و جوان شیخ و شاب کامل و اکمل

وین همه ناقصی است زان و مپندار

کار صحیح آید از گروهی محتل

فی المثل آن آهنی که اهل اروپا

ساخته ماشین از آن و توپ و مسلسل

در کف ما چون فتاد از عدم علم

با همه زحمت کنیم انبر و منقل

بهر چنین جهل راه چاره آنی

بهر چنان درد یک علاج معجل

نیست بجز از طریق مدرسه و کار

وین به عموم است بیدلیل مدلل

هست ز درباریان دو فرقه و دایم

دولت ما می شود از این دو مشکل

فرقه اول جسور لاکن خائن

دسته ثانی فکور اما مهمل

در وسط این دو دسته مملکت ما

گشته امورش ز چار جانب مختل

گه بردش این دوان دوان بچه ویل

گه کشدش آق کشان کشان سوی مقتل

فرقه اول نظیر فرقه ثانی

دسته ثانی مثال فرقه اول

مالیه ما که خونبهای عمومی است

در کف ارباب پارکهای مجلل

گاه رود در بهای تابلو و مبل

گاه شود صرف چلچراغ و سجنجل

آه که جای قباد و تهمتن و نیو

داد که مأوای طوس و گستهم یل

یکسره گردیده ز انحطاط عمومی

دستخوش و پایمال مشتی تنبل

کشور کسری که بود از فلک اعلی

دوده ساسان که بود از همه افضل

این شده رجاله زرنگی ادنی

وآن شده ویرانه ز غبرا اسفل