خشک لب دل سوختی دریای دین را دهر دون
آسمانت دشت آتش آفتابت طشت خون
این همی پاید به کاوش آن همی جنبد به خون
ای زمینت را خرام ای آسمانت را سکون
در دریای نجف را کردی از بد گوهری
لعل ها الماس پیکر جزع ها یاقوت گون
تا گدائی مالک تیغ و نگین شد ساختی
تاج دولت پای فرسا تخت شوکت سرنگون
می ندانم تا امیران را چه روید در مصاف
خاک سخت افلاک دون ایام خصم اختر زبون
نوعروسان را ندانم تا چه زاید در صروف
روز گریه ره دراز آرام کم انده فزون
کرده ای دیوانگان مطلق ز بند اینت خرد
بسته ای آزادگان در سلسله اینت جنون
سروران از خانه زین نیزها از بار سر
بر زمین و اندر سپهر آن سرفراز این سرنگون
گو بشور خاک والی دجله بفشان از بصر
گو بسوزد چرخ یغما شعله بفروز از درون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»
گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»
چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو
جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»
امر امر تست یارب با پیمبر در نبی
[...]
ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون
جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون
با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا
در کف سهم تو جان گرد نان مانده زبون
در فلک از عمر تو معمور عالمهای جان
[...]
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون
آیت انا بنیناها و انا موسعون
کی شنود این بانگ را بیگوش ظاهر دم به دم
تایبون العابدون الحامدون السایحون
نردبان حاصل کنید از ذی المعارج برروید
[...]
تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون
از هوای او دلم افتاد در راه جنون
گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا
همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون
گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست
[...]
ترک دل گفت آن دو چشم و دل ز تیر غمزه خون
ترک از ده رفت و سهم او نرفت از ده برون
چون نهاد از رسمه زه برطاق ابرو گفتمش
نیست چون چشم تو شوخی زیر طاق نیلگون
عاشق فرد از ستون خیمه هم در وحشت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.