دل با صف غمزه ای در افتاد
صیدی به میان لشکر افتاد
ماهی بدمید کز طلوعش
از دیده مردم اختر افتاد
آن سوخته طایرم که بر گل
بالی نفشانده از پر افتاد
در پنجه طره تو دل کیست
مسلم که به دست کافر افتاد
از عیش ز ما نشان مجوئید
کاین قرعه بنام دیگر افتاد
از لعل تو با مسیح گفتم
تب کرد و به روی بستر افتاد
مستم ز مئی که هر که جامی
زان خورد ز پا نه کز سر افتاد
رندی که به دورها نشد مست
بنگر که به نیم ساغر افتاد
یغما به ره سمند او کیست
خاکی که به دست صرصر افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عاشقانه و حالتی از سرگشتگی و فراق است. شاعر به توصیف زیباییها و احساسات ناشی از عشق و غم میپردازد. او از دلش میگوید که در میان لشکری از غمزههای محبوبش گرفتار شده و این عشق باعث شده تا به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد. همچنین، شاعر از نشانهها و عوارض عشق صحبت میکند و به نوعی اشاره میکند که گاهی انسانها به خاطر عشق به مسیری ناخواسته میروند و دچار پریشانی میشوند. در نهایت، شاعر به تأکید بر تأثیرات عمیق عشق و مستی ناشی از آن میپردازد.
هوش مصنوعی: دل به خاطر یک نگاه معشوقه در حالت جنگ و جدل قرار گرفت، انگار که صیدی در میان لشکریان دشمن گرفتار شده باشد.
هوش مصنوعی: ماهی به دریا رفت و وقتی از آب بیرون آمد، ستارهای از سمان مردم دیده شد.
هوش مصنوعی: پرندهای که در آتش سوخته و بر روی گلها پر نمیپاشد، از بلندی سقوط کرده است.
هوش مصنوعی: در دستان تو، آیا کسی وجود دارد که دلش به تو وابسته باشد و این وابستگی به دست کسی بیفتد که به تو ایمان ندارد؟
هوش مصنوعی: به دنبال شادی و لذت از ما نباشید، زیرا سرنوشت ما به دست دیگری رقم خورده است.
هوش مصنوعی: من به مسیح گفتم که زیبایی تو چنان است که بیتاب میشود و بر زمین میافتد.
هوش مصنوعی: مست از آبی هستم که هر کسی اگر چند قطره از آن بنوشد، به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و از خود بیخود میشود.
هوش مصنوعی: شخصی که در زندگی به خوشباشی و لذتجویی نپرداخته، اکنون در حالتی از شوق و سرخوشی به سر میبرد و این حالتی که او به دست آورده، ناشی از مقدار کمی از نوشیدنی است که چشیده است.
هوش مصنوعی: در مسیر اسب او، چه کسی میتواند بر خاکی که به دست باد تند افتاده، استوار بایستد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکباره دلش ز پا درافتاد
هم خیک درید و هم خر افتاد
بیچاره پدر ز پا در افتاد
هم شیشه شکست و هم خر افتاد
مسکین زین غم ز پا درافتاد
بیمار به روی بستر افتاد
بازم غم عشق در سر افتاد
دل با هوس غمی درافتاد
از سرزنشم گذشت بالین
خار و خسکم به بستر افتاد
غم در دل آتشی برافروخت
[...]
تا پرده ز صورتش برافتاد
آتش به سرای آذر افتاد
صبر از دل من مخواه در عشق
کشتی نرود چو لنگر افتاد
خط سر زد از آن لبان شیرین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.