تا ابر خطت محیط ماه است
روز من و عالمی سیاه است
گفتم به مهت شبیه دانند
گفتا مشنو که اشتباه است
ره بر زنخش فتادت ای دل
کورانه قدم منه که چاه است
با بار غم تو و دل من
دیگر چه مقام کوه و کاه است
ای دل مزنش به خیل مژگان
یک تن نه حریف یک سپاه است
گفتم صنما به زلف هندو
دل بردی و عالمی گواه است
گفتا دل خویشتن نگه دار
دزد نگرفته پادشاه است
این داد به آتش آن به آبم
اینم ثمر سرشک و آه است
ای ابر عطا تن ضعیفم
در دشت تو کمترین گیاه است
بگذار قدم به دیده من
انگار تو آنکه خاک راه است
صد جور اگر کنی به یغما
جور دگر تو عذرخواه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مه مه مهر و مهر ماه است
بی باده نشستن از گناه است
روز و رخ دوستان سپید است
روی و دل دشمنان سیاه است
سلطان ملک ارسلان مسعود
[...]
هر مرغ که مرغ صبحگاه است
ورد نفسش دعای شاه است
شاهی و ملایکت سپاه است
خلق تو عظیم و حق گواه است
امشب شده دلبری دچارم
کز وی به اجل مرا پناه است
زنبور گزنده چون مگس نیست
می گویم و خال او گواه است
دنباله ی چشم او ز سرمه
[...]
از دوری او که هم چو ماه است
از بس شب هجر من سیاه است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.