فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - نیز درمدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم گوید
من پار دلی داشتم بسامان
امسال دگرگون شد و دگرسان
فرمان دگر کس همی برد دل
این را چه حیل باشد و چه درمان
باری دلکی یابمی نهانی
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۷
تا زر نباشد به قدر سرمه
تا لاد نباشد به شبه لادن
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۹
تا خوید نباشد به رنگ لاله
تا خار نباشد به بوی خیرو
برفضل او گوا گذراند دل
گرچه گوا نخواهند از خستو
اندر میزد با خرد و دانش
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵
ای پیر، نگه کن که چرخ برنا
پیمود بسی روزگار بر ما
پیمانهٔ این چرخ را سه نام است
معروف به امروز و دی و فردا
فردات نیامد، و دی کجا شد؟
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱
از گردش گیتی گله روا نیست
هر چند که نیکیش را بقا نیست
خوشتر ز بقا چیز نیست ایرا
ما را ز جهان جز بقا هوا نیست
چون تو ز جهان یافتی بقا را
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶
آن بی تن و جان چیست کو روان است؟
که شنید روانی که بیروان است؟
آفاق و جهان زیر اوست و او خود
بیرون ز جهان نی، نه در جهان است
خود هیچ نیاساید و نجنبد
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹
تا مرد خر و کور کر نباشد
از کار فلک بیخبر نباشد
داند که هر آن چیز کو بجنبد
نابوده و بیحد و مر نباشد
وان چیز که با حد و مر باشد
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱
بر دشمنی دشمنت چو دیدی
فعلش، نه نشان و نه داغ باید
اقرار بسی برتر از گواهان
با روز همی چه چراغ باید؟
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰
دام است جهان تو، ای پسر، دام
زین دام ندارد خبر دد و دام
در دام به دانه مباش مشغول
دانهٔ تو چه چیز است جز می و جام؟
خور خوار شدهستی چو مرغ لیکن
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷
ای شسته سر و روی به آب زمزم
حج کرده چومردان و گشته بیغم
افزون زچهل سال جهد کردی
دادی کم و خود هیچ نستدی کم
بسیار بدین و بدان به حیلت
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۰
از دهر جفا پیشه زی که نالم؟
گویم ز که کردهاست نال نالم؟
با شست و دو سالم خصومت افتاد
از شست و دو گشته است زار حالم
مالی نشناسم ز عمر برتر
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲
بشنو که چه گوید همیت دوران
پیغام ازین چرخ گرد گردان
زین قبهٔ پر چشمهای بیدار
زین طارم پر شمعهای رخشان
این سبز بیابان که چون شب آید
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۸
داری سخنی خوب گوش یا نه؟
کامروز نه هشیاری از شبانه
حکمت نتوانی شنود ازیرا
فتنهٔ غزل نغزی و ترانه
شد پرده میان تو و ان حکمت
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۹
بگسل رسن از بیفسار عامه
مشغول چه باشی به بارنامه؟
تو خود قلم کردگار حقی
احسنت و زهی هوشیار خامه
قول تو خط توست، مر خرد را
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۴
ای کرده سرت خو به بیفساری
تا کی بود این جهل و بادساری؟
در دشت خطا خیره چند تازی؟
چون سر ز خطا باز خط ناری؟
گر سر ز خطا باز خط ناری
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۹
ای مانده به کوری و تنگ حالی
بر من ز چه همواره بد سگالی
از کار تو دانی که بیگناهم
هرچند تو بدبخت و تنگ حالی
دانی که تو چون خوار و من عزیزم؟
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۶
شادی و جوانی و پیشگاهی
خواهی و ضعیفی و غم نخواهی
لیکن به مراد تو نیست گردون
زین است به کار اندرون تباهی
خواهی که بمانی و هم نمانی
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح ابوالخلیل جعفر
با ماه تو تا مشک شد برابر
چون مشک بجوشم همی بر آذر
از بسکه مرا آذر است بر دل
آزار نجویم همی ز آذر
از بویه تو هر زمان بنالم
[...]