گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

نزهت کویت برد رونق گلزار را

شهره حسنت درد پرده اسرار را

زخم فراق تو را هیچ به غیر از اجل

چاره نباشد دگر بنده ناچار را!

بیند اگر برهمن طره شبرنگ تو

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

دارم هوای عشق تو عمریست بر سرا

بهر خدا ز راه وفا هیچ نگذرا!

در ملک عشق مسند شاهی گزیده‌ام

تا کرده‌ام ز نقش کف پات افسرا!

هر مدعی به دعوی عشقت نه صادق است

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما

نبود به غیر ناله متاع دکان ما

ما عاشقیم و شهره آفاق گشته‌ایم

عالم پر است از سخن و داستان ما

در جیب فکر خلوت هستی گزیده‌ایم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

رندیم ما و بوقلمونی شعار ماست

رسوا شدن میان کسان اعتبار ماست

ما پیروان پیر خرابات می شویم

بی‌خود شدن به گوشه میخانه کار ماست

زلف سیه که گرد رخ یار دیده‌اید

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

تیری که از کمان نگاه تو جسته است

چون ناوک فراق دل ما شکسته است

صیاد تیرافکن و آهوست چشم تو

این طرفه آهویی که با مردم نشسته است!

کس نیست در جهان که نباشد اسیر تو

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است

آیینه‌دار دردم و حیرت بهانه است

خرمن کنید دانه گوهر ز اشک من

در هر طرف که سیل سرشکم روانه است

ای ناخدا تو لنگر کشتی ز صبر کن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹ - تاشقلی‌جان

 

تا کلک صنع چشم تو سرمشق ناز کرد

همچون تذرو ناز تو در چشم باز کرد

آمد سلاح غمزه‌ات از بهر هوش من

کرد آنچنان به من که به محمود ایاز کرد

شهد لبت که باد تبرزد غلام او

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

در دل خیال آن قد رعنا نگاه دار

یاد پری نمودی تو مینا نگاه دار

آمد قماش حسن به بازار اعتبار

سودای یوسفش به زلیخا نگاه دار

شرط تکلفات شرف شد ترا ادب

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

آهنگ کوهسار تو از گوش کر مپرس

تشویش پای آبله از نیشتر مپرس!

از مهر سوی ذره توانی تو راه برد

گر خوی یار دیده‌ای وضع شرر مپرس!

در عصر و شام طره او خفتنت قضاست

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ

هر برگ گل گرفته مگر از هزار رنگ؟!

امروز در بساط گلستان به فرش ناز

خوابیده است شاهد گل در کنار رنگ

مانند زاهدان تو به سجاده چمن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او

باشد خدنگ حادثه تیر کمان او

در صحن باغ غنچه نشکفته ز انفعال

خون می‌خورد ز حسرت رشک دهان او

وصف حدیث موی میانش چسان کنم؟!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳ - مردانقلی

 

ماه تمام من که منم مستمند تو

مرغ دلم فتاده به دام کمند تو

رفتار خویش کبک دری ترک می‌کند

بیند اگر خرام قد دلپسند تو

در ملک حسن خسرو فرمانروا تویی

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰ - در جواب گلشنی بخارایی

 

آن روز وعده تو سرآمد نیامدی

نخل امید با ثمر آمد نیامدی

در انتظار وعده‌ات اندر ره بخارا

مد نگه ز دیده برآمد نیامدی

گفتی که می‌روم به سمرقند نزد تو

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode