گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۳ - از قطعه ای

 

الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد

به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود

عسجدی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید

 

زنخدانی چون سیم وبراو از شبه خالی

دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی

ندانستم هرگز که به آسانی و زودی

دل چون منی از ره بتوان برد به خالی

دلم خال نبرده ست، مهی برده که با وی

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۳۶ - اندر عزم شاعر بجواب دادن سؤالات خویش

 

نبیند بر درخت این جهان بار

مگر هشیار مرد ای مرد هشیار

درخت این جهان را سوی دانا

خردمندست بار و بی خرد خار

نهان‌اندر بدان نیکان چنانند

[...]

ناصرخسرو
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

ترا که داند که، ترا تو دانی تو

ترا نداند کس، ترا تو دانی بس.

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۰ - سورة ق‏ » ۱ - النوبة الثالثة

 

رأیت حبّی بعین قلبی

فقال من انت قلت انتا

انت الذی حزت کلّ حدّ

بمحو این فاین انتا

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱۴- سورة الناس- مدنیة » النوبة الثالثة

 

عدد با یازده هزار و چهار صد و بیست و هشت است.

عدد شین دو هزار و دویست و پنجاه و سه است.

عدد تا ده هزار و صد و نود و نه است.

عدد صاد دو هزار و سیزده است.

عدد ثا هزار و دویست و هفتاد و شش است.

[...]

میبدی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۷

 

گرت هست سر ما سر و ریش بجنبان

وگر عاشق شاهی روان باش به میدان

صلا روز وصال است همه جاه و جمال است

همه لطف و کمال است زهی نادره سلطان

کجایی تو کجایی نه از حلقه مایی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۸

 

بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن

اگر بوسه به جانی است فریضه است خریدن

چو آن بوسه پاک است نه اندرخور خاک است

شوم جان مجرد برون آیم از این تن

مرا بحر صفا گفت که کامی نرسد مفت

[...]

مولانا
 

مولانا » فیه ما فیه » فصل شانزدهم - نایب گفت که پیش از این کافران بت را می‌پرستیدند

 

فرشته رَست به علم و بهیمه رَست به جهل

میانِ دو به تنازع بمانْد مردم‌زاد

مولانا
 

عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار

 

تو پس پرده و ما خون جگر می‌ریزیم

آه اگر پرده برافتد که چه شور انگیزیم!

عبید زاکانی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

زهی شوق و زهی شوق، زهی عشق و تمنا!

زهی عشق جهانسوز، زهی حسن و تولا!

زهی لطف و کرامت، زهی خوش قد و قامت

زهی روز قیامت، زهی نور تجلا

زهی یار و زهی یار، و زهی مونس احرار

[...]

قاسم انوار
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۱ - له

 

رخ نگار درآمد به خواب خوش دوشم

فگند آن خط مشکین دو حلقه در گوشم

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

اَیا کاشف الاسرار و یا فائض الانوار

ویا مقصد الابرار و یا مونس الاحرار

منم مانده گرفتار بدین نفس خطاکار

به رحمت نگهم دار ازین دشمن غدار

ایا غافر من تاب و یا مؤیل من آب

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

یقین ما که بجولان تو چونکه در تازی

بکان رسد گهر از خوی چکانی دینار

دود چو گرم سمند تو سوی میدانها

شوند غرقه بگوهر همه یمین و یسار

اهلی شیرازی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

دریغا از آن زن که خسته می پرسید

راه حمام منجاب از کجاست؟

شیخ بهایی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷

 

بود چون زلف شب، گیسوی شوخ می پرست من

که هرگز یک سر مویش نمی آید به دست من

من آن پیمانه ام کز کثرت موج تنک ظرفی

بود گوش حباب می بر آواز شکست من

در اقلیم بنای خلقت آن برگشته ایامم

[...]

طغرای مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

آتش چکد چو آب ز طرز بیان ما

گویی که شعله‌ایست زبان در دهان ما

از عکس چهره هر دو قدم در دیار عشق

طرح بهار ریخته رنگ خزان ما

امشب که داشتیم حدیث رخت نبود

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۹

 

درد می دردی به ایاغت نرسیده است

بوی گل داغی به دماغت نرسیده است

عاشق زکجا شکوه کجا این چه خیالی است

پیداست کزین باده دماغت نرسیده است

سبز است ز خون دل ما حاصلت ای چرخ

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode