گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴

 

نبری گمان فسردگی به غبار بی‌سروپایی‌ام

که به چرخ می‌فکند نفس چو سحر زمین هوایی‌ام

ز تعلقم ندهی نشان که گذشته‌ام من از این و آن

به خیال سلسلهٔ جهان گرهی نخورده رسایی‌ام

به دماغ موج گهر زدم ز جنون نشئهٔ عاجزی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۳

 

ننمود غنچه‌ات آنقدر ادب اقتضای تاملم

که ز بوی گل شنود کسی اثر ترانهٔ بلبلم

به خیال مستی نرگست نشدم قدح‌کش‌گلشنی

که ترنگ شیشه به دل نزد ز شکست طره سنبلم

ز مقابل تو ضروری‌ام شده ننگ تهمت دوری‌ام

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۶

 

به‌کمین دعوی هستی‌ام‌ که چو شمعش از نظر افکنم

هوس سری ته پاکشم رگ گردنی به سر افکنم

ز غبار عالم مختصر چه هوای سیم و چه فکر زر

اثری نچیده‌ام آنقدرکه بروبم و به در افکنم

به سواد دوری حرص وکد چه امید محمل من‌کشد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۹

 

چه بود سر و کار غلط سبقان در علم و عمل به فسانه زدن

ز غرور دلایل بیخردی همه تیر خطا به نشانه زدن

تب و تاب قیامت و غلغل آن به حیا رها کن و قصه مخوان

حذر از نفسی ‌که در اهل زمان رسد آتش دل به زبانه زدن

ز مزاج جهان غرور نفس غلط است نشاندن جوش هوس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۰

 

نسزد زجوهرفطرتت به جنون شبهه وشک زدن

چو نفس جریدهٔ ماو من به هوس نوشتن و حک زدن

به بساط جرعه‌کشان تو، غم نقل و باده‌که می‌کشد

که توان ز حرف تبسمت به‌هزار پسته نمک زدن

چه ظهورگرد سپاه تو چه خفا تغافل جاه تو

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۹

 

نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن

اگر بخوانند سر به جیبم و گر برانند پا به دامن

کجاست موقع‌شناس راحت ‌که کم‌ کشد زحمت تردد

به هرکجا رد . . . . . . . دشت نا آشنا به دامن

قماش ناموس وضع خویش است در هوس خانهٔ تعین

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۶

 

تب وتاب اشک چکیده‌ام‌که رسد به معنی راز من

زشکست شیشهٔ دل مگر شنوی حدیث‌گداز من

سر وکار جوهر حیرتم به‌کدام آینه می‌کشد

که غبار عالم بستگی زده حلقه بر در باز من

سخنی ز پرده شنیده‌ام به حضور دل نرسیده‌ام

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۱

 

ز رهِ هوس، به تو کی رسم؟ نفسی ز خود نرمیده من

همه حیرتم! به‌ کجا روم؟ به رهت سری نکشیده من

به چه برگ، سازِ طرب‌ کنم؟ ز چه جام نشئه طلب‌ کنم؟

گلِ باغِ شعلهْ نچیده من‌، مِیِ داغِ دلْ نچشیده من

چو گل آنکه نسخهٔ صد چمن، ز نقابِ جلوه ‌گشوده: تو

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۷

 

سر طره‌ای به هوا فشان ختنی ز مشک‌تر آفرین

مژه‌ای بر آینه بازکن‌گل عالمی دگر آفرین

ز سحاب این چمنم مگو بگذر ز عشوهٔ رنگ و بو

به تو التماسی‌گریه‌ام دو سه خنده‌گل به سر آفرین

سر زلف عربده شانه‌کن نگهی به فتنه فسانه‌کن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۵

 

من سنگدل چه اثر برم زحضور ذکر دوام او

چو نگین نشدکه فرو روم به خود از خجالت نام او

سخن آب‌ گشت و عبارتی نشکافت رمز تبسمش

تک وتاز حسرت موج می نرسید تا خط جام او

نه سری‌که سجده بناکند نه لبی‌که ترک ثناکند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۶

 

به غبار عالم جستجو ز چه یاس خسته نشسته‌ای

که به پیش پای تو یکدل است و هزار شیشه شکسته‌ای

نبری ز خیال کسان حسد نکنی تخیل ظلم و کد

که ز دست‌های دعای بد به‌کمین تیغ دو دسته‌ای

سر و برگ عشرت صد چمن به حضور غنچه نمی‌رسد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۷

 

شده عمرها که نشانده‌ام به کمین اشک چکیده‌ای

دلکی ز نالهٔ بی‌اثر گرهی ز رشته بریده‌ای

به‌کجاست آنهمه دسترس که زنم ز طاقت دل نفس

چو حباب می‌کشم از هوس عرقی به دوش خمیده‌ای

من برق سیر جنون قدم به‌کدام مرحله تاختم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۹

 

که‌ کشید دامن فطرتت ‌که به سیر ما و من آمدی

تو بهار عالم دیگری ز کجا به این چمن آمدی

سحر حدیقهٔ آگهی ستم است جیب درون درد

چه هوا بپرورد آتشت ‌که برون پیرهن آمدی

هوس‌ تعلق صورتت ز چه ره فتاده ضرورتت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۹

 

چه شد آستان حضور دل ‌که تو رنج دیر و حرم کشی

به جریدهٔ سبق وفا نزدی رقم‌ که قلم‌ کشی

به قبول صورت بی اثر مکش انفعال فسردگی

چه قدر مصور عبرتی‌ که چو سنگ بار صنم‌ کشی

رمقی‌ست فرصت مغتنم به هوس فسون امل مدم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۹

 

ز غرور شمع و رعونتش همه‌جاست آفت روشنی

که چو مو نشسته هزار سر،‌ ته تیغ‌، از رگ گردنی

تب و تاب طاقت فتنه‌گر، همه را دوانده به دشت و در

تو به عجز اگر شکنی قدم‌، نه رهی است‌ پیش و نه رهزنی

دو سه روز گو تپش نفس به هوا زند علم هوس

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode