اعلام چرخ برد بر اطراف آسمان
دست ظفر بقوت تیغ خدایگان
خورشید خسروان ملک اتسز، که دور چرخ
صاحب قران نیاورد چون او بصد قران
شاهی ، که هست حشمت او ملک را پناه
شاهی که هست عصمت او شرع را امان
اسلام در حمایت او یافته قرار
اقبال بر ستانهٔ او یافته مکان
امرش روان شده باقالیم شرق و غرب
وز بیم او شده تن بدخواه بی روان
آنچ او دهد ز در و ز گوهر بساعتی
درصد هزار سال نخیزد ز بحر و کان
در عهد ملک او ، که جوان باد بخت او
از سر جهان پیر دگر باره شده جوان
از شوق بزم او ، که بود رشک باغ خلد
چون طلعت بهار شد آراسته خزان
شمشیر اوست شعلهٔ آتش و زین سبب
از خانمان خصم برآرد همی دخان
چون عزم او عنان بسوی کشور کشد
با عزم او بود ظفر و فتح هم عنان
شاها ، خدایگانا ، بر همت جهاد
راندی و هر چه هست ترا کام آن بران
با لشکری ، که چون گه هیجا کشید صف
آن صف ز قیروان برسد تا بقیروان
هر یک بگاه وقفه چو کوهی بود متین
هر یک بگاه حمله چو بادی بود بزان
کردی بزخم تیغ ز اشخاص اهل شرک
بالای کوهسار چو صحرای هفت خوان
هامون ز خون تازه بپوشید پیرهن
گردون ز گرد تیره برافگند طیلسان
تو در مصاف رانده و خاک مصاف گاه
تیغ بنفشه فام تو کرده چو ارغوان
از شخص کشته تیغ سوری شگرف ساخت
بودند وحش طیر در آن سور میهمان
تیغ تو کرد سیر همه وحش و طیر را
زین بی دریغ تر که شنیدست میزبان ؟
ای شرع را عنایت جاه تو کارساز
وی ملک را مهابت تیغ تو پاسبان
خورشیدوار جود ز انعام تو پدید
سیمرغ وار ظلم ز انصاف تو نهان
اعدا و اولیای تو در شیونند و سور
زان تیغ سرفشان و از آن دست زرفشان
از مایهٔ نوال تو آرایش زمین
در سایهٔ جلال تو آسایش زمان
آنجا که خدمت تو ، ز دولت بود اثر
و آنجا که رایت تو ، ز نصرت بودنشان
شاها ، چنانکه هست مرا فضل بی قیاس
از جور چرخ هست مرا رنج بیکران
جانم رسید از ستم جاهلان بلب
کارم رسید از حسد حاسدان بجان
مردم بفضل سود دو عالم طلب کنند
بخشای بر کسی که ز فضلت برد زیان
پزیرفتم از خدای کزین پس نباشدم
با هیچکس مخاصمت از را امتحان
چون نیست خصم ، با که کشم تیغ از میان ؟
چون نیست مرد ، با که نهم تیر در کمان ؟
والی دو زبانم ، خود را چه افگنم
در معرض خصومت یک مشت بی زبان ؟
از نظم من برند بهر خطه یادگار
وز نثر من برند بهر بقعه داستان
هم کاتب بلیغم و هم شاعر فصیح
هم صاحب بیانم و هم حاکم بنان
ابریست طبع من ، که ز باران حلم او
آراسته است عرصهٔ گیتی چو بوستان
قومی ، که بسته اند میان بر خلاف من
جویند نام خویش همی اندران میان
لیکن نه آگه اند که : از کین اهل علم
چیزی بدست ناید ، جز عار جاودان
بوجهل را نبینی ؟ کز کین مصطفی
ملعون این جهان شد و مخذول آن جهان
مرد آن کسست کز حسنات خصال خویش
خود را عصام وار کند قطب خاندان
ای طایفه نه بر سنن استقامتند
آه ! ار شود سرایر این طایفه عیان
تو حافظ منی و نباشد ز گرد باک
آن گوسفند را که چو موسی بود شبان
تا چون عیان نیاشد در راستی خبر
تا چون یقین نباشد در روشنی گمان
ملک تو باد محکم و عز تو پایدار
عیش تو باد خرم و طبع تو شادمان
دیوانه وار دشمن تو باد دل سبک
آنگاه بر دل سبک او غم گران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مدح و ستایش یک شاه قدرتمند و با عظمت سروده شده است که به عنوان پشتیبان اسلام و حامی زمین و زمان شناخته میشود. شاعر به قدرت و زیبایی حکمرانی او اشاره میکند و میگوید که در سایه رهبری او، اسلام به آرامش و امنیت رسیده است. همچنین به پیروزیهای مکرر او در نبردها و تواناییهای او در مدیریت و رهبری اشاره میکند. شاعر با ستایش شمشیر او به عنوان ابزاری از آتش و قدرت، به روشنی بیان میکند که دشمنانش چگونه تحت تأثیر قدرت او قرار میگیرند. در نهایت، شاعر امید دارد که در سایه این حکمت و قدرت، جامعه به خوبی و آرامش برسد و از ظلم و حسد دور شود.
هوش مصنوعی: فرماندهی چرخها در اطراف آسمان، دست پیروزی با قدرت شمشیر الهی را در دست دارد.
هوش مصنوعی: خورشید پادشاهان، سلطنتی از آن توست، که دوران چرخ فلک هرگز کسی را به عظمت تو معرفی نکرده است، حتی در صد سال.
هوش مصنوعی: پادشاهی که قدرت و مقامش به کشور امنیت میبخشد، همچنین پادشاهی که شخصیتش موجب حفظ قوانین و آداب شرعی میشود.
هوش مصنوعی: اسلام به واسطه او پایدار شده و اقبال و کامیابی به زنده بودن او وابسته است.
هوش مصنوعی: امروز بذرهای امید و آرزو در تمام نقاط دنیا به بار نشستهاند و از ترس او، افرادی که نیکی در دل ندارند، آرامش خود را از دست دادهاند.
هوش مصنوعی: هرچه او به تو بدهد، از در و از گوهر، در یک چشم به هم زدن به اندازه هزار سال ارزش دارد و از دریا و معادن هم پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: در زمان حکومت او، سرنوشتش دوباره جوان شده و به شکوه و شکفتگی بازگشته است، همانند زمانی که دنیا دوباره جوان میشود.
هوش مصنوعی: از شوق ملاقات او، باغ بهشت هم به حسرت مینشیند؛ زیرا زیبایی او همچون بهار، حتی در دل خزان هم جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: شمشیر او همانند آتش میسوزد و به همین دلیل، از خانهی دشمن دود بلند میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که اراده او به سمت کشوری میرود، پیروزی و موفقیت نیز همراه با آن اراده خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ، ای خداوندگار، تو با تلاش و همت خود در میدان جهاد راندی و هر آنچه را که میخواهی، به دست خواهی آورد.
هوش مصنوعی: با سپاهی که وقتی به میدان میآید، صف آن از قیروان به بقیروان میرسد.
هوش مصنوعی: هر بار که مکثی میکند، مانند کوهی محکم و استوار است و هر بار که حمله میکند، مانند بادی تند و سریع عمل میکند.
هوش مصنوعی: تو به وسیلهٔ شمشیر زخم زدی به دشمنان که در بالای کوهها قرار دارند، همانند بیابانی که هفت خوان را در خود جای داده است.
هوش مصنوعی: هامون با خون تازهای پوشیده شده و آسمان با گرد و غبار تیرهای به هم خورده است.
هوش مصنوعی: تو در نبردی هستی که در آن، رنگین بودن و زیبایی تیغ گل بنفشه تو را به یاد گل ارغوان میاندازد.
هوش مصنوعی: شخصی از میان کشتهها، تیزی و قدرتی شگفتانگیز ساخت. در آنجا درختها به مانند پرندگان وحشی، مهمان بودند.
هوش مصنوعی: تیغ تو باعث شد که تمامی جانوران و پرندگان به سرعت از خطر تو فرار کنند. این کار تو آنقدر بیرحمانه و بدون ملاحظه است که آیا هیچ میزبان و مهماننوازی چنین چیزی را شنیده است؟
هوش مصنوعی: ای دین، توجه حضرت تو سبب موفقیت و پیشرفت است و ای شاه، شکوه و جلال شمشیر تو حافظ و نگهبان سلطنت است.
هوش مصنوعی: جود و بخشش تو مانند نور خورشید خود را نمایان میکند، اما ظلم و بیعدالتی تو مانند سیمرغ در خفا و پنهان است.
هوش مصنوعی: دشمنان و دوستان تو در حال سر و صدا و نالهاند، زیرا که از آن تیغ بلند و برنده به شدت آسیب دیدهاند.
هوش مصنوعی: با نعمتهای تو زمین زیبا و آراسته میشود و در زیر سایهٔ بزرگی تو، زمان به آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: در جایی که خدمت تو به خاطر نعمت و برکت است، و در جایی که پرچم تو نشانه پیروزی و حمایت است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من بهرهای از رحمت و فضل بیپایان دارم، در حالی که سختیهای ناشی از بیعدالتی روزگار بر من فشار میآورد و رنجهای زیادی را متحمل میشوم.
هوش مصنوعی: جانم به خاطر ظلم نادانان به شدت آزرده شده است و کارم به دلیل حسد و کینهورزی حسودان به اینجا رسیده است.
هوش مصنوعی: مردم از برکت و فضل دو دنیای خود طلب و درخواست میکنند، در حالی که کسی که از آن فضل بینصیب است، آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: من از خداوند پذیرفتم که از این پس با هیچکس دشمنی نکنم و از این موضوع آزمون گرفتم.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنی وجود ندارد، چرا باید شمشمیر را بیرون بیاورم؟ و وقتی که فردی برای مبارزه نیست، چرا تیر را در کمان بگذارم؟
هوش مصنوعی: والی من دو زبان دارم، پس چرا خودم را در معرض دشمنی یک عده بیزبان قرار دهم؟
هوش مصنوعی: از شعر من برای هر سرزمین یادگاری به جا میگذارد و از نثر من برای هر مکان داستانی روایت میشود.
هوش مصنوعی: من نویسندهی توانا و شاعر با استعدادی هستم که به خوبی میتوانم مطالب را بیان کنم و همچنین در مقام حاکم و قدرتمند قرار دارم.
هوش مصنوعی: طبع من مانند ابری است که باران صبر و حلم آن، دنیای ما را شبیه به یک باغ زیبا کرده است.
هوش مصنوعی: جمعی هستند که در راهی نادرست گام میزنند و در تلاشند تا خود را معروف و شناخته شده کنند، اما در این مسیر به نتیجهای نخواهند رسید و ابهت و نامی که میجویند، از آنِ آنان نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اما آنها نمیدانند که از دشمنی با دانشمندان هیچ نتیجهای عاید نمیشود، به جز ننگی که تا ابد بر جا خواهد ماند.
هوش مصنوعی: آیا بوجهل را نمیبینی؟ به خاطر کینتوزی نسبت به پیامبر مصطفی (ص)، این دنیا از رحمت او بینصیب و در آن دنیا مورد لعنت قرار گرفت.
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که به خوبیها و ویژگیهای نیک خود، مانند عصام که از اطرافش حمایت میکند، پایبند باشد و به دیگران به عنوان محور خانواده کمک کند.
هوش مصنوعی: ای جمعیت، شما بر اصول و سنتها استوار نیستید. آه! اگر رفتارهای پنهان شما آشکار شود، چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: تو برای من حافظ و نگهدارندهای و نباید از مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید نگران باشی، مانند گوسفندی که چوپانی چون موسی دارد و در امنیت است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که حقیقت کاملاً آشکار نشود، خبری واقعی نخواهد بود و تا زمانی که یقین وجود نداشته باشد، هیچ گمانی نمیتواند روشنی پیدا کند.
هوش مصنوعی: خوشبختی و مقام تو ثابت و پایدار باشد، زندگیات شاد و خوشحال باشی.
هوش مصنوعی: دل عاشق به شدت از عشق تو رنج میبرد، اما بر دل تو، که سبک و بیدغدغه است، غم سنگینی نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.